Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۱ بچه ها لال شوید بی ادب ها ساکت سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خودرا باید امروزیکی رابزنم اخم کنم و نخندم اصلا تابترسندازمن وحسابی ببرند **** خط کشی آوردم درهوا چرخاندم چشم ها درپی چوب تنبیه هرطرف می غلطید مشق هارابگذارید جلو زود معطل نکنید اولی کامل بود خوب ،دومی بدخط بود برسرش دادزدم سومی می لرزید خوب گیر آوردم صید در دام افتاد وبه چنگ آمد زود **** دفترمشق حسن گم شده بود این طرف آنطرف نیمکتش را میگشت تو کجایی بچه بله آقا اینجا همچنان میلرزید " پاک تنبل شده ای بچه بد " " به خدا دفترمن گم شده آقا همه شاهد هستند" **** " مانوشتیم آقا " بازکن دستت را خط کشم بالا رفت خواستم برکف دستش بزنم اوتقلا میکرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد گوشه صورت اوقرمزبود هق هقی کرد وسپس ساکت شد همچنان میگرید مثل شخصی آرام به خروش وناله **** ناگهان حمدالله درکنارم خم شد زیر یک میز کناردیوار دفتری پیدا کرد گفت : آقا ایناهاش دفترمشق حسن چون نگاهش کردم خوش خط وعالی بود غرق در شرم وخجالت گشتم جای آن چوب ستم بردلم آتش زد سرخی گونه او به کبودی گردید صبح فردا دیدم که حسن با پدرش ویکی مرد دگر سوی من میایند خجل و دل نگران منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یاگله ای یا که دعوا شاید سخت در اندیشه انان بودم پدرش بعد سلام گفت" لطفی بکنید وحسن را بسپارید به ما " گفتمش چی شده آقا رحمان گفت این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه سر به هوا یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش متورم شده است درد سختی دارد می بریمش دکتر با اجازه آقا چشمم افتاد به چشم کودک غرق اندوه وتاثرگشتم من شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر من چه کوچک بودم اوچه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود ونمیدانستم من از آن روز معلم شده ام بعد از آن هم دیگر در کلاس درسم نه کسی بد اخلاق نه یکی تنبل بود همه ساکت بودند تاحدود امکان درس هم میخواندند من به یاد آوردم این کلام از مولا (ع) که به هنگامه خشم نه به فکر تصمیم نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی یا چرا اصلا من عصبانی باشم با محبت شاید ،گرهی بگشایم با خشونت هرگز 7 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۱ لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند 6 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۱ می مانم پای تو!!! حال من خوبَست اما با تو بهتر می شوم آخ که تا مببینمت یک جور دیگر می شوم! با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند گل یاسم و باران که میبارد معطر می شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو میتوانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم میل،میلِ توست اما بی تو باورکن که من در هجوم بادهای سخت پرپر می شوم!! من مدتی ست ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تو این روزها پر از هیجان تغزلم چیزی به جز ترانه ندارم برای تو جان من است وجان تو،امروز حاضرم این را به پای آن بگذارم برای تو از حد دوست دارمت اعداد عاجزند اصلا نمی شود بشمارم برای تو این شهر در کشاکش کوه و کویر ودشت ، دریا داشت که دل بسپارم برای تو؟! 4 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۱ زندگی دیکته گفت و ما همش غلط پشت غلط عشقُ نوشتیم با الـــــــــف،نقطه گذاشتیم ته خط منو از اول هــــــــــــــــمه جا نشوندن آخر کلــاس حالا میگن یه کاری کن،میــــــگن حسابت با خـداس خدا اجازه ! من دلم،بسته به زنـــــــــــــــــــجیر غمت نگــــــــــــــــــــــاه نکن به جرم من،نگاه بکن به کَرَمِت خونه ی بی چـــــــــــــــــــــراغ من،از تو همیشه روشنه بخشش چندم توئه،توبه ی چــــــــــــــــــــــــــــــــــندم منه تو بهترین رفیــــــــــــــــــــــــــــــقمی،نمیشه از تو دل جدا گمم نکن تو تاریکی،دستمو ول نـــــــــــــــــــــــــــــــکن خدا 6 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۱ مي خوام يه قصري بسازم پنجره هاش آبي باشه من باشم و تو باشي و يه شب مهتابي باشه امشب مي خوام از آسمون ياسهاي خوشبو بچينم امشب مي خوام عكس تو رو تو خواب گل ها ببينم كاشكي بدوني چشمات رو به صد تا دنيا نمي دم يه موج گيسوي تو رو به صد تا دريا نمي دم كاش تو هواي عاشقي هميشه پيشم بموني از تو كتاب زندگي حرفاي رنگي بخوني حتي اگه دلت نخواد اسم تو ، تو قلب منه چهره تو يادم مياد وقتي كه بارون مي زنه امشب مي خوام براي تو يه فال حافظ بگيرم اگر كه خوب در نيومد به احترامت