رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

همه گویند بهار آمده است

و به هنگام بهار

باز می رقصد و می رقصد و می رقصد برگ

باز می تابد و می تابد گل همچو چراغ

باز میگرید ابر باز می خندد باغ

همه گویند بهار آمده است

و به هنگام بهار

باز می جوشد و می جوشد صد چشمه ز سنگ

جوی را می فشرد لاله در آغوشش تنگ

از میساید و می ساید قو سینه به موج

باز از رود خروشان شنوی بس آهنگ

باز می پوید و می غلتد بر سبزه نسیم

 

مهدی سهیلی:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نهان این شب اگر باد

این وقت روز چه می بارد

باید تعادل خود را از دست داده باشد توفان

این وقت روز که شب هم

با گورهای کهنه نمی ماند

کو تا سحر که باد تازیانه نباشد

پشتم چه تیر می کشد اکنون

می خواهم از کنار زمین سیر بگذرم

دستی میان آمدنت تا من شمشیر می شود:ws37:

 

محمد بیابانی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
تا به كنار من بودي بود به جا قرار دل

 

رفتي ورفت راحت از خاطر آرميده ام

 

 

 

من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد

زین خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در قفل نیست

و هیچ کس پنهان نکرده کفش هایت را برو

بی کفش هایت باز خواهی گشت

از خانه ی زرین

از جوی های نقره ای شیر

از چشم هایی که در آن ها

تصویر تو چیزی نخواهد بود

جز یک صف صفر در پیش یک عدد

تو

بازخواهی گشت

کشکول کوچکی

در دست خواهی داشت

و در میان کوچه ای دور از هیاهوهای بازار

دنبال یک لبخند خواهی بود

در اوج شهوت

 

سیما یاری:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال

بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال

ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی

شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال

عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف

تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال

بیچاره ی دچار تو را چره جز تو چیست ؟

چون مرگ ، ناگزیری و تدبیر تو محال

ای عشق ، ای سرشت من ، ای سرنوشت من !

تقدیر من غم تو و تغییر تو محال sigh.gif

 

قیصر امین پور:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تاریخ رو که ورق زدم بغض هزارساله شکست

از دل خاکستر من جرقه های تازه جست

تاریخ رو که ورق زدم دیدم چه قدر شادی کمه

دیدم بهشت سبز ما

گاهی مثه جهنمه

خط و نشون کوروش رو دیدم روی سینه ی سنگ

مناره های جمجمه سلاخی تیمور لنگ

سایه ی اسکندر و مرگ چنگیز و قوم سربدار

دروازه های باز شهر ‚ قاصدک شترسوار

تو مشقای تاریخ ما ‚ هیچ دهه ی نابی نبود

تو تقویمای کهنه مون یه برگ آفتابی نبود

آسمون قصه ی ما

همیشه خاکستری بودsigh.gif

 

یغما گلرویی:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در این كشاكش رنگین، كسی چه می داند

كه سنگ عزلت من در كدام نقطه فصل است.

هنوز جنگل ، ابعاد بی شمار خودش را

نمی شناسد.

هنوز برگ

سوار حرف اول باد است.

هنوز انسان چیزی به آب می گوی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یک شب از دست کسی

باده ای خواهم خورد

که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد

با من از هست به بود

با من از نور به تاریکی

از

شعله به دود

با من از آوا تا خاموشی

دورتر شاید تا عمق فراموشی

راه خواهد پیمود

کی از آن سرمستی خواهم رست ؟

کی به همراهان خواهم پیوست ؟

 

فریدون مشیری:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو مرد ترانه های باد

در دل کوه پیچیدی

پژواک صدایت

دشت را لرزاند.

کوزه ام

کنار چشمه شکست

و با سوزنی که خال بر گونه ام کوبیده بودی

لب هایم دوخته شد

به مردمکانت.

 

دیر رسیده ی سرخ!

سبز نگاهم

چند سین دیگر صبر کند

به نوروز خواهد رسید.؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در گذشت پر شتاب لحظه های سرد

چشمهای وحشی تو در سکوت خویش

گرد من دیوار میسازد

می گریزم از تو در بیراهه های راه

تا ببینم دشتها را در غبار ماه

تا بشویم تن به آب

چشمه های نور

در مه رنگین صبح گرم تابستان

پر کنم دامان ز سوسن های صحرایی

بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان

می گریزم از تو تا در دامن صحرا

سخت بفشارم به روی سبزه ها پا را

یا بنوشم سرد علفها را

می گریزم از تو تا در ساحلی متروک

از فراز صخره های گمشده در

ابر تاریکی

بنگرم رقص دوار انگیز طوفانهای دریا را

 

فروغ فرخزاد:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...