رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

گاه اتفاقی در لحظه ای باعث می شود دلت از چیزی که نمیدانی چیست بگیرد و تو را یاد چیزی یا خاطره ای بیندازد که امروز از آن فقط ته رنگ کمی به جا مانده است یا فراموش کردی اش.

آنگاه به یاد لحظاتی می افتی که از دست داده ای یا باخته ای.

آنگاه ارزو میکنی که آیا میشود دوباره تکرار کنی آن لحظه را ؟!

  • Like 19
لینک به دیدگاه

های ملت همیشه در صحنه ی پچ پچ های در گوشی!

 

های آنانکه نان در خون جگر دیگران می زنید!

 

من تُنبانم را سفت چسبیده ام،آبرویم از کَف نمی رود!

 

هَراز چند گاهی پَرِ شالِ درویشی را چِک می کنیم تا نشود قصه ی روزگارم مثال خری که در گل مانده!!

 

ما مَثلمان،مثل یک بار جَستی و دو بار جَستی و سومین بار تو دستی مَلَخَک ...نیست!

 

قصه ما پنهان شدن است و نشناخته شدن....که جِر می دهد که چنگ می زند هر که دیگری را شناخت.:ws37:

 

بید زده است خانه ی چوبی اعتمادم را.من دیگر به غیر از خود به دیگری اطمینان ندارم!

 

با خود بودن در عین بی خودی بودن،دنیای زیباتری ست.....مصداقم آن است که در میان ما بود و حالا نیست.:ws37:

 

 

پ.ن:خاکستر انسان ها را باید به باد داد،تنها دوست تو باید:خود باشد خود باشد و خدای خود!

که دیگری شعارش این است من باشم و من باشم و من باشم.....

 

ولی!!!icon_razz.gif

 

ولی ذهن گول زَنَکت می شنود تو..تو....تو.....sigh.gif

 

در حالی که تویی وجود ندارد برای آدمکی که سرشارست از خود!!!:ws37:

 

 

 

موخره:تُنبانمان را سفت چسبیده ایم،که این روزها امکان دارد تنبان هم گران شود!!آن جاست که نقاط فوق الذکر مثال شعرهای رمزآلود نستراداموس رنگ واقعیت می گیرد،به جانِ خودم!!!:ws3:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

فک کن ساعت دو نیمه شب یکی در بزنه و از خواب بیدارت کنه ؟

بعد تو با چشمای خواب الود و دمپایی های لنگه به لنگه و پیجامه بری دم در حیات !!

بعد ببینی یه خانم جوان و نو نواره!!!

بعد اون ازت بخواد تا سر کوچه همرا هایش کنی تا بره خونه شون!!

بعد توی راه ازش بپرسی شما باید مسافرت بوده باشین که این موقعه شب.....!!!

بعد اون حرفت رو قطع کنه و بگه نه " آرایشگاه " بودم تا الان طول کشید!!!

بعد تو تا صب خوابت نبره و خوابی پرت و پلا ببینی !!!

.....................................................

" دیشب صد درصد واقعی "

  • Like 19
لینک به دیدگاه

من نمی دانم

و همین درد مرا سخت می آزارد

 

که چرا انسان

این دانا

این پیغمبر

در تکاپوهایش

چیزی از معجزه آن سوتر

ره نبردست به اعجاز محبت

چه دلیلی دارد؟

 

چه دلیلی دارد

که هنوز

مهربانی را نشناخته است

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است

 

من بر آنم که در این دنیا

خوب بودن به خدا سهل ترین کار است

 

و نمی دانم

که چرا انسان

تا این حد

با خوبی

بیگانست

 

و همین درد مرا می آزارد...
:sigh:

 

 

 

 

 

 

 

 

  • Like 10
لینک به دیدگاه

حیفه یه سری روزا...