بميرم امشب مي خوام رو آسمون عكس چشات رو بكشم اگر نگاهم نكني ناز نگات رو بكشم مي خوام تو رو قسم بدم به جون هر چي عاشقه به جون هر چي قلب صاف رنگ گل شقايقه يه وقتي كه من نبودم بي خبر از اينجا نري بدون يه خداحافظي پر نزني تنها نري وقتي كه اينجا بموني بارون قشنگ و نم نمه هواي رفتن كه كني مرگ گلهاي مريمه 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ دلـــت کـه گـرفــت، دیگر مـنـتِ زمیـــن را نــکـش! راهِ آسمـان بـاز است... پر بکش! او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند... 6 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ مــــی گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،، مـــی گـُــویــَـنـــد تــُــو مَــــرا بآ یــِک جُمـــــلـــﮧ ..... یـِــک لَبـــــخـنـــد،،، بـِـــﮧ بــازی میـــــگیــــری ... ... ... مــــــی گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت، شِـــیطنـــتهــــآیت و دروغ هآیـــت را نمــــی فَهمَــــم ... !! مــــــی گویند ســــآده ام اما تــــُـوایــن را باوَر نَکـُـن مـــَـــــن فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم، هَمیـــــــــن!!!! و آنــــها این را نِمـــــــی فـَـــهمنــــد... 4 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ من به عشقت اسیر می میرم پیش پایت حقیر می میرم ای نهالم گر نباری تو به خدا در کویر می میرم مهرتو روشنی به دل بخشید گر که روشن ضمیر می میرم چون که مسکین آستان توام وقت مُردن امیر می میرم دوست دارم که با تو باشم من گرجوان یا که پیر می میرم از رهت پانمی کشم هرگز تا که دراین مسیرمی میرم بس که شرمنده ام ز افعالم پیش تو سر بزیر می میرم دم مُردن اگر تو را بینم چقدر دلپذیر می میرم لحظه ای بعد دیدن رویت گربمیرم چه دیرمی میرم به ولای تو می خورم سوگند گر بگوئی بمیر می میرم در ره عشق تو «وفائی »گفت من به عشقت اسیرمی میرم 2 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ سلام من به تو یار قدیمی منم همون هوادار قدیمی هنوز همون خراباتی و مستم، ولی بی تو سبوی می شکستم 3 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ گم شده ام جایی میان فراموشی های تو! گاهی... تنها گاهی بیا و پیدایم کن... 3 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ مرا هیچ چیز عذاب نمیدهد جز اینکه: همیشه دانسته خطا کردم ندانسته آلوده شدم نشناخته وابسته شدم و نخواسته رانده شدم 7 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود! گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود! گاهی گدای گدایی وبخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود! 6 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ شب ها هوایِ روز دارم... و.. و روزها هوایِ شب... من دو هواهه شده ام... دمدمی شده احساسم.... 7 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ شاید آرام تــر می شدم فقــط و فقـــط… اگر می فهمیدی ، حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی نوشته نشده اند !!! 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ رها شدم چون قایقی تهی که به شیطنت کودکانه ای بند می گسلد از ساحل و خشنود تن می سپارد به آرامش رود تخته پاره های شکسته ام را کودکان در آرامش پس از بلندای آبشار بی قرار هدیه می برند برای اجاق های سرد خانه هایشان 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ در خبرها آمده که... قرار است در میراثِ انسانی ثبت شوی! این حال این روزهای من است پس از شنیدن... حالِ بی حالی! 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ بی تو ترك برداشته ام و به هر بهانه ای ، دلم می شكند ، گاهی گم می شوم پشت پنجره ها و سكوتم را بغض می كنم تا نشنوند صدای شكستنم را 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ دیوانه ام می كند ...! فكر اینكه .. زنده زنده .. نیمی از من را .. از من جدا كنند ! لطفا ... تا زنده ام بــــــــــــــــــمان..... 2 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ سهراب قایق دیگر جوابگو نیست.... کشتی باید ساخت!!! این جا مثل من زیاد است!!! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ لحظه هاي ناب كــــــــودكي در پيچ و خم زمانه گم شد دوستانـــــــــم را روزگار گرفت عشقــــــــم را عاشقي ديگر ربود ما مانديم و سيگاريــــــــــــ كنج لب تلخيـــــــــــــ چاي بي قند خش خش بــــــــرگها زير پا ما مانديم و پوچيـــــــــــــ لحظه ها و نامردي زمانه... روزگار غريبيست نازنينمـــــــــــ 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده