H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ دایی قشنگ ترین و بهترین موجود دنیااااااااااس :hapydancsmil: 9 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ چقد بده حالت نه خوب باشه نه بد! معمولی بودن از داغون بودنم بدتره 12 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ گاه اتفاقی در لحظه ای باعث می شود دلت از چیزی که نمیدانی چیست بگیرد و تو را یاد چیزی یا خاطره ای بیندازد که امروز از آن فقط ته رنگ کمی به جا مانده است یا فراموش کردی اش. آنگاه به یاد لحظاتی می افتی که از دست داده ای یا باخته ای. آنگاه ارزو میکنی که آیا میشود دوباره تکرار کنی آن لحظه را ؟! 19 لینک به دیدگاه
tabassom-m 171 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ چراغي داشتم، كردند خاموش، خروشي داشتم، كردند تاراج ... ... 10 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ های ملت همیشه در صحنه ی پچ پچ های در گوشی! های آنانکه نان در خون جگر دیگران می زنید! من تُنبانم را سفت چسبیده ام،آبرویم از کَف نمی رود! هَراز چند گاهی پَرِ شالِ درویشی را چِک می کنیم تا نشود قصه ی روزگارم مثال خری که در گل مانده!! ما مَثلمان،مثل یک بار جَستی و دو بار جَستی و سومین بار تو دستی مَلَخَک ...نیست! قصه ما پنهان شدن است و نشناخته شدن....که جِر می دهد که چنگ می زند هر که دیگری را شناخت. بید زده است خانه ی چوبی اعتمادم را.من دیگر به غیر از خود به دیگری اطمینان ندارم! با خود بودن در عین بی خودی بودن،دنیای زیباتری ست.....مصداقم آن است که در میان ما بود و حالا نیست. پ.ن:خاکستر انسان ها را باید به باد داد،تنها دوست تو باید:خود باشد خود باشد و خدای خود! که دیگری شعارش این است من باشم و من باشم و من باشم..... ولی!!! ولی ذهن گول زَنَکت می شنود تو..تو....تو..... در حالی که تویی وجود ندارد برای آدمکی که سرشارست از خود!!! موخره:تُنبانمان را سفت چسبیده ایم،که این روزها امکان دارد تنبان هم گران شود!!آن جاست که نقاط فوق الذکر مثال شعرهای رمزآلود نستراداموس رنگ واقعیت می گیرد،به جانِ خودم!!! 11 لینک به دیدگاه
tabassom-m 171 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ اي زمان، اي آسمان، اي كوه، اي دريا ! خواب يا بيدار، جاوداني باد اين رؤياي رنگينم ! :hapydancsmil: 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ کاش آدمها هم یه دکمه ی دیلیت داشتن و راحت می شد دیلیتشون کرد...دیلیت که چه عرض کنم...ایگنور 11 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ بخند ای هموطن قه قه بزن که این خنده ها خاری است به چشم آنان که از قلبهای شاد میترسند 12 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ خلوتی این انجمن یه حسن داره اونم این که بعد مدت ها کمی با خانواده وقتم رو میگذرونم ممنون بچه ها حالا حالا ها نیاین 9 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ فک کن ساعت دو نیمه شب یکی در بزنه و از خواب بیدارت کنه ؟ بعد تو با چشمای خواب الود و دمپایی های لنگه به لنگه و پیجامه بری دم در حیات !! بعد ببینی یه خانم جوان و نو نواره!!! بعد اون ازت بخواد تا سر کوچه همرا هایش کنی تا بره خونه شون!! بعد توی راه ازش بپرسی شما باید مسافرت بوده باشین که این موقعه شب.....!!! بعد اون حرفت رو قطع کنه و بگه نه " آرایشگاه " بودم تا الان طول کشید!!! بعد تو تا صب خوابت نبره و خوابی پرت و پلا ببینی !!! ..................................................... " دیشب صد درصد واقعی " 19 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ کاش می شد یه وقتایی مغزمون رو شست چلوند و پهن کرد بر آفتاب فراموشی ... 15 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ من نمی دانم و همین درد مرا سخت می آزارد که چرا انسان این دانا این پیغمبر در تکاپوهایش چیزی از معجزه آن سوتر ره نبردست به اعجاز محبت چه دلیلی دارد؟ چه دلیلی دارد که هنوز مهربانی را نشناخته است و نمی داند در یک لبخند چه شگفتی هایی پنهان است من بر آنم که در این دنیا خوب بودن به خدا سهل ترین کار است و نمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانست و همین درد مرا می آزارد... 10 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ حیفه یه سری روزا... صبح پاشی حس کنی پیاده رو های انقلاب داره صدات می کنه...بری ولو شی رو سنگ فرشاش کنارِ دست فروشا...یه مشت خرت و پرت بخری...با یه پیرمرد که قلم میتراشه کلی گپ بزنی... اون وقت بعد از ظهر،میونِ اون دسته از اقوام که فقط به مراسمِ ختم تعلق دارن و هیچ جایِ دیگه ای هیچ نشونی ازشون نمیبینی،بشی نقلِ مجلس این جماعت خاله زنک که دیگه پیر شدیا چرا شوهر نمی کنی... یعنی واقعا حیفه یه سری روزا... 23 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ این مریخی تازه وارد کیه اومده پشت هم تاپیکهای اجق وجق می زنه ؟ 8 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ داشتم به روزه سکوت فکر می کردم که یهو به ذهنم رسید کاش روزه ناشنوایی هم داشتیم! یا نه، اصلا کاش گزینه اینوزیبل تو واقعیت هم بود! کاش می شد مدتی به دور از آدیمزاد بود! تا نبینی و نگویی و نشنوی!! تا شاید به آرامش رسید! به راستی که آرامش به دوراز آدمیزاد است! برای همین می گویند در دامان طبیعت به دنبالش باش!! نه ور دل آدمیزاد! 17 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ یه خونه داشتیم پنجره اش رو به کوچه باز میشد قبلنا ظهرهای گرم تابستون وقتی خیلی بچه بودم من و دادشم میرفتم تو ی پنجره داد میزدیم "دریا موجه کاکا " اون پنجره رو به دریا باز میشد ولی یه باغ بزرگ رو به روش با درختای زیاد مانع میشد موج دریا را ببینیم این دیاوگ را تو یه فیلم شنیده بودیم " دریا موجه کاکا" چشمامون را میبستیم تکون تکون میخوردیم و این جمله ÷شت سر هم تکرار میکردم سر ظهر بود بوی دریا بوی رطوبت بوی شرجی و هوای بندر... اون کوچه قدیمی و حال و هوای کودکی ... " دریا موجه کاکا" 18 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ ساعت 6:30 دقیقه صبح اهنگ اعجاز گوگوش دان کردم عجب اهنگیه :4564: گوگوش اخرشی 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ خداجونی مواظب دوستم باش اون باید خوب شه .... 12 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ چند روز پیش داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم که یه حرفی زد که دوس دارم اینجا هم بگم.....روی من واقعا اثر گذاشت.....شاید اینجا هم حداقل روی یه نفر اثر بزاره داشتیم راجع به یه آقایی حرف میزدیم که توی همین ماه عروسیشه.....من به دوستم گفتم من گاهی بهش فکر میکنم اونم این جمله رو بهم گفت: هر چیزی توی این دنیا دوطرفه است....عصر تلپاتیه.....دیگه بهش فکر نکن....شاید درست زمانی که تو بهش فکر میکنی اون خانومشو بغل کرده باشه و به یاد تو بیوفته....:icon_pf (34): واقعا از حرفش شوکه شدم.....من به این موضوع حتی فکرم نمیکردم پ.ن: بیاید یه سری از خاطراتمون رو فراموش کنیم این ارزش اینو داره که زندگی پاک و آرومی داشته باشیم 13 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ همه تو این مملکت کارشونو نصف نیمه انجام میدن گاهی خودمم اینجوری میشم ولی یه وقتایی کار من وصل به یه نفر دیگه اونکه انجام نمیده منم مجبورم نصفه نیمه ولش کنم:icon_pf (34):تازگیا فراموش کار هم شدم نمیدونم شاید به خاطر مشغله فکریه که دارم شایدم سر به هوا بودن خودمه خلاصه امروز صبح حالم گرفته شد اساسی سر این جریان هی میگن مثبت فکر کن به هدفت فکر کن من که به هر چی فکر کردم عکس اتفاق افتاد خیلی قاطی پاطی حرف زدما چند تا اتفاق همزمان و گفتم که واسم تو این چند روز اتفاق افتاده بقیشو خدا به خیر کنه 15 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده