ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۲ مگـــر بین منـــو تـــــو چقــــدر فاصــــــــــــــــــــله اســـــت که هـــر چــقــــدر ســـکــــــوت میــــکنــــم ... نـمیـشـنـوی ؟ 4 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۲ به کوی می فروشانش به جامی برنمی گیرند زهی سجاده ی تقوا که یک ساغر نمی ارزد 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۲ آدم یک جایی دست به خودکشی میزند؛ نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند، نه! قید احساسش را میزند … 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ بیهوده می گشتم اصلا گم نشده بود نیمه دیگرم بلیط من از اول نیم بها بوده است ....! 1 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۲ بعد از این گر شرح گویم ابلهی است زان که شرح این ورای آگهی است ور بگویم عقل ها را برکند ور نویسم بس قلم ها بشکند ور بگویم شرح های معتبر تا قیامت باشد آن بس مختصر... 4 لینک به دیدگاه
lie 2101 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۲ تنم دوباره از عشق تو تب کرد... بازم نبودنت حالمو بد کرد.... 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۲ گفته بودی: "عاشق شو ارنه روزی؛ کار جهان سر آید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام " یادمان بود... حواس مان هم بود که گفته بودند: همین روزها، شاید شاید دنیا بساط ش را جمع کند و تمام. اما چه میتوانستیم کنیم؟ به قول خودت که: "عاشقی نه به کسب است و اختیار برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام " ما را چه به این حرف ها؟ جهان هم بالاخره یک روز تمام میشود امروز که نشد، شاید فردا و لابد، ما همچنان به دردِ بی عشقی دچار! 6 لینک به دیدگاه
lie 2101 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۲ How wonderful life is, now your in the world... be happy my love be happy without me without my crying without... I love you for ever Just you know this just you honey 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۲ صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینهی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۲ فردا از حالا..احوالم رنگی تر خواهد بود... پیشگو نیستم... رنگِ امید مرا دل گرم می کند به این آینده نگری... 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۲ بیشتر از همه دوست میداشتی و حالا ماه هر شب تو را به یادِ من میآورد میخواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجرهها پاک نمیشود رسول یونان 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ بیشتر شبها دلم می خواهد با درخت سخن بگویم. زمانی که برق چراغ در شیشه ی پنجره ی اتاق او را از دید من پنهان میکند. میدانم که آنجاست و در تاریکی مرا می پاید. این حس به من آرامش میدهد، همانطور که صدای پدر و مادر در اتاق کنار دستی به کودک ی که در خوابی عمیق فرو رفته آرامش می بخشد. رنگ زرد به درون برگهای درخت رخنه میکند همانطور که خون به گونه های آدمی خجالتی می دود. برگهایی در آغوش باد مستانه در رقص آمده اند حاضر نیستند جایشان را در این دنیا با هیچ کس عوض کنند. 4 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ تلخ است ، همه فکر کنند سرت شلوغ است ، و تنها خودت بدانی چقدر تنـــهایی .. 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ تــو قـــرار مــن بـاش تـا مـن مَــــــدارت شـوم ! چـہ قــــرار و مـــدارے بـهـــتـر از مــــ 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ [h=2][/h] اگــــــر چه از تـــو دور هسـتــم امـــا تــو را در قـلب خـــود حــس میـکــنـم .. حــتی نزدیکــتر از آنــ دو عـــاشقی کــه در آغــوش هــم هستند .. 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۲ چيزهايي هست ، كه نمي دانم. مي دانم ، سبزه اي را بكنم خواهم مرد. مي روم بالا تا اوج ، من پرواز بال و پرم. راه مي بينم در ظلمت ، من پرواز فانوسم. من پرواز نورم و شن و پر از دار و درخت. پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج. پرم از سايه برگي در آب: چه درونم تنهاست. 7 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۲ به سبک غزلیات مولانا...........دیوانه ام پا تا به سر سر تا به پا...........دیوانه ام دیوانه ام این سینه پر سوز من............وین اشک شب افروز من آن شام من این روز من.........دیوانه ام دیوانه ام 8 لینک به دیدگاه
ستاره193 4133 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۲ برايت بارها بايد بگويم كه در رگ هاي من جاري شدي چون خون كه از من ساختي باردگر مجنون از شكوه عشق خانمان سوز برايت بارها بايد قسم ها ياد كرد برايت بارها بايد سر سجده فرود آورد ز دست تو به تاريكي كوهستان غم بايد سفر كرد بدنبال تو تا خورشيد بايد رفت به زير پاي تو شايد كه چون يك مشت خاك بي بها گردم براي قلب تو شايد خدا گردم نميدانم كه در جاي نگين تاج ذرين كلاهت جاي مي گيرم و يا در زير پاهاي تو بي رحمانه مي ميرم نمي دانم كه بعد از سالهاي سخت و دشوار كه بعد از روزهاي گرم و شيرين زمان مردنم آيا در آغوش تو جانم را خدا گيرد و يا اين آرزو در نطفه ميميرد شايد 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۲ دلتنگم .. برای دختری که ندارم تویی که دیگر نیستی شادی که رخت بربسته نیمکتهای چوبی پارکی که روزی آرامبخش جان خستهمان بودند میوههای کاجی که دیگر توپ بازیام نیستند .. دستان تویی که نجات دهندهی مغرور کاجها بودند .. دلتنگم برای تن دادن به خواب در سایه سار تو .. دلتنگم و رنگ به رنگ انتظار میکشم ... صنم غزالی 7 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۲ کلافه ام ٬ درسـت شبیهِ لحـظه ای که مادربزرگ نمـی تواند سـوزن نخ کنــد ...!! 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده