رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

بی هیچ صدایی برایت می نوازم . سازم را در دست می گیرم و چشمهایم را می بندم . پلک ها را بر هم می فشارم تا نت ها را به خاطر بیاورم . دستانم بر روی ساز می لغزند . شور است و غوغا . و تمام اینها به خاطر تو . مگر به غیر از تو کس دیگری هم در اتاق هست ؟

موسیقی در مغزم غوغا می کند . پاهایم به حرکت در می آیند . توان نشستن ندارم . می ایستم . نه . پرواز می کنم . با ساز می رقصم . رقصی همچون رقص سماع . همانقدر آسمانی . همانقدر پرشور . نمی بینمت . چشمانم هنوز بسته اند . سرگیجه گرفته ام . اما نمی ایستم . تو را در خیالم مجسم می کنم . در خیالم ، سر انگشتانم را به سویت دراز می کنم . با دستت برخورد می کند . و من ... می ایستم . ناگهان . با چشمانی باز و خاموش . و ... تمام شد . همین بود تمام رویا و شور من . لمس یک لحظه ی تو .

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یعنی شده یه چیزی همیشه دم دستت بوده ولی وقتی لازمش داری گم و گور شده باشه آخخخخخخخخخخخخ میخوام دیوارو گاز بگیرم167429V.GIF

  • Like 16
لینک به دیدگاه

بعضی وقتا اینقدر از اطرافت ناراحتی که کلا در پی گرفتن حال ملت برمیای...

حالا اگه زورت به بالا دست نرسه سر بهترین های زندگیت, اونی که از همه مظلوم تره خالی میکنی!!

اونوقت میشی یکی که فقط جنجال راه میندازه!!!

اگه زیادی رو اعصاب طرفت راه بری ممکنه اونو هم از دست بدی که خیلی بده!

بعد که برمیگردی عقب دیگه خودت رو هم نمیشناسی!!!

یهو به خودت میای میبینی این من تازه کجا و آن کجا....

تازه یاد گرفتم چطور آرامش داشته باشم و با ناملایمات کنار بیام....:hanghead:

آدمی تا یک سری چیزا رو یاد بگیره چه چیزا که از دست نمیده!

  • Like 10
لینک به دیدگاه

کاش یه بخشی تو انجمن بود می شد سوالات متفرقه در هر زمینه ای پرسید !! چندباری پیش اومده یه سوالی دارم که نمیدونم کجا باید پرسید icon_pf%20(34).gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه

میاد این روزا :

 

 

‎+ آقا داماد چی کاره ان؟

- والله حقیقتش آقا داماد بی کار هستن ولی پدرشون یه پراید به نامشون کرده.

+ به به بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید!

:-))

  • Like 12
لینک به دیدگاه

میروم بر در میخانه کمی مست کنم

 

جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم

 

آنقدر مست که اندوه جهانم برود......استکان رو به لبم باشد و جانم برود

 

برود هر که دلش خواست شکایت بکند.........شهر باید به من الکلی عادت بکند

  • Like 22
لینک به دیدگاه

افلاطون میگه: در جهان یگانه مایه نیکبختی انسان محبت است.

من میگم: امیدوارم زنده باشم تا اون نیکبختی که افلاتون میگفتو ببینم ...

  • Like 16
لینک به دیدگاه

به راه عمر صدها قصه دیدم!

 

سفر کردم حکایت ها شنیدم!

 

نفهمیدم چه شد تا اینکه روزی،سر کوی رفیق بازی رسیدم!

 

غلامم،چاکرم،لوطی بفرما،همین ها شد همه عشق و امیدم!

 

بدونه هیچ حرفی یا سوالی،پیاله هر کسی داد سر کشیدم،ولی افسوس با هر که نشستم رفاقت کردم و خیری ندیدم،

 

چشام بارونیه قلبم شکسته،ز این دنیا و اهلش دل بریدم......

  • Like 13
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...