رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

امشب حسابی خیط شدم. تو فیس بوک یکی به اسم آرام درخواست دوستی داد، پذیرفتمش. کامنتاشو و لایکاشو که دیدم فهمیدم آتئیسته، کلی خوشحال شدم که یه دوست دختر آتئیست پیدا کردم، بهش پی ام دادم، کلی چت کردیم، قرار شد بیاد دانشکده مون و همو ببینیم و ... گفت عکسش تو گالریش هست، رفتم ببینم، هرچی گشتم عکس دختر ندیدم، پرسیدم میگه پسره :icon_redface:

دلم دوست دختر متولد 67 به اونور آتئیست میخواد، دارم ولی دوره ازم، تهرانه، دوست دختر آتئیست نزدیکتر میخوام که برم و بیاد...:girl_in_dreams:

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

به قول یکی...بعضی وقتا باید نشست و زار زار گریه کرد...اصن با بیل باید بزنیم تو سره خودمون...زار بزنیم تا خالی شیم..... یه وقتایی واقعاً باید این کار رو کرد...:4564:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

بعضی از ادمای انجمن همین که هستن آدم حس خوبی داره شاید اصلا کاری باهاش نداشته باشیا ولی اسمشون که میبینی یا چراغشونو که میبینی روشنه یه آرامش خاصی می گیری:icon_gol:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

امروز یکی از بدترین روزای عمرم بود ...

همه چی دست به دست هم داده بود که داغونم کنه ...

از خبر کذایی اومدن نمره های 3 تا ازدرسا و نامردی کردن استادا ....

تا اس ام اسی که از وقتی اومده بود ، تمام اعصابمو بهم ریخته بود ... تا از دانشگاه و اون وضعیت کذایی دربیام و برم شارژ بخرم یه دو ساعتی طول کشید ...

تو این مدت نه نمره برام مهم بود ، نه معدل نه هیچی ...

فقط همه ی ذهنمو مرور می کردم ببینم به کی ، کجا و چی گفتم که لایق دریافت همچین اس ام اسی از یکی از بهترین دوستامم ...

سرم داشت منفجر می شد انقد که فکر کردم به این قضیه و ذهنم به جایی قد نداد ...

به محض اینکه شارژ گرفتم از طرف پرسیدم چی شده ؟!!

می دونین چی جوابمو داد ؟

" ستاد دلهره و اضطراب چند لحظه ای :دی "

.

.

 

طرف قصدش فقط و فقط شوخی بود و من تمام این مدت داشتم خودمو بازخواست می کردم و به نتیجه ای نمی رسیدم ...

بغضم ترکید و واسه چند دقیقه بلند بلند گریه کردم ...

درسته شوخیِ داغونی بود ... اما بالاخره شوخی بود و اگه امروز انقد بد بیاری نمی آوردم و شارژم سر کل کل با اون استاد مزخرف تموم نمی شد ... احتمالا دور همی کلی هم می خندیدیم ...

.

سرم داره می ترکه !

  • Like 22
لینک به دیدگاه

همیشه با خودم می گفتم پشت سلاما هدفی نیست .... اما بعد از چند سال باورم شده پشت هر سلام و محبتی حتما هدفی هست .....

 

هنوز اونقدر مهربون نیستیم که محبتمون بی هدف باشه ....

 

و چقدر بده بعد از یه مدت طولانی بفهمی تک تک اونایی که بهت محبت کرده بودن فقط و فقط تو رو خر فرض کرده بودن ....

 

حالم ازین جماعت بهم می خوره ....

 

  • Like 22
لینک به دیدگاه

من مطمینم کلمه هایی هستند ،که میتونن،همه چیو توضیح بدن،همه ی ناراحتی رو ، خستگی و دلتنگی و ،همه ی دوست داشتن و ...میتونن این بغض و قبل اینکه کسی و خفه کنه، یا حتی اشکی ریخته بشه آروم کنن...میتونن حس هایی رو توضیح بدن که فقط میتونی آرزو کنی از تو چشمات خونده بشن،ولی خودتم میدونی هیچ وقت خونده نمیشن...کاش میتونستم این کلمه هارو پیدا کنم...

  • Like 20
لینک به دیدگاه

چرا امروز اینقد عجیب غریبه مملکت؟!!!!w58.gifw58.gif

اون از اون همه امنیتِ خفن برای اجلاس:w410:

اون از شستوشوی عوارضی و گارد ریلا491419_4u2ap3b.gif

از اوونور هلیکوپترهای مشکوک توو آسمونicon_pf%20(34).gif

گم کردن آدرسِ فرودگاه(چه ربطی داشت):ws52:

ویلون شدنمون توو راه برگشت به خونه(بازم بی ربط):ws52:

خیابونِ شلوغ که اگه میزاشتی ماشینا از توو خونمونم رد میشدنw000.gif

عروسیِ اوونور خیابونمون که چقدرم ماشینشو بیریخت تزیین کرده بودن!icon_razz.gif

بازم خیابونِ شلوغمونicon_pf%20(34).gif

مردِ کنارِ عابر بانک که کم مونده بود کارتِ خواهرمو بگیره خودش پول واریز کنه براش بس که توو حلقمون بود!w58.gif

اینم از هیئتِ سینه زنی سرِ خیابونمون!!! دقیقا هم راستای جایی که عروسی داره برگزار میشه و همه با لباسا و موهای درست شده میرن توو تالار!!!!157419_4caekgi.gif

خدایا اخر عاقبتمونو بخیر کن:sad0:

  • Like 16
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...