Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۰ آنکه میخندد ، خبر هولناک را هنوز نشنیده است 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ تنها بی هوائی، آدمی را خفه نمی کند! گاهی، هوائی شدن، آرام ، آرام بدون رو سیاهی، خاموشت می کند! 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ نصف حرفهایت دروغند و نصف دیگرش را هم هرگز بر زبان نمی آوری . آیدین روشن 9 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ نه فیلتــ ـر بودم نه زنــ ـدانی با لبـــ هاش اما نمیگذاشتــ حرفــ ــ بزنم، دیکتــ ـاتور من ... ! 7 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ من آن پرنده را که می خواند در سر من و مدام می گوید که دوست ام داری و مدام می گوید که دوست ات دارم من آن پرنده ی پُرگویِ پُرملال را صبح فردا خواهم کشت ... ژاک پره ور 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۰ هر شب روی تخت من زنی تنها می خوابد و من تا صبح، به آرامی اشک هایش را پاک می کنم ... 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۰ گفت: حالت را نمی پرسم چون می دانم خوبی ... عکس هایت همه با لبخند اند !! و نمی دانست عکاس که می گوید سیـــــــــب من یادِ حماقتِ آدم می افتم و ... پوزخند می زنم !!!! 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ خسته نشدی مترسک؟ چرا انقدر دستهایت را باز میکنی، وقتی میدانی کسی در اغوشت نمیگیرد. 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ چه زیباست که لحظات شب به انتظار نوازش خورشید بیدارند، و درخت در خواب زمستانیش، جوانه می بیند، و آسمان با خنده ی صبح، شبنم را به زمین هدیه می کند. چه زیباست که عشق از کلمات لبریز می شود. آهسته گام بردار، صمیمیت ما به روی بال شاپرک ها جاریست. بستر رویاها از جنس ابریشم نرم احساس است. در رد پای بودنت، گل های ایمان و اعتماد رویید. اعتراف می کنم که: "عشق ناموس زندگیست" وشیدایی من نه در کلام، که ریشه در پرتوهای روشن خورشید دارد 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ خسته ام گیج و منگ .... و آنسو تو ایستاده ای لبخند میزنی یا زهر خند به این روزگار سرگردانی من ... کاش بدانم پشت این لبخند آغوش مهربانست یا ..... خسته ام خسته ... بد درد یست که تکیه بر دیوار بدهی که نمیدانی پشت ان کوهست یا دریا ! 5 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۰ گاه، دلتنگ دستهای تو، بغض می کنم و دیگر هیچ کس ... هیچ کس نمی فهمد من، کجا بودم، که بودم ... اصلا از کجای این دنیا پیدا شده ام ...! 9 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ حالــــم خوب است امــــا...... دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم... 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ هراس یعنی ... من باشم تو باشی و حرفی برای گفتن ... نباشد ! نیکی فیروزکوهی 7 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ این روزها اگر خون هم گریه کنی عمق همدردی دیگران با تو ... یک کلمه است: " آخی " 7 لینک به دیدگاه
hamed_063 1261 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۰ شاید دوباره روزی دیدمت پس از مرگ توی باغ بهشت نمیدانم آنروز به جرم داغی که بر قلبم زدی بسویت خواهم آمد یا از تو خواهم گریخت .. 5 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ چشمانم را که میدزدم از تو فرار نمیکنم ٬ از لحظه ای فرار میکنم که از درون چشمانم غم درونم را بخوانی 7 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ سالهاست عبور کرده ام از خویش... یادم بخیر... 8 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۰ طوریم نیست! زمین خورده ام... روحم درد می کند! 9 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۰ خواستـــــــــــی دیگر نباشی … آفرین چه با اراده !! لعنت به دبستانی که تو از درسها یش فقط تصمیم کبری را آموختــــی 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۰ زن که بـاشـے ، عـاشـق شـوے "چـشـم سـفـیـد" خـطـابـَت مـے کـنـنـد ! راسـت مـے گـویـنـد . . چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه "تـو" مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے . . ( آذیـ ـن بـیـگـدلـے ) 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده