Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۱ اگر دست محبت سوي كس اري به اكراه اورد دست از بغل بيرون كه سرما سخت سوزان است 10 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۱ دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند ... (مولانا) 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۱ من بالِ پروانه ای هستم که شکسته خاطر پَر می زند آسمانش سرمه ای ست نه نیلی وقتی که به تاخت به سوی شمعش می رود 8 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۱ دل به دست غیر دادن دانی دیوانگی ست من پشیمانم ولیکن ؛خود کرده را تدبیر نیست * * * شغل شریفی ست. . سوختن برای کسی که. . حتی لحظه ای برایت تب نکرد... . * * آنکه میگفت که یک گل نشود فصل بهار چه خبر داشت که مثل تو گلی میروید 6 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ این منم یه گل مرداب ... در جستجوی قطره ای آب از هر کس گرفتم نشونه عا قبت رسیدم به سراب در این میون بی رحمی آب ریشه هام داره می پوسه ای همسفر بی کسی هام منو برگردون به خونه .... خسته شدم از کابوس فردا خسته شدم از همه دنیا ... خسته شدم از این زمونه ... تو بگو عزیزکرده٬همنفس من دیگه از آدم چی می مونه گل من٬ منو برگردون به خونه این مرداب بیرحمه رشه هامو خیلی ساده ... می پوسونه 6 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ امروز زیر باران اندیشیدم چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم همین مرابس که کوچه باشد وباران و عزیزانی که زلال تر از باراند 3 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ دلـــم تنگ شده واسه اون خنده هايي که فکّت درد ميگيره ... دلت درد ميگيره ... از چشات اشک مياد ولي بازم نميتوني جلوشو بگيري از اون خنــــــده هاي از ته دل ... قـــهقـــهه:) 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ من از تو دل نمي برم اگر چه از تو دلخورم اگرچه گفته ای ترا به خاطرات بسپرم هنوز هم خيال کن کنار تو نشسته ام مني که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام تو در سراب آينه شبانه خنده مي کنی من شکست داده راخودت برنده مي کنی نيامدی و سالها نظر به جاده دوختم بيا ببين که بی تو من چه عاشقانه سوختم رفيق روزهای خوب رفيق خوب روزها هميشه ماندگار من هميشه در هنوزها صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزن! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت... 5 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ حالم؟! سرد است.... از کوچه پس کوچه های پاییز... دنبال هیزمی هستم... تا آتش بزنم... اندکی گرم شوم 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ در این کرانهی تلخ تنها دستهای توست که من را میفهمد و بهار را با سرانگشت آبهای جهان سر ریز میکند بر شاخههایم، تا هزار بار زنده شوم از باد و باران با هزار ستاره بر بالهایم. چای بنفشه دم میکنیم سرشار از عطر لیمو که افشردهایم بر نفسهایمان؛ زیر درخت نارنج... و تو با من که اشک ریزانم سایهنشین میشوی! دستهای معجزهات عشق در آستین دارد شیرین کن این کرانه را! تنها چشمهای توست که من را میشناسد و مرواریدباران میکند سینی مرصع لحظههایم را... تنها قلب توست که با سنت دریا من را به خوابهای ماه میکشد؛ و تو دم به دم برایم میخوانی: بهار که بیاید... بهار که بیاید... بهار که بیاید... شیوا فرازمند 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ این روزها در من حالتِ فوق العاده اعلام شده است بیش از حد مجاز دلم برایت تنگ شده...! 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو دستم درون دستهایت برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود…. در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ زندگی شبیه شعری است قافیه هایش با من تــو فقط همیشه ردیف باش... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ امشب روی برف های سفید در سایه خودم می نشینم تا غم های یلداییم را به دست تاریکی شب بسپارم امشب سبدی از انار دانه دانه برایتان می آورم و تمام ناگفته های دلم را نذز آرزوهای شما می کنم امشب با راز صدای نی لبک عابر کوچه شریک می شوم و از فردا تمام ثانیه ها را به یاد عشق تشییع می کنم امشب چون پاییز شبهایم را به زمستان می سپارم و قصه ای طولانی از عشق را با تفالی بر حافظ برایتان بازگو می کنم امشب به انتظار می مانم تا صبح فردا طلوع کند 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ آسمان آبی است یا نه نمی دانم، انگار تازگیها خاکستری شده خانه در سکوت است یا نه صدای ناله سگ ها سکوت شب را میشکند، اشک است یا تب نمیدانم صدای کودک همسایه، مقابله با خواب ؟ صدای قلبم که هیاهو میکند، چشمانم کمی می سوزند از درس خواندن است یا........... چقدر نمیدانم هایم زیاد شده در برابر میدانم ها در اطلاعات دنیا گم شده ام یا......... عطر گل، طعم بستنی ، صدای هلهله یا صدای خواب؟نمیدانم 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ از تنهایی گریزی نیست . . . بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند . . . نمیخواهم کسی شال گردن اضافی اش را دور گردن آدم برفی احساسم بیاندازد . . . . . .[LTR][/LTR] 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تودستم درون دستهایت برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود…. در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم بگذار کسي نداند که چهگونه من به جاي ِ نوازششدن، بوسيدهشدن، گزيده شدهام! 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ منم اون کبوتر خسته با بال وپری شکسته روزگار دستاشو بسته اما روی بوم تو نشسته منم اون پرنده زخمی که مرحم زخماش تویی اگه دلتنگه ٬ اگه غمگین سنگ صبور غمهاش تویی تو بخوای برای این پرنده میتونی یه آسمون باشی پر پروازی مهربون باشی میتونی یه همزبون باشی 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده