رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

اسی در خواب بیند پنبه دانه ......... گهی لوپ لوپ خورد گه دانه دانه.

 

پنبه دانه، اونقدر ها هم خوشمزه نیست، از بس نخوردیم فکر میکنیم چه هست. :JC_thinking:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بعد از مدتها...بعد از یه روز کار سخت....یه پیغام...کلی بهم انرژی داد...

پیغام از کی؟ یه دوست دوران بچکی....شاید 7 سالگی.....اینقدر خوشحال شدم که موقعی که داشتم می خوندمش...فقط گریه می کردم....:ws44:

فکر کنم کلی حرف داریم با هم...کلی خاطره....درحت انگور....وای وای یادته؟.....

خیلی دلم برات تنگ شده بود...خیلیییییییییییییییییی :icon_redface:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امروز به یکی از سایت هایی که سال 2007 عضو شده بودم و مدیر بودم سرزدم.جالب بود بیشتریا مدیر بازنشسته شده بودن خیلی ها هم دیگه نت نیومده بودن.

دنیای عجیبیه نت . . .

  • Like 11
لینک به دیدگاه

حواسم زخمی شده! حواسم خسته شده!

از بس که حواسم رو پرت کردم،دیگه حوصله‌ی برگشتن نداره!

چند سال دیگه،اسمش رو میذارن آلزایمر! ولی من که می‌دونم،

شما هم شاهدید،به همه بگید این پیرمرده آلزایمر نداره!

اینقدر حواسش رو پرت کرد که یه روز خسته شد و رفت

و

دیگه برنگشت!

 

p.S :بدجنس باشید گاهی! از عمد سکوت کنید.

مخصوصا موقع پرسه زدن ها...!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

کاشکی الان یه فداکاری پیدا میشد ، جای من تصمیم میگرفت . جای من اعلام میکرد ، جای من عواقبشو تحمل میکرد .

من میرفتم میخوابیدم .

  • Like 8
لینک به دیدگاه

یاد بچگی ها بخیر...یاد دورانی که واسه موندن...واسه رفتن...واسه خندیدن...حتی واسه گریه کردن دلیل نداشتیم...

البته همه دنبال ابن بودن که ما رو بخندونن...یا این درو اون در میزدند که بفهمن چه مونه که داریم اشک میریزیم...

و حالا واسه گریه مون دلیل نمی خوان....

ولی وقتی می خندیم...چپ چپ نگاه می کنن ....که چیه؟؟؟...وضعت خوبه نه؟؟؟؟.....

انگار دل خوش به خوب بودن وضعه...

نیومدم گله کنم...این قراره من و نوشته هامه با تو که داری وقت می ذاری بخونی اینا رو...

اینا رو گفته ام که بگم حسرت نمی خورم به روزای بچگی...

می خندم...با اینکه قضاوت می کنن..چپ چپ نگاه می کنند...

می خندم تا اونکه قضاوتم نمی کنه..انرژی بگیره از همین لبخندم....ظاهری یا واقعی بودنش مهم نیست...

مهم اینه که به جای مات شدن به آسفالت خیابون...روزی سرامون بالا باشه...واسه دیدن لبخند دیگرون...

حاله الانم تقدیم به اونایی که سراشون بالاست...لبخندشون به لب...

به خودشون ربط داره که ظاهریه یا واقعی...

  • Like 10
لینک به دیدگاه

درود بر عزیزی که این متن را میخواند.

خیلی خوبه در یک محیط که همه غریبه هستن با جمعی باشی که بیش از یک سال هست آنها رو میشناسی.............با آنها زمان چه سریع سپری میشود.......دلتنگی ها رو می توان فراموش کرد.....لحظات زیبایی را با تمامی عزیزان داشتم...اما برای دو ماه ترجیح میدهم دکمه خروج نواندیشان را بزنم.تا هر سری که به اینترنت وصل میشم بی اختیار کارهای دیگه رو رها نکنم و فقط این خانه مجازی رو رفرش کنم..........ایشالا سری بعد با دست پر بر میگردم.و به هدفی که برای اون از اینجا میرم رسیده باشم.

شاد باشید و شاد زندگی کنید..............

راه ارتباطی:fluid2008@yahoo.com

بدرود

پنج شنبه 90.7.14

  • Like 28
لینک به دیدگاه

خدایا اگه از عمر هر کدوم از ماها 1 ساعت کم میکردی و به عمر جابز اضافه میکردی میدونی چقدر به خود ماها کمک کرده بودی ؟ جابز چه ایده ها که در سر داشت و با خودش برد:thumbsdownsmiley:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

وقتی به گذشته نگاه می کنم می بینم زیاد تو انتخاب دوست موفق نبودم!:ws44:

کسانی که فکر می کردم بهترین دوستام هستند درست زمان موفقیتم رفتاری باهام می کردن که خیلی تعجب می کردم...:sigh:

نمی دونم عیب از من بود یا اونا...:sad0:

به هر حال برای خودم آرزوی کامیابی می کنم و امیدوارم از این به بعد بهتر انتخاب کنم!:ws37:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

هر روز میایم میبینیم یکی از دوستان قدیمی یه تاریخ زده و امضا کرده و ترخیص شده.

به امید آزادی همه دوستان در بند نواندیشان!!:no:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

خوبم خیلی خوب

 

خیلی دریچه های خوب زندگی به روم باز شده ولی یه چیزایی همیشه باعث آزاره !

 

از یه چیزایی دور شدم به یه چیزا دیگه نزدیک شدم!

 

عجب بازی هایی داره زندگی خدایی

 

اندازه 5 سال بزرگ شدم این مدت ! خیلیه ها!

 

خوبه آدم بزرگ بشه خیلی خوبه ........

 

خیلی تغییرات کردم رو پای خودمم سعی کردم قوی باشم خدا رو یه جور دیگه میبینم

 

امیدوارم که بهترم بشم این ریزه مشکلاتمم حل شه .......

 

راستی این ظاهر جدید سایت رو خیلی درگیرم باهاش:icon_pf (34):

  • Like 19
لینک به دیدگاه

خاطره ها شاید فراموش شوند اما هرگز پاک نمی شوند . یک لحظه کافیست برای یادآوری همه چیز ... لحظه ای به کوتاهی رد شدن رهگذری از کنار آدم !!! وقتی بوی تنش شبیه اوست!!!!

  • Like 15
لینک به دیدگاه

از چیز های مشمئز کننده یکیش زندانبان است

فرقی هم نمیکنه زندان کجا باشد و زندانی کی باشد

به هر حال شغلی است که شریف نیست !!!!

و بد ترین موقعیت ان موقعیتی است که زندانی قوی هیکل و قوی پنجه است و زندانبان نحیف و لاغر !

اما این زندانی است که مجبور ست بخواند

که

در کف شیر نر خونخواره ای

غیر تسلیم و رضا کو چاره ای !!!!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

چشم به روی چشمم...از غم و تنهاییی نمیگم...

چشم به روی چشمم...تو رو نه از بالا نه از پایین....بلکه اندازه ی خودت نگاه می کنم....

چشم به روی چشمم...خنده هاتو...معنی نمی کنم واسه خودم...

دنبال بهانه نمی گردم که بهت گیر بدم....

چشم به روی چشمم...حرف نمی زنم گوش میدم...جای نقطه چین هارو تو پر کن...من می بینم...

من فقط خیره می شم...

چشم به روی چشمم...امشب حرف حرف تو.....

  • Like 10
لینک به دیدگاه

مرغی که امروز خوردم بسیار خوشمزه بود......

 

اما فکرش را که میکنم،از تخم مرغ تا جوجه شدن،تا مرغ شدن و تا ذبح شدن......

 

نهایت سرنوشت این مرغ رفتن در شکم من بود و نهایت سرنوشت من رفتن در شکم کرم های خاکیه گور...... :JC_thinking:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...