صبح پاشی حس کنی پیاده رو های انقلاب داره صدات می کنه...بری ولو شی رو سنگ فرشاش کنارِ دست فروشا...یه مشت خرت و پرت بخری...با یه پیرمرد که قلم میتراشه کلی گپ بزنی...

اون وقت بعد از ظهر،میونِ اون دسته از اقوام که فقط به مراسمِ ختم تعلق دارن و هیچ جایِ دیگه ای هیچ نشونی ازشون نمیبینی،بشی نقلِ مجلس این جماعت خاله زنک که دیگه پیر شدیا چرا شوهر نمی کنی:w58:...

یعنی واقعا حیفه یه سری روزا...

  • Like 23
لینک به دیدگاه

داشتم به روزه سکوت فکر می کردم که یهو به ذهنم رسید

 

کاش روزه ناشنوایی هم داشتیم!

 

یا نه، اصلا کاش گزینه اینوزیبل تو واقعیت هم بود!

 

کاش می شد مدتی به دور از آدیمزاد بود! تا نبینی و نگویی و نشنوی!!

تا شاید به آرامش رسید!

 

به راستی که آرامش به دوراز آدمیزاد است! برای همین می گویند در دامان طبیعت به دنبالش باش!! نه ور دل آدمیزاد!:banel_smiley_4:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

یه خونه داشتیم پنجره اش رو به کوچه باز میشد

قبلنا ظهرهای گرم تابستون وقتی خیلی بچه بودم

من و دادشم میرفتم تو ی پنجره داد میزدیم "دریا موجه کاکا "

اون پنجره رو به دریا باز میشد ولی یه باغ بزرگ رو به روش با درختای زیاد مانع میشد موج دریا را ببینیم

این دیاوگ را تو یه فیلم شنیده بودیم " دریا موجه کاکا"

چشمامون را میبستیم

تکون تکون میخوردیم

و این جمله ÷شت سر هم تکرار میکردم

سر ظهر بود بوی دریا بوی رطوبت بوی شرجی و هوای بندر...

اون کوچه قدیمی و حال و هوای کودکی ...

" دریا موجه کاکا"

  • Like 18
لینک به دیدگاه

چند روز پیش داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم که یه حرفی زد که دوس دارم اینجا هم بگم.....روی من واقعا اثر گذاشت.....شاید اینجا هم حداقل روی یه نفر اثر بزاره:hanghead:

 

داشتیم راجع به یه آقایی حرف میزدیم که توی همین ماه عروسیشه.....من به دوستم گفتم من گاهی بهش فکر میکنم اونم این جمله رو بهم گفت:

 

هر چیزی توی این دنیا دوطرفه است....عصر تلپاتیه.....دیگه بهش فکر نکن....شاید درست زمانی که تو بهش فکر میکنی اون خانومشو بغل کرده باشه و به یاد تو بیوفته....:icon_pf (34):

 

واقعا از حرفش شوکه شدم.....من به این موضوع حتی فکرم نمیکردم :hanghead:

 

 

 

پ.ن: بیاید یه سری از خاطراتمون رو فراموش کنیم این ارزش اینو داره که زندگی پاک و آرومی داشته باشیم:ws37:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

همه تو این مملکت کارشونو نصف نیمه انجام میدن گاهی خودمم اینجوری میشم ولی یه وقتایی کار من وصل به یه نفر دیگه اونکه انجام نمیده منم مجبورم نصفه نیمه ولش کنم:icon_pf (34):تازگیا فراموش کار هم شدم نمیدونم شاید به خاطر مشغله فکریه که دارم شایدم سر به هوا بودن خودمه خلاصه امروز صبح حالم گرفته شد اساسی سر این جریان:hanghead:

هی میگن مثبت فکر کن به هدفت فکر کن من که به هر چی فکر کردم عکس اتفاق افتاد:w58:

 

خیلی قاطی پاطی حرف زدما چند تا اتفاق همزمان و گفتم که واسم تو این چند روز اتفاق افتاده بقیشو خدا به خیر کنه

  • Like 15
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...