رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش

 

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

 

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

 

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

 

کنایتیست که از روزگار هجران گفت

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را

وز خست خود خاک شوم هر کس را

 

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست

دادم سه طلاق این فلک اطلس را

  • Like 1
لینک به دیدگاه

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

 

در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

 

این دسته که بر گردن او می‌بینی

 

دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تا بشكفد به گلشن دلها گل امید

ما را به فیض لطف نسیم صبا ببخش

ما را امید عفو تو مغرور كرد و بس

گرشد خطا، بدین سخن بی‌ریا ببخش

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در ديده به جاي خواب آب است مرا

زيرا كه به ديدنت شتاب است مرا

گويند بخواب تا كه به خوابش بيني

اي بي‌خبران چه جاي خواب است مرا

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آدمی هـــرگــز نمی بینــد ز سنگینــی گـزند

از سبک مغزی بشر چون سنگ پیش پا شود

گر نداری معــــــرفت,ساکت نشین و دم مزن

پستــه بی مغــز گر لب وا کند رســــوا شود

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مبهوت

در این جهان چون برهوت

مبهوت

آه ای پدر مگر

گندم چقدر شیرین بود؟

و سیب سرخ وسوسه حوا را

در دامن فریب چرا افکند؟

نفرین به دیو وسوسه

نفرین به هوشیاری.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

  • Like 4
لینک به دیدگاه
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

:icon_gol:

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه پس فکندش اندر کم و کاست

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...