خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۳ Where are you now؟ Are you lost؟ Will I find you again؟ Are you alone?؟ Are you afraid؟ Are you searching for me؟ Why did you go? I had to stay Now I'm reaching for you Will you wait? will you wait؟ Will I see you again؟ 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۳ از درد های کوچک است که آدم می نالد ! ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی… خدایا دارم لال میشم دردامو کم کن یا تحملمو زیاد کن 4 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۳ بازآی دلبرا...که دلم "بیقرار" ِ توست... 5 لینک به دیدگاه
خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۹۳ هی... چه فاز سنگینی همه چی سفید سیاهه چیزی رنگی نی بازم.. من و یه جسم لش و بی حال دوباره رنگ پوسته شده گچ دیوار... وای... انقدر کشیدم که نمیگیره خندم با چشمم قفلم به این آتیش رو فندک یه اتاق تاریک با بوی دود گاری چه بخت گندی داری تو جیب خالی نگو که هستیم رنگ مشابه من یه عمره رو صورتم خنده قاچاقه من مردم پسر یه عقدم که سر تا پای مسیرو همیشه خوردم به سنگ اگه که مردم حلال کنید اما آره تا حالا ساختم ولی الان بریدم از خودم از همه از میزه محکمه از فکر فرداها که روی مغزمه .... 4 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو (مولانا ) 7 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ گفتی شتاب رفتن من از برای توست آهسته تر برو که دلم زیر پای توست با قهر میگریزی و گویا که غافلی آرام سایه ای همه جا در قفای توست سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم در این سری که از کف ما شد، هوای توست چشمت رهم نمیدهد به گذرگاه عافیت بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی این دیده از قفا به امید وفای توست ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟ رفتی، بسوز، این همه آتش سزای توست ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر مایئم و سینه ای که در آن ماجرای توست بیگانه ام ز عالم و بیگانه ای ز ما بیچاره آن کس که دلش آشنای توست 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۳ به سلامتیِ اونایی که ؛ سنی ندارن ولی روزگار پیرشون کرده 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۳ بی فایده بود اونهمه اصرار من دلت قانع نبود به موندنت کنار من تموم دنیام شده کابوس و دلهره بدجوری این روزا دلم ازت پره... لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۳ حس آقای حراستی را دارم که در یک کنسرت شاد ِ شاد آهسته و تلخ قدم بر میدارد بی هیچ لذتی با یک دقتی سرفههای ملتهب بیسیماش را به رخ میکشد وُ آخرین برخوردهای انتظامی را به مهدی مهدی مهدی رضا رضا رضا علی علی علی مخابره میکند این روزها وقتی تو نیستی حس آقای حراستی را دارم که دائم به گوش است 2 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ بی تو حتی باران هم بوی تشنگی می دهد گـاهــــی لال مـــی شود آدم حـرف دارد ولـــی کلمه نـدارد… 3 لینک به دیدگاه
e.t 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . . 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ اگر کسی مرا خواست بگویید رفته باران ها را تماشا کند و اگر اصرار کرد بگویید برای دیدن توفان ها رفته است و اگر باز هم سماجت کرد بگویید رفته است تا دیگر بازنگردد 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ سلام ! آمدهام خداحافظی کنم ! مرا ببخشید اگر پارههای تنم را جا میگذارم خیال بازگشتن ندارم لب و دهانم چشم و گوشم همه به یادگاری .. میخواهم تنها بروم سبک و آسوده فقط انگشتانم را در جیبهای پالتوام میگذارم تا سردشان نشود .. و میروم تا کنارهی همهی دریاهای دنیایی دیگر را دوره کنم ... 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ باوركن كارمن نیست كارخداست؛؛؛؛ دلم جایی میان نفس هایش گیركرده؛؛؛ لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ رشک برم کاش قبا بودمی چونک در آغوش قبا بودهای زهره ندارم که بگویم ترا « بی من بیچاره چرا بودهای؟! » (مولانا) 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ حواست هست؟ پاییز است... کم کم فکر باد وباران باش. شاید کسی تمام گریه هایش را... برای پاییز گذاشته باشد... 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ خدا مي داند شايد روزي پشيمان شوم از اين صبر بيش از اندازه... شايد پشيمان شوي از نبودنت... به موقع نبودنت... شايد روزي که چندان دور نيست پيگير بودنم شوي روزي که نيستم نه اينکه نباشم نه اينکه نشود نه اينکه نتوانم نه! روزي که نخواهم روزمرگي هاي قاب گرفته ام را به هم بريزم... کمي مي ترسم از روزي که با عاقلانه ترين منطق دنيا تصميمم نباشي... عقل ... حرف ِ دل ِ من... قراضه! 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۳ می گویند: شاد بنویس. نوشته هایت درد دارند! و من یاد مردی می افتم كه با كمانچه اش گوشه خیابان شاد میزد ... اما با چشمهای خیس ... 1 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۳ حس ات می کنم حتی وقت هایی که بیرنگ می شوم.... در روزهایت انقدر میخواهمت که واژه هایم کم می آورند از بیان دوست داشتنت.... و من تهی میشوم از خودم... و پر میشوم از حس دوست داشتنت و می بوسمت...... لینک به دیدگاه
خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۳ هوا ابری است نفس بالا نمی آید... بزن باران.. نوازش کن تن رنجور مردم را... زمین حال بدی دارد.... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده