سلام
اپیزود اول:
یه وقتهایی هست که آدم فکر میکنه فلان حادثه برای دیگران رخ میده، یه وقتایی هست که برات جای سوال هست که فلان اتفاق چرا اصلا برای دیگران رخ داده؟ چقد مسخره س این اتفاق؟ و یه پوزخند و عبور از کنار اون.
خیلی جالبه.
یکی از این سوالات برای من این بود که چرا این ماشین توی این جاده خوب و باکیفیت و به این مستقیمی از جاده منحرف شده و چند تا پشتک زده!
یا اینکه چرا مردم انقد تو جاده دور ماشینی که حادثه دیده تجمع میکنن؟؟ پیف پیف!!
اپیزود دوم:
روز شنبه، مورخ 21 اسفند 95. محور یاسوج به سمیرم.
مقصد تهران.
با خانومم گرم صحبت بودم و در یک مسیر مستقیم و خلوت قرار گرفتم. خواستم لیوان چای رو از کنار دنده بردارم که حواسم بای یک لحظه پرت شد. و نتیجه اینکه چرخ سمت شاگرد رفت تو خاکی و وقتی این صحنه را دیدم هول شدم و خیلی تند فرمونو دادم سمت چپ. خیلی بد اینکارو کردم. ماشین از اونور جاده زد بیرون. و 4 تا معلق ناقابل خوردیم!
در حین پشتک زدن خیلی چیزا از فکرم گذشت:
من دارم میمیرم؟
من سالم میمونم؟
خانومم زنده میمونه؟
توی همین افکار بودم که داشتم تعداد پشتک ها رو هم میشماردم و میگفتم الان متوقف میشه، الان متوقف میشه و .... و بالاخره متوقف شد.
بهترین صدا و جمله عمرم رو شنیدم:
خانومم گفت من سالم هستم. تو چطوری؟
دو سه دقیقه همینطور چهارچرخ ماشین در بالا، تلاش کردم خارج بشیم. نمیشد. اولین ماشین رو دیدم متوقف شد. امیدوار شدم. شلوغ شد. همه اومدن کمک. یکی زنگ زد اورژانس. یکی داشت منو کمک میداد. یکی به خانومم..... همه کمک کردند!
اینم جواب سوالات نامفهوم من.
پ.ن1: الان یک دستی تایپ میکنم چون کتف چپم آسیب دیده و استخوان ترقوه م شکسته. دردناکه واقعا. خانومم خراش برنداشت خداروشکر.
پ.ن2: فکر کنم خانومم الان معلقی حساب میشه و از تعداد سکه های مهریه ش کم میشه. برم دنبالش