tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را وز خست خود خاک شوم هر کس را کارم به دعا چو برنمیآید راست دادم سه طلاق این فلک اطلس را 1 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بودهست این دسته که بر گردن او میبینی دستیست که برگردن یاری بودهست 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ تا بشكفد به گلشن دلها گل امید ما را به فیض لطف نسیم صبا ببخش ما را امید عفو تو مغرور كرد و بس گرشد خطا، بدین سخن بیریا ببخش 2 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ ديدي كسي جزغم مرا ياد نكرد كه هزارآفرين برغم باد 2 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ در ديده به جاي خواب آب است مرا زيرا كه به ديدنت شتاب است مرا گويند بخواب تا كه به خوابش بيني اي بيخبران چه جاي خواب است مرا 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ آدمی هـــرگــز نمی بینــد ز سنگینــی گـزند از سبک مغزی بشر چون سنگ پیش پا شود گر نداری معــــــرفت,ساکت نشین و دم مزن پستــه بی مغــز گر لب وا کند رســــوا شود 2 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ دلا غافل زسبحانی چه حاصل اسیر امر شیطانی چه حاصل 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ یکدم نمیرود که نه در خاطری ولیک بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول 2 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ لاله ساغرگیر و نرگس مست و برما نام فسق داوری دارم بسی یارب که را داور کنم 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ میروم کوه به کوه کولبارم حسرت جامدانم گل تنهاییِ غم آشنایم خلوت راه من دور و دراز با خود امشب غم و آوارگی خویش برم. 1 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ مبهوت در این جهان چون برهوت مبهوت آه ای پدر مگر گندم چقدر شیرین بود؟ و سیب سرخ وسوسه حوا را در دامن فریب چرا افکند؟ نفرین به دیو وسوسه نفرین به هوشیاری. 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ یک لحظه نشد خیالم آزاد ازتو ... یک روز نشد خاطرم شاد از تو ... دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من.. یک جان و هزار گونه فریاد از تو . ... 4 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ وطن یعنی سواران و سواری وطن را پاسبانی پاسداری 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 4 لینک به دیدگاه
eshagh_kh 466 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 4 لینک به دیدگاه
Norman 19 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۸۹ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کنترک من خراب شب گرد مبتلا کن 5 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۸۹ نیست در شهر نگاری که دل ما ببردهم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند دارنده چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه پس فکندش اندر کم و کاست 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۸۹ تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده