رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سلام

دیروز یه سوتی دادم در حد تیم افغانستان :ws3:

دیروز دیدیم جمعه هستش و روز تعطیل و همه هم جمع!!

گفتیم بریم باغ طرفهای مرودشت.

رفتیم اونجا و کلی خوش گذروندیم. شب که خواستم برگردیم سمت شیراز، دیدم ای داد بیداد....

ماشین استارت نمیخوره icon_pf%20%2834%29.gif

مشکل از باطریش بود که عمرش تموم شده تقریباً

به خانمم و دو تا از باجناقهام گفتم هُل بدید تا روشنش کنیم. اونا هم شروع به هُل دادن کردند!!! :ws3:

هی هُل میدادند و من هی کلاچ رو ول میکردم ولی روشن نمیشد.... 3 بار این کار رو کردند و اونا حس میکردند که باید بیشتر هُل بدند...

ولی مشکل از جای دیگه بود...

من سوئیچ رو باز نکرده بودم icon_pf%20%2834%29.gif

به روی خودم نیاوردم.... هُل دادند روشن شد و من هم مثل مَرد ازشون تشکر کردم و راه افتادیم اومدیم.

 

چه زوری میزدند بنده خداهاااا :ws37:

لینک به دیدگاه

یه سوتی دادم تو کیش همین هفته گذشته

توی یکی از اون پاساژهاش از این چرخ دستیها که شبیه ماشینه بود و بچه ها سوارش منم از همه جا بیخبر که اینها هم پولی و کرایه ای شده اومدم یکیشو برداشتم و برادرزاده مو سوارش کردم تا بازی کنه خلاصه بعد از دوساعت گشت زدن و راضی کردن بچه که پیاده بشه اومدیم بذاریم سرجاش تازه دوزاریم افتاد که هم کارت شناسایی میخواست هم پول برای بردن این ماشینها:icon_pf (34):

خلاصه نذاشت برش گردونم سرجاش پسره هم چیزی نگفت بازم رفتیم دور زدیم یه ربع بعد که برگشتیم خودش رفته گذاشتش سرجاش منم رفتم حساب کنم دیدم آقاه خودشو داره میزنه به اون راه

منم راه افتادم اومدم بیرون:whistle:

خلاصه بخیر گذشت ...

لینک به دیدگاه

امروز رفته بودم دفتر پُست که یه بسته ای رو پست کنم.:ws37:

مثل اینکه جدیدا خیلی گیر میدند که اطلاعات شخصی رو حتما باید روی پاکت بنویسیم.

حتی یه اطلاعیه زده که حتما اطلاعات شخصی خود را درج کنید.

گیرنده از استان آذربایجان شرقی بود.

من اومدم و قسمت گیرنده رو پر کردم.

پاکت رو دادم به خانمه.

گفت: به استان کجا؟ اینجا دیگه کجاست؟

گفتم: تبریز.

گفت: چی نوشتی؟

گفتم: نوشتم تبریز دیگه.

گفت: نه اونو نمیگم. نوشتی آذربایجان ِ چی؟

گفتم: شرقی دیگه

گفت: یه چی دیگه نوشتی.

پاکت رو بهم داد...

دیدم نوشتم آذربایجان شخصی :ws3:

خندیدم و درستش کردم.

گفتم: از بس اینجا نوشتید و اطلاعات شخصی و روش تاکید کردید.:ws3:

 

اون لحظه حرارت از همه جام میزد بیرون. از فرط خجالت :ws3:

لینک به دیدگاه
خونه بغلی مون الان پارتی گرفتن صدا صوت کف و آهنگ و ...

 

icon_razz.gif یعنی رو اعصابw000.gif خوب باغا گذاشتن برا همچین کارایی:whistle:

حالا به بابام میگم من میخوام برم ببینم چه خبره:w02: مگه : بیخودw000.gif میگم پس یه زنگ بزن 110 جمعشون کنه اعصابمون داغون شد:banel_smiley_4:

میگه : نه بزار کیفشونا بکنن جووننw000.gif من :w58.gif

 

یعنی n تا جوون را میخواستی بدبخت کنی که فقط اعصابت خورد شده بود؟

لینک به دیدگاه

با خواهرم رفته بودیم خرید موقع برگشت گفت بیا با مترو برگردیم. منم گفتم باشه تا خواست بره گفتم بیا من میگم کجا بریم تو که تا حالا مترو سوار نشدی چیزی از مسیرا نمی دونی ولی من زیاد با مترو رفتم :xbex7jmjnhtbacgrr3x . خلاصه کلی براش کلاس گذاشتم که من بلدم :w02:. رفتیم و سوار شدیم و گرم حرف زدن شدیم چند تا ایستگاه رفت و ایستاد، زیاد ایستاد، خواهرم گفت چرا حرکت نمیکنه گفتم شاید خراب شده بعد گفت چرا کسی تو مترو نیست (آخه ساعت 5/9 شب بود). خلاصه نگران شدیم تازه فهمیدم اینجا ایستگاه آخره :wow:، ما خط و اشتباه سوار شده بودیم :icon_pf (34):باید خط برگشت و سوار میشدیم یهو هول شدم و بهش گفتم زود باش پیاده شو وقتی پیاده شدیم و مترو حرکت کرد یهو یادم افتاد خو اینکه داره بر می گرده، تو ایستگاه معطل شدیم تا بعدی بیاد ولی قیافه من :icon_redface:و خواهرم :w000:دیدنی شده بود اون شب خیلی خندیدیم:ws28: ولی اون نامردی نکرد و واسه همه تعریف کرد .اینم نتیجه زیادی کلاس گذاشتن.

لینک به دیدگاه

یه بار من برای باره اول سواره مترو شدم و بلیط رد کردم تو اون دستگاها تا درو به روم باز کنه!

و در که باز شد و رفتم! یهویی دیدم یه آقایی داره منو می صدائه! نگو باید بلیطو که ردیدم برمیداشتم!!! ولی من که نمیدونستم خووووو!!!:hanghead:

لینک به دیدگاه

وااااااااااای خدایاااااااااا؟؟؟

چرا من اینقدر سوتی میدم؟؟

چرا حواسمو جمع نمیکنم:4564:

 

امروز چه روزی بود...:icon_pf (34):

 

اتاق کار من چسبیده به اتاق امور مالی.

هر روز جنگ و دعواست و دیگه به سر و صداش عادت کردم.:banel_smiley_4:

امروزم یه پیمانکار خانوم اومده بود پولشو میخواست،با کارمندا بحثش شد.

در ادامه سرو صدا شد و دعوا به اوج رسید:banel_smiley_52::w13:

 

یهو صدای جیییییییییییییغ خانوم پیمانکار در اومد:w58:

 

باشتاب پریدیم تو اتاق مالی ، :ag2f893eg0ja83qr8q:

دیدیم به به، خانوم غش کرده...:banel_smiley_4:

 

همکارای خانوم رفتن بالا سرش.

یکی شون به من گفت: سحرجان؟؟ میری آبدارخونه یه لیوان آب قند بیاری؟؟

منم ====>>>:w410:

 

هرچی گشتم قندون رو پیدا نکردم،

گفتم بذا شکر بریزم.

ریختم و تند وتند هم زدم و بردم دادم به خانوم غش زاده:2i1d1co:

 

یه کم خورد یهو داد زد :

اینکه شووووره ه ه ه!!!!:w000:

 

همکارا====>>>:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

من=====>>>:ws3::whistle:

 

 

 

خود آبدارچی رفت آب قند درست کرد آورد.:ws3:

به من چه خو:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

دیشب رفتم پیش یکی از دوستای قدیمی که تقریبا پارسال ازدواج کرده بود.پدر خانمش هم از دوستای قدیمیه بابام بود و منم میشناخت.تو یه جمع شلوغ این رفیق ما ازم پرسید:خوب چی کار میکنی؟منتاهل شدی یا نه؟منم اصلا هواسم به این که پدر خانومشم تو جمع هست نبود و بلند گفتم نه بابا مگه خرم!!!! :ws3:

اونم گفت دستت درد نکنه .ینی ما خریم دیگه

من.....:whistle::whistle::whistle:

دوستم................:icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34):

پدر خانوم دوستم............:hanghead::hanghead::hanghead:

ستاد مبارزه با ازدواج............:4564::4564::4564:

وجدان خفته من...........:vahidrk::vahidrk::vahidrk:

لینک به دیدگاه

هفته پیش یکی از دوستای معماری ازم پرسید کدوم بناهای همدان کاشی کاری داره؟

منم رفتم از استاد پرسیدم

استاد گفت: مسجد جامع و امامزاده یحیی...

این دوستمم با دوستش رفتن امامزاده یحیی

و مسئوله امامزاده اجازه نمیداد اینا برن تو

و کلی کلاس گذاشت واسشون که معرفی نامه ندارینُ نمیشهُ اینا!!!

خلاصه با کلی منتُ شرطُ اینا که نباید عکس بگیرینُ اینا میبرتشون سمتُ کاشی کاری!!!

یهویی درو باز میکنه و کاشی کاری دستشویی رو نشونشون میشه!!!:ws28::ws28::ws28:

واااااااای خدا هر موقع یادش میوفتم خیلی خندم میگیره ولی با اینحال آبرو حیثیتم رفت!!!:ws28:

لینک به دیدگاه

دیروز با دوستم بعد کلاس رفتیم بوفه بعد دیدم دوستم آب جوش اینا دستشه کولش رو زمینه..منم کولشو برداشتم آوردم واسش..

 

رفتیم بشینیم که نسکافمونو بخوریم یهو دوستم گفت فرانه این کیف کیه داری میاری؟؟ من:w58: خو کیفه توئه دیگه!!! دوستم:w58: نهههه کیفه من تو کلاسه که!!!:w58: من: پس کیفه کیه؟؟:ws28: درشو باز کردیم دیدیم ی لپ تاپه با شلوار لی:icon_pf (34):

تو روز روشن دزدی کردم..:ws3: خلاصه با کلی خنده و شادمانی رفتم بوفه به پسره میگم این کیف شماس؟؟ چشاش گرد شده میگه آره دست شما چیکار میکنه؟؟:w58: گفتم ببخشید من فک کردم واس دوستمه بردم آوردمش..:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا قدرت تشخیص صدام اومده پایین :icon_pf (34):

چند رو ز پیش فرماندم زنگ زده به شوخی میگه سلام بر دزد کوچیک کجایی اخه؟؟؟؟؟؟؟؟

منم فکر کردم دوستمه گفتم سلام بر قاطل بزرگ خونه عمه شمام خوب سرکارم دیگه یهو گفت اومدی خودتو به بازداشگاه معرفی کن...........

من:4564:

فرمانده:thumbsdownsmiley:

مسئول پادگان:jawdrop:

بازداشگاه:w58:

لینک به دیدگاه

سلام

قبلا تو تاپیک فک و فامیله داریم گفته بودم که تو خانواده ما معمولا وقتی اس میاد برای کسی همه بلند میخونن تا بقیه هم استفاده کنن. و وقتی که اس یکم +18 میشه رومون نمیشه بخونیم واسه همین گوشیو دست به دست میچرخونیم و میخونیم بعدشم:whistle::whistle:

حالا دقیقا امروز سر ناهار واسه خواهر بزرگم یه اس اومد ازونجایی که نخوند تابلو بود اس مورد دار بوده و گوشیو داد به خواهر دیگم .اون خندید و داد به خواهر دیگم و تا خوند منم گوشیو ازش گرفتم و کلا همه داشتیم میخندیدیم که من به شوخی به مامانم گفتم مامان تو نمیخونی؟ همچین جدی گفت نه من ازین عکسای ناجور نگاه نمیکنم.ما همه گی به مامانم خیره شدیم و گفتیم :مممممااااااااامممممممماااااااااااااااااااان .ینی چی ازین عکسا نمیبینم.تو در مورد ما چی فکر کردی؟فکر کردی داریم عکس خفن نگاه میکنیم.داریم جک میخونیم مادر من.دیگه اونم به خاطر سوتیش نتونست خودشو نگه داره و منفجر شد از خنده.:ws3:

لینک به دیدگاه

یادم چند سال پیش یکی از بچه محلامو دیدم داشتیم با هم میحرفیدیم......

بعد گفت مبایل همرات هست من گفتم الان زنگ میزنه یه جا شر میشه واسم گفتم نه داشتم خداحافظی میکردم که یهو از شانس بده من سالی یه بار گوشیم زنگ میخورها گوشیم زنگ خورد............:icon_pf (34):

من طبیعیش کردم که انگار واسه من نیست هی میخواستم برم نمیزاشت که میگفت صدا گوشی میاد دیدم دیگه داره ضایع میشه گفتم ای وای گوشیمو که اوردم بعد جواب دادم گفتم اگه لازم داری بدم گفت نه شمارشو نیاوردم.......:whistle:

لینک به دیدگاه

نامه نوشتم به کلیه ادارات که اطلاعات فلان رو در قالب فایل اکسل و یک حلقه cd تحویل بدید

 

خانمه از اداره بوووووووووووووق تماس گرفته.

 

خانمه: آقای فلانی:w000:

من : بله بفرمایید:icon_razz:

خانمه : این نامه رو شما فرستادین:w000:

من:بله:icon_razz:

خانمه: این اطلاعات رو چرا باید هم اکسلی بفرستیم هم cd :w000:

من: متوجه نمیشم دوباره بفرمایید:ws52:

خانمه : یعنی هم اکسل بفرستیم هم cd

من: نه فایل اکسل رو رو cd رایت کنید بفرستید:w58:

خانمه:باشه چشم:w16:

 

من::w58:

cd::w58:

اکسل::ws3:

 

من بعد گذاشتن گوشی:smileys7.gif

لینک به دیدگاه

یه چند وقته مخ همه حتی مخ خودمو ناخودآگاه کار میگیرم:ws3:

هفته پیش با دوستام مجله استادو گرفتیمو جاهایی که میخواستیمو اسکن کردیم بعد سیدیش دست من موند بعد قرار شد علاوه بر اطلاعات داخل اون سی دی اطلاعات بیشتری جمع کنیم منم با اینکه سی دی رو چک کرده بودم و میدونستم توش پلان هم داره اما به همه گفتم ما پلان نداریم w58.gifحتی رفتیم کافی نت خواستیم واسمون پلانشو در بیارن که روز آخری با دوستام اومدم سی دی رو چک کنم دیدم همه پلاناش کامله:ws3:-دوستام گفتن واقعا تو سی دی رو دیده بودی؟!w58.gif

پریروز هم پیش خواهرم رفته بودم بعد که اومدم خونه دیدم انگشترو دستبندم نیس دوروز به خواهرم میگفتم همه جارو خوب بگرد شاید پیداش کنی که یدفعه به سرم زد برم کیفمو ببینم بعد دیدم تو کیفمه:ws28:

یه همچین آدمی شدم من:ws3:

لینک به دیدگاه

4تا دوست بودیم که همیشه باهم بودیم، شاد و خرم:ws3:

سما خوشکل بود، یه جوریم آرایش میکرد که تابلو میشد زیباییش، هرجا میرفتیم تو چش بود و یه جورایی جنس مذکرو .........:whistle:

 

اینجوری بود که دیگه یه اعتماد به نفسی پیدا کرده بود که الآن فقط خانما میدونن چی میگم:ws3:

یه روز داشتمم میرفتیم یونی، منتظر تاکسی بودیم که یه آقای متشخص:ws3: اون سمت همش گروه مارو دید میزد:banel_smiley_4:

تاکسی گرفتیم و تو تاکسی این دوستمون شروع کرد به غر زدن، منم گفتم خوب اینقد خودتو خط خط نکن تا بهت گیر ندن:w02:

تاکسی ایستاد و چشمون به پسره افتاد که قبل ما خودشو رسونده بود اونجا:banel_smiley_4:

سما سریع حلقه اونیکی دوستمونو گرفت و دستش کرد، بی تفاوت از کنار پسره رد شدیم که یهو گفت: خانم ببخشید، خانم ببخشید

مام 4تایی ایستادیم ولی سما سریع رفت سمت پسره درحالی که داشت با حلقه ش(مثلا) بازی میکرد!

دیدیم پسره اصن نگاشم نکرد اومد سمت صاحب حلقه!

گفت: میشه باهاتون صحبت کنم؟

اونم هول شد حلقه شو از سما پس گرفت:w58:

این سمت من و دوستم پخش شده بودیم وسط خیابون:ws28::ws28::ws28:

نمیدونم کی ازمون جدا شد رفت!

بیچاره اینجوری شده بود:w58: فکر کرد 4تا دیوونه ن دیگه:banel_smiley_4:

مام 4تایی اینجوری:ws28::ws28::ws28::ws28: رفتیم تو یونی و حراستTAEL_SmileyCenter_Misc%20(138).gif هم که دیگه تعریف نداره5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

لینک به دیدگاه

چند روز پیش داشتم تو خیابون راه میرفت چون راه هم طولانی بود باید سریع میرفتم از یه طرفم با یه گشت مزخرف دعوام شده بود اعصابم بهم ریخته بود داشتم سری راه میرفتم که یه ماشین جلو پام ترمز کرد منم که فک کردم مزاحم تو دلم 4تا بارش کردم تند ترراه رفتم که دیدم یکی از تو ماشین داد میزنه خانم یه لحظه وایسا !!!کار فرهنگی دارم باهتون!من که چشام 4تا شد بر گشتم عقبو گفتم:چیه؟با ماشین اومد جلوترو با دستش به عابر پیاده اشاره کردو گفت:اون چیه؟من با تعجب:عابر پیاده!!!پسره با خنده:میدونی اوناروواسه کسی گذاشتن که پیاده راه میره یعنی واسه شما خانم ولی شما همچین تو وسط خیابون سریع راه میری که هر کی ندونه فک میکنه تو توهمه اینی که سوار ماشینتی داری سبقت میگیری:ws28:

من::w58::w58::w58: نگا به جایی که وایسادم کردم دیدم وسط خیابونم:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

ای بابا

امروز صبح سرکار رفتنی...خیابان چمران بعد از تونل توحید خیلی شلوغ بود...ما هم که حسابی دیرمون شده بود...داشتیم توی ماشین غرغر میکردیم...

یخورده که جلو رفتیم دیدیم ورودی مسیر بی آر تی یه ماشین پلیس بزرگراه ایستاده و با بلندگو میگه: ماشین هایی که مسیرشون مستقیمه میتونن از مسیر بی آر تی برن... ماهم خوشحال و خندان راه افتادیم پشت اتوبوسا و دگاز بده...در حالتی که همه ماشین ها توی هم دیگه قفل شده بودن ما میگازیدیم...خیلی خر کیف بودیم تا اینکه رسیدیم به قسمتی که ورودی همت شرق بود و مسیر باز شد....و ما هم باید در خروجی دیگه که همون ملاصدرا بود می رفتیم تو...حالا ما کجاییم؟داخل مسیر بی آر تی...و خوب البته گاردریل و اینا نمیزاشت ما بریم داخل مسیر خودمون...هیچی رفتیم...

...

اتوبوس های بی آر تی ایستگاه به ایستگاه نگه میداشتن و یه کوه مسافر خالی میکردن و مسافرا به ما فحش میدادن: بی فرهنگا..توی مسیر ویژه بی آرتی چه غلطی میکنید؟؟؟؟

ماهم فقط میخندیدیم...البته فقط ماشین ما نبود...خیلی های دیگه هم بودن که فریب خورده بودن و امده بودن توی مسیر ویژه و خوب گیر کرده بودن

یه آقایی توی یه ایستگاهی شروع کرد نصیحت کردن که اینجا مسیر اتوبوسه و نه شما ... مفت خور

و چی شده که شما ها اینجایید؟؟؟؟ خیلی دوست داشتیم بهش بگیم نمیدونی؟؟؟؟ شب توی در شهر ببین می فهمی....:ws3:

سرتون رو درد نیارم...روبروی نمایشگاه بین المللی...ما تونستیم از مسیر بی آر تی خارج شیم:sigh:

ساعت 8 صبحه و هیچ کدوم به محل کار نرسیدیم و راه زیادی هم مونده که باید بر میگشتیم

من خودم ساعت 8 و 15 دقیقه رسیدم

همسرم اما 8 و 35 دقیقه رسیده بود....

...

خواستم بگم هیچ وقت به حرف این پلیس های بزرگراه گوش نکنید که از کجا برید از کجا نرید...

