رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یک حسی بهم میگه در اثر سکته قلبی در پای درختی بالای کوهی میمیرم......

 

نمیدونم هرکسی باخودش لحظه مرگش را چگونه می اندیشد،اما اندیشه من اینست.

 

فقط ای کاش این جسد، از روی این کره خاکی، این شن ریزه در کهکشان بینهایت، توسط سگ ها پاره پاره نشود.

 

کود درختی شود،درخت شاخه دهد و کلاغی خسته فقط لحظه ای روی درخت بنشیند و دوباره برود.

  • Like 23
لینک به دیدگاه

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست....

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند..و تو از او رسم محبت بیاموزی

  • Like 14
لینک به دیدگاه

گاهی چقد سخته صداقت...

لا به لای هر واژه از گفتنش باید...بجنگی که بگم یا نگم...

و چه عذابی بد گفتن ....که قابل مقایسه با لجظات گفتن نیست...

ولی باز صداقت.....تلخی صداقت بهتر از شیرینی دروغه.....دروغ یک عمره....

  • Like 10
لینک به دیدگاه

کاش میشد اون لحظه رو از تاریخ حذف کرد

کاش ساعت 8 صبح اون روز هرگز وجود نداشت...کی نبود اون لحظه رو میفهمید...همه درگیر خودشون بودن،گم شدن اون لحظه ضرر بحال چه کسی بود؟

گم نشدنش همه عذابه برای امروز من

کاش من زاده اون لحظه گمشده در هیچ بودم...کاش نبودم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 12
لینک به دیدگاه

کاش سکوت نمی کردم....کاش زود تر می گفتم...حس و واژه گره نخوردن....

نتونستم.....

گفتم...اما دیر شد....

دیگه نمی دونم .....

فقط نمی دونم چرا نتونستم زودتر بگم....

  • Like 15
لینک به دیدگاه

من هر کاری که انجام میدم برای اینه که اون لحظه تکرار شه و تو بازم بخندی...

 

بیمار خنده های توام بیشتر بخند................................

  • Like 12
لینک به دیدگاه

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتباق دلی دردمند راشاید که بیش از این مپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند رابگذار سر به سینه ی من تا بگویمت: اندوه چیست...عشق کدام است...غم کجاست... بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان، عمریست در هوای تو از آشیان جداست، دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کار خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی و آرام و روشنی، من چون کبوتری که پرم در هوای تویک شب ستاره های تو را دانه چین کنم، با اشک شرم خویش بریزم به پای تو بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح...بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب... بیمار خنده های تو ام بیشتر بخند...خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب

  • Like 9
لینک به دیدگاه

عذاب میکشم وقتی میبینم فاصلمون باهم فقط اندازه یک نفسه.........اما دلامون به اندازه هزاران دل از هم دورن....

  • Like 16
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...