nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۳ قرار شد برادرزاده هامو ببرم سینما...اولش 4 تا بودیم رفته رفته زیاد شدیم...بابا این یه برنامه 4 نفره بود....اینگونه شد که کل خانواده رفتیم از بچه تا مامانبزرگ...بدون اینکه بدونیم فیلم چیهفک کردن فیلمش خیلی خوبه که ما داریم میریمولی ما فقط میخواستیم یه جایی رفته باشیم...خیلی شیک فیلم ساکن طبقه وسط بود فیلمی بسیار هنری مخصوص قیلمبازا....خودم که کلا فقط نگاه قیافه مامانبزگ و اون وروجکا میکردم که کجا اوردمشونکلا سرشونو با خوراکی گرم کردم و فقط منتظر یه فرصت بودم که فرار کنم وگرنه میکشتنماخه من بیشتر سینما رو برای فیلمای خنده دار کمدی دوست دارم....منم چند دیقه ای یه بار میگفتم مهم اینه که جمعیم کنار هم فیلم خیلیم مهم نیس...داداشمم میگفت اینو نگی چی بگی...البته بعدشم یه پیاده رویه خانوادگی رفتیم که عالی بود :hapydancsmil:.خدایا شکرت . . .یه مشکل دیگه نمیدونم مشکل خوشبینیه منه یا بدبینیه بقیه!!مدام بهم میگن چرا انقد خوشبینی یه کم بیشتر مراقب باااش...دنیا خیلی عوض شده ادما اون ادمای سابق نیستن مدام تو ذهنت باید اینجوری فک کنی که ممکنه دروغم بگه!! بدم میاد از این حسااا....میخوام خودم باشم...دلیلی نمیبینم وقتی من صادقانه با کسی حرف میزنم بخواد بهم دروغ بگه!!!از افکار منفی متنفرم... بهشون میگم ول کنید این افکار منفیو...بزارید اگه کسیم داره بهتون دروغ میگه با صادق بودن شما به خودش بیاد و بلکم روش یه تاثیری بزبرید نه اینکه خودتونم بد شید!!! مگه همیشه نمیگند اونجوری رفتار کنید که دوست دارید باهاتون رفتار شه... لطفا مراقب خوبیاتون باشید . . . . امشب داشتیم فیلم شبکه سه نگاه میکردیم...اون تیکه که گفت به دختره که من تا حالا نشستم ببینم تو چی میخوای و....من گریم گرفته بودحالا بابامم این وسط میگفت راسییی جااان بابات تو از من راضی ایقیافه منبابا تو عالی ای اصا.....نه جان بابات راس بگو!!باور کن راست میگمحالا مگه میتونستم جلو اشکمو بگیرم...دلم میخواست بپرم بغلش ولی شرایطش مهیا نبود...چقدر جیگری تو اخه...حالا هی میگم بابا اینا فتوشاپه باور نکنکلی خندوندمش...اخرشم دوباره گفت پس از دستم راضی نیسی...گفتم بابا گفت باشه باشه قبول فقط فردا نیای پول بخوای که من نیستم باور کن خداجون برای ثانیه ثانیه کنارشون بودن میگم شکر...خدایا این نعمتارو برای همه حفظ کن برای کسایی که ندارنم بیامرز... از هر در سخنی شد...ولی شد :icon_gol: 11 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۳ یه مدتیه دیگه دوست ندارم حرف بزنم فقط فقط دوست دارم سکوت کنم برای خودم باشم دوست داشتم چشمامو رو همه دنیا میبستم ،حال عجیبی دارم این روزا .............. 8 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۳ خدایا منو از شر حسود و بخیل و نادونو و چشم شور و کسایی که چشم ندارند وجودمو ببینند حفظ فرما دیگه هم خوااهشا از اینجور جونورها وارد خاندانمون نکن .. بمن هم صبوری بده نزنم از ریشه ساقطشون کنم. .. 8 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۳ بعضی نوشته ها و اتفاقات رو باید دریک بخشی از ذهن جمع کرد و با یک علامت "هیس ،سکوت(به سبک تصویرهایی که دربیمارستان ها نصبه)" ساکتشون کرد تا اینقدر واردبخشهای دیگه نشن! . . . . هیـــــــــــــــــس...! 5 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۳ یک نفر هست تو زندگیم که تا حالا چند بار بخاطر حرف زدنه بدموقعش گند زده به زندگیم.. نمیدونم باهاش چکار کنم. موقعیتهای از زندگیمو ازم میگیره که وقتی بخوام بهش برسم کلی وقتم و زندگیم از دست رفته. 7 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۳ این جماعتی که تا از کشور خارج میشن ، میشن برای ما اسلام شناس و یک پا انقلابی دو آتشه و ضد سرمایه داری و دشمن لیبرال دموکراسی، یک پا چگوارا و آلنده و قس علی هذا و این جماعتی که تا از کشور خارج میشن فقط کم مونده شورتشون رو از پا در بیارن هر دو به یک اندازه برام چندش آور ،مهوع و سخیف هستند. 8 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ پایان راهم نیست چون من نمیخوام که باشه نباشه 10 لینک به دیدگاه
خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ امروز شاعران در برابرم زانو زدند و با کلمات قصارشان فصل رویایی ام را ستایش می کردند 8 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۳ هیچ چیز برام مهم نیست... فقط خوشحالم که خدایی چون تو دارم ... به خودم میبالم... حتی تو اوج سردرگمی ،به این میبالم که تو خدایی هستی که حکیم ،قادر و عالم بر همه چیز هستی ... همیشه .... ممنون که خدای منی.... حواست بهم هست ؟! هست ،میدونم.... 9 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۳ خدایا یه لحظه گوشاتو بگیر میخوام یه اعترافی کنم...بهت قول دادم حتی سرم رو به عقب برنگردونم... الانم پشیمون نیستم اما دلم یه وقتایی خیلی تنگ میشه 10 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ به امید خدای مهربون..همه کنکوریا امتحانشون رو خوب بدن ایشالا....... فردا کنکوره ارشده برقه...پارسال من کنکور دادم امسال دوستام ایشالا نتیجه زحمتاتون رو ببینید...درکتون میکنم شدیدا 10 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ از هم نپرسیم حالت چطوره؟ خوبی؟ یادش نیاریم که واقعا حالش چطوره وقتی قراری نیست حتی گوش بدیم :) 9 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ سلاممممممم دیدم شارژ شارژم گفتم بیام یه پست ول بدم از خداوند شاکرم با تمام پستی بلندی هایی ک توی زندگی هست یه پسری بهم داده ک بغیر از شیطنت های کودکانش و خط خطی کردن اعصاب من در زمینه درس عالیه و شاگرد اول شده و مهمترین چیز در مسابقات کاراته استانی مقام اولللللل رو آورده ومن به عنوان یه مادر واقعا به پسرم افتخار میکنم امیدوارم همه مادرها روزی این حس منو تجربه کنن:hapydancsmil::hapydancsmil: 11 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ یکی یه حرفی زد خیلی خوب بود میگفت: (مشکل هر کس برای خودش بزرگترین مشکل دنیاست،پس اگر به جای این که بگویید ''اگه جای من بودی چیکار میکردی؟'' خفه شوید کمک بزرگتری کرده اید) اسمِ کسی که این رو گفت، این بود: همون یارو :) 10 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ شقایق کییییف کردم با پستت. این پست لایک داره. 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ منو این همه سردرد محاله:icon_pf (34): 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۳ گمش کردم ! خوشبختی و راه رسیدن بهش رو .... داره یادم میره که از کوچیکترین چیزا هم لذت ببرم ! چی داره به سرم میاد نمیدونم .... فقط احساس میکنم یه سری چیزا داره یادم میره ، لعنت بهــ ... 7 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۳ کنکوری که امسال دادم، کلا تجربه جالبی بود درسی براش نخونده بودم و بدون هیچ استرسی کنکور دادم! خیلی ریلکـــــــس!! ... کاش میشد کنکور اصلی ام هم بدون استرس بدم( البته استرس نداشتن از من واقعا بعید و دور از انتظاره!...) 5 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۳ اینکه با بعضی از آدما رو به رو نمیشم چون میدونم زود خودمُ میبازم، خیلی داره عذابم میده همش دارم فکر میکنم خدا از این کارهاش چه هدفی داره کاش لااقل منم در جریان میذاشت یه کم 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده