هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ یه بار کلی زحمت کشیدم نیمه پر لیوان زندگیمو ببینم بعد تازه داشتم میدیدم که یهوو یکی هوس نوشیدن سرش زد همه لیوانو سر کشید دوباره شروع کردم این ور اون ور زدن شاید یه چیز با ارزشی پیدا کنم بریزم توش نیمه پرش خالی نباشه و مزه خوبی هم بده نتیجه اینکه خیلی سخته پر کردن نیمه پره لیوان زندگی اخه لیوان خیلی بزرگه اما نه بزرگتر از همه اونچه که ما میخوایم و دنبالشیم نیمه پر لیوان زندگیتون پر پر 23 لینک به دیدگاه
3Tilla 3844 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ غمت چو کوهی به شانه من ولی تو بی غم از غم شبانه من چو نشنوی فغان عاشقانه من... 14 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ خیلی برات خوشحالم برای خودِ خودت.نه تاثیری که این اتفاق رو زندگی من می زاره 14 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ کـــــــــاش دلتنگی هام تموم میشد........... هیچ وقت اونقدر خودمو بد ندیدم ،که سنگ بشم ،یعنی حسم .........بی حس......... دل سنگ بودن هم بد نیست گاهی ،برای خودت ، برای ادامه زندگیت...........،برای اینکه به خودت نشون بدی هنوز هستی باید ادامه بدی....... 26 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ همیشه صدای کارناوالهای عروسی شوق عجیبی تو دلم به وجود میآورد اما حدود 2 سالی میشه که با صدای شنیدن بوق بوق ماشینا تپش قلب میگیرم....یه بغض عجیبی و اشک هایی که تو چشمام جمع میشه و بی اختیار صورتمو خیس میکنه این اشک ها رو دوس دارم چون تداعی گر خاطراتمه....چون از دل شکسته شدمه که جاری میشه...بدون اینکه آزاری واسه کسی داشته باشم زندگیمو میکنم با تمام غم و غصه های تو دلم و امید به رسیدن به شادی هایی که دیگران برام آرزو میکنن ولی حالا همه چیز تموم شده تو حتی به قولی که بهَم دادیم عمل نکردی......قرار بود که منم باشم ولی.... تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که واسه برآورده شدن آرزوهاتون دعا کنم 28 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ گاهی وقت ها باید اجازه داد دیگران تا میتونن در محافلشون قضاوتت کنند. تا میتونن تخریبت کنند. چه مقصر باشی چه نباشی، مهم اینست که اجازه بدی بر تو بتازند و از خودت دفاعی نکنی، چه کلی حرف داشته باشی چه نداشته باشی. اگر آدم درستی باشی گذر زمان همه چیو ثابت خواهد کرد و از قضاوت هایی یکطرفه بدون دانستن خیلی از علت ها پشیمان خواهند شد. اگر هم آدم نادرستی باشی، بهتر است از جمع قضاوت کنندگان حذف بشی تا هم خودت کمتر آسیب ببینی هم قضاوت کنندگان. این نیز بگذرد........ 17 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ دلم براي خودم تنگ شدهخودمي كه براي بودنش انگيزه اي نمي خواست:hapydancsmil:...هميشه خودش بود!شاديش واقعي بود...خنده اش،گريه اش...خودِ خودش بود!!! خودم كجايي؟!!!دلم برات تنگ شده عزيزم 19 لینک به دیدگاه
ya~ya 820 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ خدای من اینجا آدم فروشی تنها هنری هست که آدماش خوب بلدن انجام بدن از رئیس تا پادو :jawdrop:.خدایا مارو از این شهر نفرین شده نجات بده:icon_pf (72): 15 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ پردیس 11 ساله داره به حرفای من گوش میده... پردیس وقتی اومد پیشِ من خیلی کوچیک بود،خیلی ضعیف بود،اوایل رشدِ کمی داشت،اما تو مدت زمانِ کوتاهی شد نازک آرایِ من... پردیس الان بزرگ شده،خیلی بزرگتر از اون که فکرشو میکردم،تو تمامِ این سال ها همیشه حرفامو گوش کرد و کنارِ دردِ دل هام بالید... امروز صبح اما، دیدم برگاش زرد شده،دیشب برای اولین بار کنارش گریه کرده بودم.......... 18 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ من اصفهان یه کاری دارم و به کمک بچه های اصفهان نیارزمندم ولی کسی رو نمیشناسم ببخشید اینجا پست دادم:5c6ipag2mnshmsf5ju3 15 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ اینجا زمین است. جایی که محبت را ارزان میخرند،اصلا گاهی اوقات نمیخرند بی تفاوت از کنارش رد میشوند. راحت دل میشکنند، باز هم بی تفاوت..... باید از سنگ بود، وقتی محبتت را نمیخواهند، وظیفه میدانندش بهتر است از سنگ باشی..... مثل خودشان... اما نه ، نمیتوانم از کنار دل شکسته راحت بگذرم، دلی که کس دیگر شکسته را شاید بتوانم بند بزنم. نمیدانم.... شاید....... شاید کسی هم بتواند دل شکته ی من را بند بزند، اما بعید میدانم..... 