YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۱ دل من تنگ بلوریست که یک ماهی قرمز دارد یک تلنگر که به این تنگ بلورین بخورد می شکند آبش از پنجره ی چشمانم می ریزد ماهی سینه ی من می میرد! تو که می زنی مکرر به دل نازک من ماهی ام را دریاب! دوست داری که چو تنگی باشم تهی از ماهی و آب؟ 7 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۱ شال و کلاه کن آسمون خیسه چترت رو واکن گریه بارونه حال و هوای برگ ریزون چشمامو پاییزم نمیدونه پروانه ها وقتی که میسوختن تقدیرتو دوختن به تقدیرم 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۱ خود را به صخره مي زنم فردا كه شايد «ساحل » شوم آغوش دريا را كه شايد يك موج از چشم سياهت در نگاهم پيدا كند آغاز رويا را كه شايد من باشم و تو باشي و يك آسمان عشق تو باشي و من باشم و فردا كه شايد 8 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۱ این روزها زیادی ساکت شده ام نمی دانم چرا حرفهایم به جای گلو از چشمهایم بیرون می آیند... 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ مرو ز این سفرت دل دوباره میشکند مرو که بغض نگاه ستاره میشکند مرو و حرف سفر از سرت برون انداز و گرنه این دلم از صد شراره میشکند بمان که چشم دلم خواهدت نظاره کند مرو که قلب نگاه و نظاره میشکند مرو که شمع نگاهم خموش میگردد مرو که قدرت این استعاره میشکند به کار خیر نرفتن چه استخاره کنی؟ مرو که حرمت هر استخاره میشکند 7 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ تـــو ، چـه می فهمی ! حــال و روز کسی را که ، دیگر هــــیـــــچ نگاهی دلــش را نمی لرزانـد ...! 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم........ 6 لینک به دیدگاه
چکامه. 665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ آنکه که فکر می کردم همه عقل بود و مغز پوست در پوست بود همچو پیاز 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ چقدر حرف برای تو دارم و هر بار در آب و تاب تماشا توان گفتن نیست "مهدی فرجی" 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ یک نفر مشت، مشت بر دل تنگی ام... دلشوره می پاشد...! 3 لینک به دیدگاه
hamed_063 1261 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ در یک بعد از ظهر ولرم تابستانی که نور زرد نیم سوز آفتاب را روی دیوار می بینم نارنجی خیره کننده ای در اتاق مشهود است روی یک صندلی چوبی نشسته ام بیخود و سست و عجیب منگ و مات و ملول گوش می کنم و باز هم گوش می کنم صدای هیچ را می شنوم من در اتاق تنهایم ... 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ سالهاست به دنبال لحظه های نابم .... سالهاست میدوم تا برسم .... به کجا ؟ به چی ؟ به کی ؟ ..... حال من مرغ سر کنده ایست که میدود به این طرف آن طرف به امید راه نجات .... حال من حال خاصیست ... حال عجیبیست ... مثل لحظه نبودن ها ... حال من حال تنهاییست ... حال من حس من حس غریبیست این روزها .... 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۱ محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا الحقم ، کجاست دار ، خسته ام در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک بس است تکرار ملال ، ز روزگار خسته ام دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام 6 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ مــــــَن که زیـاد سـَر از کـار ِ بـازاریـ ها دَر نمیــــاوَرَمـ ولـی بـه گـُمانـمـ حـتمـا جـنسـ هـای جـــدیدشـانـ آمدهـ که منـ برایــــــت کهنــــه شـُدهـ اَمـ 6 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ وقتـــــی به عقب بر میگردی ؛ متوجه میشی که جــــــای بعضیا ، الان که تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ … اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !!! نبودنت هستیمو نابود میکرد ولی حالا بودنت . . . میشه نباشی ؟ ؟ ؟!! 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ دارم به تو فکر می کنم به خنکای رویای دیدارت به گرمای حضور تو که تنهایی ام را آب می کرد دارم به تو فکر می کنم به دریا به خورشید به تویی که دیگر ندیدمت و به آنچه هستی و نیستم حالا هر زمستانی را با آغوش باز می پذیرم دارم به سردی همیشه دست هایم فکر می کنم که ساده ترین پاسخ برای هرم دست های مهربان توست !!! شراره شهابی 7 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره چشمای خیسم واسه دیدنت بی قراره این راه دورم خبر از دل من که نداره این دل تنهام به خدا هوای تو رو داره 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ تو را به خاطر عطر گسترده بیکران در آسمان برای خاطر عطر بوی اقاقیا برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل و سنگ و اشک برای خاطر گلهای وحشی پاییز برای خاطر قاصدکهای در راه مانده جنگل... دوست می دارم 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ با عشق فرصتی به چرا هم نمی رسد اینجا دگر صدا به صدا هم نمی رسد چشمان او به نقطه ای از من رسیده است کانجا کسی به غیر خدا هم نمی رسد فرقی نمی کند که بمانم... و یا که نه...! وقتی که جمع ما به دو تا هم نمی رسد من می روم ولی نه یادم نمی رود با عشق فرصتی به چرا هم نمی رسد 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ گـاهـی اوقـات . . . هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـت ِ هـم مـیـدن تـا تـ ـو را غـرق در رویـاهـا و خـاطـراتـت کـنـن. . . یـه آهـنـگ پـیـشـواز . . . 2 خـط شـعـر . . . کـمـی هـوای بـهـاری . . . یـک وجـب پـیـاده رو . . . آهـنـگـی کـه دانـشـجـو خـونـه بـغـلـی گـوش مـیـدن . . . 2 کـلـمـه حـرف . . . بـوی ِ یـه عَـطـر خـاص . . . طـعـم ِ شـیـریـن ِ یـه خـوراکـی . . . هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه . . . تـ ـو چـنـد سـاعـت وسـط اتـاقـت دراز بـکـشـی و خـیـره بـشـی بـه سـقـف و صـدای بـارون بـشـه آرامـش دهـنـده تـریـن آهـنـگ ِ اون روزت !!! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده