رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دلمان دوتا گوش برای شنیدن میخواهد گوش هایی که حتی اجازه بدهند دری وری بگویی!

 

آیا واقعا تنهایی بد دردیه؟یا خوب دردیه؟اصلا درده؟:JC_thinking:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

برادرا خواهرا سه تا چسب زخم ازم بخرین هزار تومان.

 

تو رو خدا،به خدا بچه مریض دارم،قرض دارم و............. :sigh:

 

 

===========================

 

این ها دل نوشته نبود،بلکه حقیقت زنی بود امروز در متروی تهران.

 

و صدها بچه فقیر دیگر لواشک به دست و التماس کنان که هر روز در این متروی لعنتی میبینم و اینها حتی دنیای مجازی هم ندارند که دل نوشته شان را آنجا بگویند....... :sigh:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

میخوریم تا خرخره

شکم آید جلو (آآآآآآآآآآآآه) سینه میرود عقب (آآآآآآآآآآآخ)

 

مست باشی و سرت بالا

یا

نعشه و سرت و پایین

 

سینت که رفت عقب ... دگر جگر سیخی چند ...

 

شکم که پر شد ز غذا

ساعتی بعد که تهی شد در خلا

بخور افسون وقتت را

که حمال بودی ساعتی را

 

بزن بر طبل بیعاری که آن هم عاااااااااااااااالمی دارد. :ydm47612zsesgift969

  • Like 16
لینک به دیدگاه

دلم برای خوابیدن.....دلم برای انجمن ....دلم برای زندگی کردن تنگ شده:sad0:

دلم برای دوستانی که دیگه معلوم نیست دوست هستند یا دشمن تنگ شده

دلم برای تابستون با روزهای بلندش تنگ شده

تابستونم به فنارفت:ws44:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

تقدیم به آنکه هیچ وقت نبود:

 

تو بارون چشات دیدم که ابرا خوب می بارن

رو پوست نازک و صافت چه بوسه ها که میزارن

 

تو انگار مست بارونی ، منم که مست چشماتم

تو میخوای دورشی و من هنوزم باز باهاتم

 

بدون تو دیگه بارون نه مثل قبل میمونه

همش تکراز این قصست که اشکام اینو میخونه

 

هوا باز تو نگاه تو همش از رعد میلرزه

اینا اشکای من نیستش همش از چشم تو قرضه

 

برو شاید گزارش شد کماکان تا همین لحظه

هوا و صاف و چه سوزانه اگر چه این دورغ محضه

 

 

. . . . . .

 

 

پ.ن: به یاد کانون شعر و ادبیات دانشگاه

  • Like 11
لینک به دیدگاه

زندگیم شده مثل تخته نرد/ تاس ها رو انداختم انداختی انداختن... شیش نیاوردم...مهم نیست.. مهم اینه که خوب بازی کنم...

  • Like 12
لینک به دیدگاه

چه بنویسم که تو می دونی....که ردپای نگات رو نمه خاک ایوون ذهنم....میون گل های مونده....

و چه ردی قشنگتر از اینکه...

من ته مانده ذهنت می مانم...جایی که دستت نمی رسد تا پاک کنی.....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من گاهی قدم هایم در آب سبک تر است در مقابله قدم هایم با دل سنگین...

من هرچه سنگینی در دل دارم...در کنار صخره ای می گذارم...و به دریای رهایی می روم....

و جالب آن که همیشه فراموش می کنم که در برگشت سنگینیه دل را بردارم....

 

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

ای سراپایت سبز...

دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار...

و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازش لبهای عاشق من بسپار...

باد مارا باخود خواهد برد...

باد مارا باخود خواهد برد...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

پاییز...خش خش برگا...صدای بچه های مدرسه....نگاه کمرنگ خورشید.....همه چیز این فصل مثل همیشه است جز زنگ صدای مردم شهر، جز چشمای کم فروغشون...جز رخوت و ناامیدی که از قدمهاشون بر میاد...کاش میتونستیم واسه همدیگه کاری بکنیم....:ws44:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...