shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 2 خرداد، 2015 آخر ساله یهویی یاد یه چیزی افتادم..روزگاری خیلی فعال بودم تو زندگیم و هم تو این دنیای مجازی خصوصا این انجمن.. یه دفعه مثل ترمز ای بی اس متوقف شدم .خصوصا اینجا ..در اصل میشه گفت درجا خشکم زد ودیگه بعداز اون احساس امنیت و راحتی نکردم اینجا و یواش یواش فعالیتم کمرنگ شد و تموم شد.. دقیقا یادم نمیاد کی بود فقط یادمه یه روز اومدم و دیدم گاهنوشته های شخصیم پاک و ویرایش شدند.. به حریم شخصی مجازیم تعرض شده بود.. با دلیل غیر منطقی!! این بدترین و ناجوانمردانه ترین کاری بود که کسی میتونست در حق کسی روا بداره!! یهویی یادم اومد خواستم بنویسمش تا دیگه دنبال علت این نگردم که چرا میل ورغبت ندارم فعالیت کنم. .. گذشته ها گذشته ولی جای اونای که بی علت دلتو شکوندن همیشه موندگار رو قلبت و روحت میمونه.. مثل جای بخیه هیچ وقت اثرش از بین نمیره. 8
B nam o neshan 12214 ارسال شده در 2 خرداد، 2015 دیشب موقع خواب یهو به این فکر کردم که اگه بخوابم و فردا که بیدار میشم دیگه چشمام جایی رو ببینه، چیکار کنم؟؟ واقعا ترسیدم! با تمام وجود! و گریه ام گرفت... ترسیدم از اینکه دیگه نتونم صورت آدمایی که دوسشون دارم رو ببینم( این اولین چیزی بود که به ذهنم رسید...نمیدونم چرا...) بعدش یاد تمام بدی هایی که کردم افتادم... امروز صب که چشمامو باز کردم و چشمم افتاد به در و دیوار تکراری اتاقم، واقعا خوشحال شدم خدایا منو با خاطر همه بدی هام ببخش خدایا ممنون که با لطفت با ما رفتار میکنی و نه از روی عدالتت... (حال این روزام خیلی غریبه...) 9
Valentina 13664 ارسال شده در 2 خرداد، 2015 آقا با پسر شكلات خور ازدواج نكنين آقا جان!! كورك از سر تا پاتونو ميگيره 10
آریودخت 43941 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 بعضی تصمیمات زندگی خیلی سخت هستن ، خیــــــــــــــــــلی سخت . خدایا چیکار کنم 8
Nazanin.ad 6895 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 کاش میتونستم کاری کنم زمان به عقب برگرده... فقط یه هفته عقب تر... 7
Just Mechanic 27854 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 خیام بزرگوار میگه: *** برخیز و مخور غم جهان گذران***بنشین و دمی به شادمانی گذران*** 5
The Developer 5479 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 فرهاد کوه کن با چهره ای گریان نیم نگاهی به روستا و خانه شیرین کرد و چکش را بر کوه کوبید و گفت: چه سفته این کوهه، مثل آهنه . 8
VINA 31339 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 میشینم و فکر میکنم: اسفند 91 یه آدم شکست خورده بودم یه آدم داغونننننننننن عید 92 کارم به سی سی یو کشید دنیا برام تاریک و تار بود عید 94 داره میاد خوب نیستم همونم ضربه های اون زخم رو روحمه رو جسممه ولی این زخما دیگه باز نیست بستس مثل استخونی که میشکنه تو عکسبرداریا جوش خورده اما تو سرما تیر میزنه اون زخما تیر میکشه ولی دیده نمیشه 15
yade dirooz 1814 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 وقتی شرمنده ی پدر و مادر باشی... برای همه ی لحظه هایی که پدرم یا مادرم رو از سر نادونی و جوونی ناراحت کردم و دلشونو شکوندم به خودم لعنت میفرستم.... فرزند خوبی نبودم ... 9
aseman70 790 ارسال شده در 3 خرداد، 2015 جالبه...حدود 5 یا 6 سالی میشه که من تو این سایت عضوم...ولی.. گاهی تو بعضی تالارا وقتی میبینم بچه ها همدیگه رو میشناسن و با هم حرف میزنن به فکر فرو میرم!..بعضیا چقد راحت ارتباط برقرار میکنن..یه جورایی خوبه.. هیچ وقت نتونستم تو دنیای مجازی راحت باشم... 6
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 4 خرداد، 2015 عااااااااااااااااشق روزای آخر سالم....عاشق هیجان مردم..... عاشق اینکه یه شب قبل از سال تحویل تو خیابونا راه برمو مردم و ببینم.. هولا هولا هولا:hapydancsmil: 8
yade dirooz 1814 ارسال شده در 4 خرداد، 2015 ازت میخوام که برگردی ؛ فرهادت تنهاست ... بانویم، خانمِ خانمها بود. و صدایی خوش داشت...چهرهٔ اش پاک چنان گلها بود...و دگر نیست که بر شانه ی او...سر گذارم آرام...و نوازش کنمش... 8
*atefeh* 13017 ارسال شده در 4 خرداد، 2015 باز بهار شد و استرس مسافرتهای نوروزی شروع شد [h=1]شما در نوروز این قتل را مرتکب نشوید! + عکس[/h] 5
vergil 11695 ارسال شده در 4 خرداد، 2015 سالهاست برایت رویا می بافم این بافتنی برایت خیلی بزرگ است باور می کنم . . . اندازه ات نیست! 11
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 5 خرداد، 2015 نمی دونم چرا همیشه این سایت های مشاوره یا روانشناسا می گن: نکات دیگه ای هم وجود داره که ما خانومها باید رعایت کنیم تا هم آرامش زندگی خودمون بیشتر بشه هم رابطمون مثله روز اول شیرین و جذاب باشه. می شه یه بار هم یه پست بزنید که چه جوری"آقایون"می تونن کاری بکنن که زندگی جذاب شه؟ 9
ارسال های توصیه شده