16 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ های جارچیِ امنیت و آرامش کوجایی.... کوجایی جار بزنی..شهر در امن و امان است... کوجایی که به صدای تو محتاجم....وقتی از در و دیوار اتاقم بوی نا امنی بلنده!!! های کوجایی..که بامدادان جار بزنی....آسوده بخوابید....شهر در امن و امان است.... بیا که باید خاک پات رو توتیا کرد و به چشم کشید! که حالا کلاغ ها دو ترکه سوار بر یک خر موتوری جولان می دن و...هیچکی جولو دارشون نیست!!! های کوجایی....که گردن بگیرا..اومدن تو شهر....و خدمات سیار می دن در لخت کردن ملت!...:icon_pf (95): های کوجایی....دلم برای سیبیل های مردونه ات تنگ شده! پ.ن:خدا نصیب گرگ بیابون نکنه این کلاغ های دوترکه سوار بر یک خر موتوری رو...... 20 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ آدما چ زود فراموش میشن.. چ زود غریبه میشن.. 21 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ این دل که دوستی به تو خون خواره میکند خصمی به خود نه ، با من بیچاره میکند بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است حالا نظر به خوبی رخساره میکند این صید بی ملاحظه غافل از کمند گردن دراز کرده چه نظاره میکند این شیشهٔ ظریف که صد جا شکسته بیش این اختلاط چیست که با خاره میکند فردا نمایمش که سوی جیب جان رود وحشی که جیب عاریتی پاره میکند 10 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ دروغ میگن زندگی رو هر جور بگیری همون میشه ... خیلی وقته بیخیال دنیا شدم بلکه اونم بیخیال من بشه... اما گویا تا پودرم نکنه ول کن نیس... لعنتی................. 14 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ یعنی میشه که بشه ؟ ..... این روزهت اینو زیاد تکرار میکنم ... گاهی پر از حسم انگاری میتونم کوه رو جابحا کنم انگاری هیچی جلوی من و نمیتونه بگیره ... و گاهی انقدر بی حسم که دیوار خونه صداش در میاد میگه هی تو منم از رو بردی ......... 15 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ تعجب مي كنم!!!چه زود بهت وابسته شدم:5c6ipag2mnshmsf5ju3...وقتي نبودنت به چند دقيقه مي رسه قلبم مي خواد وايسه! عجيب نيست براي تو اين... دوري و دوستي هم عالمي داره برا خودش بس عجيب... 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ آخر هفته ها بدترین زمان هفتست.انگاری تازه این موقعست که میفهمی چقدر تنهایی.مابقی روزا رو میشه کجدار و مریض گذروند اما این آخر هفته های کوفتی به هیچ صراطی مستقیم نمیشن.دلت خونه میخواد، خانواده میخواد، دورهمی، شلوغ پلوغی. 11 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ دیروز سر کار دیدیم یه صدای زوزه خیلی کم میاد پیگیر شدیم دیدیم یه سگ رفته تو کانال تخلیه آبی که هنوز کار نمیکنه این کاناله آخرین بار 1 ماهنیم پیش باز بوده یعنی یه ماه تو تاریکی بی آب و غذا و نور بوده رفتیم دیدیم نا نداره اصلا تکون بوخوره به یه سختیی آوردیمش بالا بهش غذا آب دادیم بردیم تو قضای باز امروز دیدیم مرد حکمت خدارو نمیدونم چی بوده 14 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ بین دو نفر چالش بدی بود من و دوستم این وسط مونده بودیم که طرف کدوم رو بگیریم....من که این وسط سعی کردم هیچی نگم و طفلک دوستم هم همیشه سعی در آرام کردن هر دو طرف داشت...... حالا بعد از مدتی که خودمون با هم رابطشون رو درست کردیم و خودم ازشون خواستم که با هم صحبت کنند ...الان دوستم اس ام اس داده که این وسط ما ادم بده شدیم....روابط اونا حسنه....دلم گرفت...بدجوری گرفت.... چرا برای تبرئه خودمون از دیگرون مایه میزاریم... 16 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده