Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ کی با یه جمله میتونه , مث من ارومت کنه اون لحظه های اخر, از رفتن پشیمونت کنه ??? لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ کاش سرنوشت تو خالی از من نبود ... کاش من برایت مثل یک نسیم رهگذر نبودم ... کاش مثل آسمان همیشه در کنارت می ماندم ... . . . كاش ...! 6 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ هنوز میپرستمت هنوز ماه من توئی ببین که مومنم هنوز تنها گناه من توئی.... 7 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ وقتی خواهرم امشب حقیقتو بهم گوشزد کرد.... چشمام سوخت....قلبم شکست....زانوهام سست شد.... من حقیقت رو قبول داشتم..... اما.... زمانه با من رفیق نیست.... قصد فنای منو داره..... چشمام هنوزم میسوزه..... 7 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ تو همونی که توی موج بلا واسه تو دستامو قایق می کنم اگه موجا تو رو از من بگیرن قطره قطره آب میشم دق می کنم 6 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ نگاهت میکنم! چشمهایت اهل دروغ نیست اما دلت.... کاش رنگ دلت همچون چشمهایت صادقانه بود... این روزها دیگر هیچ اعتمادی به آیینه هم ندارم... 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ حرف های همیشگی خیال های خسته ات یادهای همیشگی همان که دوست داشتنی است به حرمت دوست داشتنت 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ از تمام رمز و رازهای عشق جز همین سه حرف جز همین سه حرف ساده میان تهی چیز دیگری سرم نمی شود من سرم نمی شود ولی... راستی دلم که می شود! 8 لینک به دیدگاه
Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ شب که میشه به یاد تو غزل غزل صدا میشم ! لینک به دیدگاه
parikoochooloo 10748 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ ببخشید که گاهی خیلی بد اخلاقم! 6 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ میخواهم بگویم دوستش دارم... می گویند باید عاقل باشم!!!! عقل را حراج میکنم به ریالی... دوستش دارم...دوستش دارم.... اکنون من بی عقل و او با عقلش دیگری را دوست میدارد... عجب انصافی دارد این روزگار!!! 7 لینک به دیدگاه
mina_srk 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ وقتی میخواهی بروی آسمان،صاف است راه ها،هموار ترن ها مدام سوت میکشند همینطور کشتی ها اما وقتی میخواهی بیایی دریاها،طوفانی میشوند اسمن ها،ابری و راه های زمینی را نیز برف میبندد. دوست دارم بیایی اما نیا!دنیا به هم میریزد! 7 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ میترسم، مضطربم و با آن که میترسم و مضطربم باز با تو تا آخرِ دنيا هستم میآيم کنار گفتگويی ساده تمام روياهايت را بيدار میکنم و آهسته زير لب میگويم برايت آب آوردهام، تشنه نيستی؟ فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد. تو پيشبينی کرده بودی که باد نمیآيد با اين همه ... ديروز پی صدائی ساده که گفته بود بيا، رفتم، تمام رازِ سفر فقط خوابِ يک ستاره بود! خستهام ریرا! میآيی همسفرم شوی؟ گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است توی راه از پوزش پروانه سخن میگوئيم توی راه خوابهامان را برای بابونههای درّهای دور تعريف میکنيم باران هم که بيايد هی خيس از خندههای دور از آدمی، میخنديم، بعد هم به راهی میرويم که سهم ترانه و تبسم است مشکلی پيش نمیآيد کاری به کار ما ندارند ریرا، نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد. وقتی دستمان به آسمان برسد وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد مینشينيم برای خودمان قصه میگوئيم تا کبوترانِ کوهی از دامنهی روياها به لانه برگردند. غروب است با آن که میترسم با آن که سخت مضطربم، باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد. 6 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ دوست دارم بر شبم مهمان شوی بر کویر تشنه چون باران شوی دوست دارم تا شب و روزم شوی نغمه ی این ساز پر سوزم شوی دوست دارم خانه ای سازم ز نور نام تو بر سردرش زیبا ز دور دوست دارم چهره ات خندان کنم گریه های خویش را پنهان کنم دوست دارم بال پروازم شوی لحظه ی پایان و آغازم شوی دوست دارم ناله ی دل سر دهم یا به روی شانه هایت سر نهم دوست دارم لحظه را ویران کنم غم ، میان سینه ام زندان کنم دوست دارم تا ابد یادت کنم با صدایی خسته فریادت کنم دوست دارم با تو باشم هر زمان گر تو باشی،من نبارم بی امان 5 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ شب که میشه به یاد تو غزل غزل صدا میشم ! ترانه خون قصه تموم عاشقا ميشم 5 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ امروز او در خوابم میاید و با تلنگری از جا می پراندم... می گویم چه شده... میگوید هیچ دلتنگت شدم!!! خوب این هم یه جورش! این جوری اش را هم دوست دارم اصلا من او را دوست دارم...حتی اگر رویایی بیش نباشد...حرفی هست؟؟ 8 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ خدا رحمت کند ادیسون را این روزها برق کمتر میاید و میرود اما تو هی می آیی و هی می روی!!! آخر انصافت کجاست؟ مگر نمیدانی قلب من از برچسب انرژی به آن بزرگی، درجه u نصیبش شده؟!!! چرا مراعات این دلم را نمیکنی که با هر بار قطع و وصل شدنت،به مرگ نزدیکش میکنی؟!! 8 لینک به دیدگاه
Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ ما به یاد تو جوانی داده ایم !! لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ منصفانه جدا می شویم تو برای خودت زندگی می کنی من برای خودم می میرم! 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده