رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تیزپری، تندروی ،زرد چهر

باخته با گلشن تابنده مهر

آمد و از ره بر گل جا کشید

کار دو خواهنده به دعوا کشید

زین به جدل خست پر و بال ها

زان همه بسترد خط و خال ها

تا که رسید از سر ره بلبلی

سوختهای ، خسته ی روی گلی

بر سر شاخی به ترنم نشست

قصه ی دل را به سر نغمه بست

 

نیما یوشیج

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو مرد ترانه های باد

در دل کوه پیچیدی

پژواک صدایت

دشت را لرزاند.

کوزه ام

کنار چشمه شکست

و با سوزنی که خال بر گونه ام کوبیده بودی

لب هایم دوخته شد

به مردمکانت.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو گریانی بیا با هم بگرییم:sad0:

به زندانی بیا با هم بگرییم:sad0:

تو هم مانند من از جمع یاران

پریشانی بیا با هم بگرییمTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

 

مهدی سهیلی:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در گشودند به باغ گل سرخ

و من دل شده را

به سراپرده رنگین تماشا بردند

من به باغ گل

سرخ

با زبان بلبل خواندم

در سماع شب سروستان دست افشاندم

در پریخانه پر نقش هزار آینه اش

خویشتن را به هزاران سیما دیدم

با لب آینه خندیدم

من به باغ گل سرخ

همره قافله رنگ و نگار

به سفر رفتم

از خاک به گل

رقص رنگین شکفتن را

در چشمه نور

مژده دادم به بهار

من به باغ گل سرخ

زیر آن ساقه تر

عطر را زمزمه کردم تا صبح

من به باغ گل سرخ

درتمام شب سرد

روشنایی را خواندم با آب

و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم

 

هوشنگ ابتهاج:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ول کنید اسب مرا

راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را

و مرا هرزه درا،

که خیالی سرکش

به در خانه کشاندست مرا.

رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن.

سرزمینهایی دور

جای آشوبگران

کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن

می نشاندید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.

 

نیما یوشیج:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شب از شبهای پاییزی ست

از آن همدرد و با من مهربان شبهای شک آور

ملول و سخته دل گریان و طولانی

شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید ،

چنین همدرد

و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی

من این می گویم و دنباله دارد شب

خموش و مهربان با من

به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش ، دل برکنده از بیمار

نشسته در کنارم ، اشک بارد شب

من اینها گویم و دنباله دارد شبsigh.gif

اخوان ثالث:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ماندم به خماری که شراب تو بجوشد

پس مست شود در خم و از خود بخروشد

آنگه دو سه پیمانه از آن می که تو داری

با من به بهایی که تو دانی بفروشد

مستم نتوانست کند غیر تو بگذار

صد باده به جوش اید و صد بار بکوشد

وقتی که تو باشی خم و خمخانه تهی نیست

بایست دعا کرد که سرچشمه نخوشد

مستی نبود غایت تأثیر تو باید

دیوانه شود هر که شراب تو بنوشید

مستوری و مست تو به یک جامه نگنجد

عریان شود از خویش تو را هر که بپوشد

خاموش پر از نعره ی مستانه ی من ! کو

از جنس تو گوشی که سروش تو نیوشد ؟

تو ماده ی آماده دوشیدنی اما

کو شیردلی تا که شراب از تو بدوشد

 

حسین منزوی:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من مرغ کور جنگل شب بودم

باد غریب ، محرم رازم بود

چون بار شب به روی پرم می ریخت

تنها به خواب مرگ ، نیازم بود

هرگز ز لابلای هزاران

برگ بر من نمی شکفت گل خورشید

هرگز گلابدان بلور ماه

بر من گلاب نور نمی پاشید

 

نادر نادرپور:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

غربت یک دوست را

زمزمه می کرد

از سر باران

تاته پاییز

تجربه های کبوترانه روان بود

باران وقتی که ایستاد

منظره اوراق بود

وسعت مرطوب

از نفس افتاد

قوس قزح در دهان حوصله ما

آب شد

 

سهراب سپهری....

 

پدر صاحب بچه مان در آمد تا این آمد:obm:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در سفره‌

مرگ آمده است‌

صداي آمدن دندان بر لقمه‌

همراه با صداي گلوله‌ست‌

كه پشت همين ميدان‌

در ابتداي همين كوچه‌

بر سينه‌ي جوان تو مي‌تازد

و باز مي‌كند آنرا همچون سفره‌

و لقمه بغض مي‌شود

گلوله مي‌شود

گلوي مرا مي‌بندد

گلوي من بسته‌ست‌

گلوي من بسته‌ست‌

در سفره‌

مرگ آمده است‌

بهمن 57

 

طاهره صفارزاده:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ما نوشتیم و گریستیم

ما خنده کنان به رقص بر خاستیم

ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

کسی را پروای ما نبود.

در دور دست مردی را به دار آویختند :

کسی به تماشا

سر برنداشت

ما نشستیم و گریستیم

ما با فریادی

از قالب خود بر آمدیم:ws37:

 

پ.ن:آتیش می زنه این احمد شاملو:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...