رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

یه جعبه پرازکادو...

فقط واسه تولدم تو این 4سال بود...

همه میدونستن خاک بخوره زمین و آسمون یکی میکنم...

اما...

"تغییر"

امروز تو این بارون با این هوای دلگیر وصداهایی ناقوسی که دلم میلروزند..

همه رو گذاشتم تو نایلون مشکی...

همون نایلون مشکی که شب میره سره کوچه..

شد زباله...

خودم خواستم...

بایدم اینکارو میکردم..

راضی ام و پرازبغض پنهون تو گلوم...

 

×تموم شد...

لینک به دیدگاه

گاهي بزرگترا كارايي ميكنن كه هر كار كني نميتوني جمعش كني!! هميشه خطا از ما جوونا نيست..

 

دلم ناجوووور شكست.. شكستن دلم تقصير كسي كه شكست نيست، تقصير همون بعضي بزرگتراست!!

 

من از بيگانگان هرگز ننالم..

كه هرچه كرد با من آن آشنا كرد..

لینک به دیدگاه

وقتی کسی نیست ادمو بفهمه با خودم حرف میزنم.خودم جواب میدم .خودمو نصیحت میکنم و...

 

مامانم میگه خوشی زده زیر دلتون.درک کردن چیه که ما شما رو درک نمیکنیم.دقیقا بگو چیه؟؟

 

میگم چیزی نیست بیخیال.درد ما یکی دوتا نیست که کسی درکمون کنه.ما فقط باید خودمون به خودمون کمک کنیم

لینک به دیدگاه

کاش آدما به جای این همه نا امیدی تو دلشون ذره ای به خودشون ایمان داشتن و اجازه نمیدادن ناامیدی تو وجودشون رخنه کنه قسم میخورم به بیشتر چیزایی که میخواستن میرسیدن

آدمی تواناتر از اون چیزی هست که فکرشو میکنه:icon_redface:

لینک به دیدگاه

وایسادم زیره بارون جلو دریا...

بفکره خودم بودم...

اومده میگه خوشیا...

عاشق شدی!؟

نگاهش میکنم...

میگه دلت پره...

میگه خیلی خودداری...

میگه داری میمیری...

میگه چی رو با این حالت ثابت کنی...

میگه چرا فقط خودتو میبینی...چرا آزار میدی همه رو با این حالت...

نگاهم و ازش میگیرم و زل میزنم به رو بروم....

سکوتم و نگاهم جواب همه این مزخرفاش میده....

میگم چطور اینا رو فهمیدی ازم...از کسی که چند دقیقه ایی رو اینجا آروم وایساده...

میگه نمیدونم...

زود قضاوت کرد...حرفاشو زد...آخرش گفت نمیدونم...

جالب بود حرفاش...واسه من خنده دار تر از جوکای عالم بود...:-)

لینک به دیدگاه

بعد مدت ها 5 روزی بیکار بودم

از فردا دوباره شروع میشه

حس دانش آموزی رو دارم که بعد تعطیلات عید داره غروب سیزده به در رو سپری میکه و از فرداش باید بره مدرسه:hanghead:

لینک به دیدگاه

خوب نیست ها ولی میگم

گاهی وقتها شاید الانم دنبال یه جا میگردم که فراموش کنم مردم فراموش کنم غرور دارم فراموش کنم که ظاهر رو باید حفظ کنم از ته دل فریاد بزنم و اشکام رو ول کنم به امان خدا ........

میدونین نمی دونم چرا ولی یاد ترانه دلقک اصفهانی افتادم

همینجوری......

لینک به دیدگاه

کتابی رو شروع کردم از بهمن پارسا به نام واپس ماندگی های ایران سبب ها و چاره ها، توصیفاتی که از خوی و خصلت های منجر به واماندگی ما ایرانی ها داده شده دارم به وضوح در همین جمع کوچک نواندیشان میبینم ، افرادی که سوای اینکه کجا و چطور مدرک گرفتن به هر حال یک عنوان مهندسی یدک میکشن البته اشتباهه که سواد رو خلاصه کنیم در مدرک مهندسی یا دکتری اما نکته اینجاست که نباید این کتاب هایی که میخونیم اندکی بر گنجایش درک ما از پیرامون اثر بذاره؟

لینک به دیدگاه

تو عسل باش

تو برف

تو هنوز و

تو همیشه

تو آینه و

تو بهترین

امّا باز هم او که همیشه با توست

خداست

...

نقطه چین می گذارم و می روم

سربسته گفتم اما

تو حدیث مفصّل بخوان

این دلگیرترین حرف دنیا را تو به دل نگیر! :)

بگذر از آدمها...

 

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

تا حالا شده مناسبتی باشه و منتظر باشی...

منتظر یه حرف...

ولی دریغ از یه دلگرمی حتی...

بعضی وقتا لازمه تنهایه خودت رو جشن بگیری...

خودت همون حرف و که منتظرشی بنویسی و بزنی جلو چشمت و باراها بخونی...

اینم به جور زندگیه...

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا دوستی با بعضی از آدما، حرف زدن باهاشون، دیدنشون حالمو خوب نمیکنه...فقط تنهاییمو یادم میندازه..نه بدتر از اون مثل پتک میکوبه تو سرت!!...

نمیدونم چرا بعضی از آدما منو به جنگ با زندگی مصمم تر میکنن...

خدای من! من حالم خوب بود...این بعضی هارو از زندگیم دور کن...میخوام قوی باشم و با تنهایی هام دوست باشم...

لینک به دیدگاه

زندگی به من آموخت:

تنها چیزی که به مرور زمان درست میشه ، ترشی است!

بقیه چیزا با پول همون لحظه درست میشه...!

 

واقعا همین هست اما پول انسانیت نمیاره شخصیت نمیاره و عشق و دوست داشتن نمیاره و این چیزا همه شعار شدن رفته

لینک به دیدگاه

زندگی سخت بود ، اما خب

خانه و سقف و سایه ای هم بود

گهگداری نوشته ای چیزی

از قلم دست مایه ای هم بود

..............

بنویـــــسیــــن که آدم با نوشتن آرووم میشه

لینک به دیدگاه

نمیدونم بالا پایین شدن شخصیت یه فرد داخل ذهنم نشونه ی خوبیه یا نه!!!

ولی هر چی هس داره اذیتم میکنه...اینکه یه لحظه با یه رفتار ازش متنفرم:vahidrk: و لحظه ی دیگه میبینم که نه انگار دوست خوبیه!:ws3:!

کسی میدونه این نشونه کدوم وریش واقعیه!!:whistle:

خودمم خسته شدم دیگه...ولی بعضی وقتاهم هیجان انگیزه هااا:whistle:....شایدم به خاطر اینه که اصلا کینه ای نیستم و زیادی خوشبینم:ws52:یعنی داره سواستفاده میکنه:4564:

خدااااجون این روزا همش یاد پارسال میوفتم که چقدر بهت نزدیک بودم:sad0:...چه خوابی بود!!

خودمو که میبینم هیچی که بهم اضافه نشده هیچ یه چیزایه خوبیم از دست دادم...:4564:در کل پروندم خاکستریه از دست خودم ناراحتم...ولی در این حال یواشکی که میبیم داری نگام میکنی ها خیلی خوشحال میشم خیلی خوبه که حست میکنم...اینکه همیشه هسی:hapydancsmil:

من که میدونم تو منو خیلی دوست داری ..اره خودپسندم....فقط ازت میخوام یه کم محکم تر منو بگیری...میخوام دردم بیاد ولی کاری که تو دوست نداریو انجام ندم

دوست دارم عاشقانه تو این روز عاشقی:w02:الان الکی مثلا توهم عاشق منی:ws3:

مرافب خوبیاتون باشید همگی

خدایا شکرت:hapydancsmil:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...