دقیقا چند سال از اون سالها میگذره
ازدواج کردم و بچه دار شدم
همون طور ک پسرمو رو پاهام تکون میدم دلم هوای دختری رو میکنه که دلش ی دختر به اسم وینا میخواست ، ارزوهاش و ..
دیگه یه دختر ۲۲ ساله شاد نیستم یه زن سی سالم
دیگه حتی جنس آرزوهامم فرق داره ،کل آرزوهام تو خوشی پسرمه،لبخند پسرم و ...
چقدر تلخ بزرگ شدم