واسه اینکه ما بعدا خودمون اون ماشین پلیس رو دیدیم که داشت از مسیر ماشین رو میرفت و امد و از ما سبقت گرفت و رفت...

ما:w000:

پلیس بزرگراه:ws3:

لینک به دیدگاه

رفته بودم جشن تولد دوستم یکی از بچه گفت سحر صدای این ضبط و زیاد کن منم رفتم زیاد کنم یهو کلا قطع شد :icon_pf (34):نگو دستم خورده اون سیم پشت باند دراومده. کلی طول کشید تا اونو وصل کنیم .بگو مگه بیکاری سیم و قطع میکنی که خودت این شکلی :5c6ipag2mnshmsf5ju3بشی و اونایی که در حال گوش دادن آهنگن این شکلی :w000::167:بشن.

لینک به دیدگاه
تو خونه نشسته بودم پای تلویزیون و غرق توی فیلم که موبایل خانمم یه sms گرفت.

گوشی رو گرفتم خوندمش. دیدم خواهرم بدون سلام و احوالپرسی نوشته:

" دستت درد نکنه. این بود جواب اون همه مهر و محبت ها. اصلا" از تو انتظار نداشتم. میدونم باهات چکار کنم و ..."

یه دفه کپ کردم:sad0:

گفتم ای وای که "عروس و خواهر شوهر بازی" در آوردن و کلی فکر و خیال..

سریع sms رو پاک کردم که خانمم نبینه و بلا فاصله زنگ زدم به خواهرم.

اول کلی احوالپرسی کردم و از در و دیوار پرسیدم که ببینم میتونم بفهمم قضیه چی بوده یا نه؟!!

بعدش که ازش پرسیدم قضیه چیه زد زیر خنده :ws28:

گفت بابا مگه sms رو تا پایین نخوندی؟

گفتم نه پاکش کردم.!!

نگو پایینش این بوده: "ستاد وارد کردن شوک لحظه ای" !!!

اصلا" به خانمم هیچی در موردش نگفتم:icon_redface:

 

یه سری منم یه دونه از این اس سرکاری ها واسه یه نفر فرستادم حالا نگو واقعاً طرف یه نامردی در حق من کرده بود و به من نگفته بود. این اس رو که فرستادم فکر کرده بود من واقعیت رو فهمیدم و بعد خودش اعتراف کرد.:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

انقذه حال کردم که نگو!

هی بهم میگفت از کجا فهمیدی آخه!

منم تابلو نکردم.

شانس آوردم هیچ وقت اس رو تا آخرش نخوند.

 

سلام

قبلا تو تاپیک فک و فامیله داریم گفته بودم که تو خانواده ما معمولا وقتی اس میاد برای کسی همه بلند میخونن تا بقیه هم استفاده کنن. و وقتی که اس یکم +18 میشه رومون نمیشه بخونیم واسه همین گوشیو دست به دست میچرخونیم و میخونیم بعدشم:whistle::whistle:

حالا دقیقا امروز سر ناهار واسه خواهر بزرگم یه اس اومد ازونجایی که نخوند تابلو بود اس مورد دار بوده و گوشیو داد به خواهر دیگم .اون خندید و داد به خواهر دیگم و تا خوند منم گوشیو ازش گرفتم و کلا همه داشتیم میخندیدیم که من به شوخی به مامانم گفتم مامان تو نمیخونی؟ همچین جدی گفت نه من ازین عکسای ناجور نگاه نمیکنم.ما همه گی به مامانم خیره شدیم و گفتیم :مممممااااااااامممممممماااااااااااااااااااان .ینی چی ازین عکسا نمیبینم.تو در مورد ما چی فکر کردی؟فکر کردی داریم عکس خفن نگاه میکنیم.داریم جک میخونیم مادر من.دیگه اونم به خاطر سوتیش نتونست خودشو نگه داره و منفجر شد از خنده.:ws3:

 

 

انقدر به جمع های خانوادگی اینجوری حسودیم میشه که نگو.

خوشم نمیاد خودم اینجوری باشم ها ولی خوش به حالتون.

من آخرین باری که با خانواده سر یه سفره نشسته باشم رو یادم نمیاد چه برسه به این داداش و خواهر بازیا.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...