رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

تو آیا هیچ می‌دانی،

اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟

نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا به دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو كيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم

شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم

تو كيستي كه با هر تبسم تو

مثال قايق شكسته روي گردابم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مرا به یاد بیاورمرا ز یاد مبرکه

انعکاس صدایم درون شب جاری ست

کسی نمی داند

که در سیاهی شب دشنه ای ست در پشتم

که در سیاهی شب خنجری ست در کتفم

مرا ندیدی

دیگر مرا نخواهی دید ...

 

حمید مصدق

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زرد است که لبریز حقایق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است

شاعر نشدی وگرنه میفهمیدی

پاییز بهاریست که عاشق شده است

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...