رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

تظـاهـر بـہ شـادﮮ مـﮯ ڪنم !

حرفــ مـﮯ زنمـ مثـل همـہ امـا ؛

خیلـﮯ وقتــ استــ

مـُرده امـ ...!

دلمـ مـﮯ خـواهـد ببـارمـ و ڪسـﮯ نپـرسـد چـرا ؟ !

تـو چـہ مـﮯ فهمـﮯ ... ؟!؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دنــیـــا ادامــــه لــبـخـنـد تــــوســت ..

کــه تــــا آخــــریــــن لـــبــخـنـد مــــن کـــش مــــی آیــــد ؛

تـــو لــب بـــــرمــیــچــیـنــــی

و مـــن ..

جـــایی مـــیـــان آســـمـــان و زمـــیـــن ..

مـعـلق می شــــوم ..

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به کلاغ ها بگویید:

قصه ی من تمام شد....

یکی" " """ بود و نبودم ""

را با خود برد......

امان از دست کلاغ ها..........

  • Like 7
لینک به دیدگاه

گلایه ای نیست..

 

خود آغوش گشوده ام بر این بَلا...

 

فقط نمی دانستم درد این بلا...

 

تا به اعماق استخوانم نفوذ می کند...

 

از مرز قلب گذشته...رد شده...

 

به استخوانی پشتی رسیده...می خواهد فرار کند از تن...

 

ولی این میان یک منفذ خالی همیشگی می گذارد...

 

برای تیر کشیدن های گاه و بی گاه...:icon_redface:

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه

متنفرماز انسان هایی که دیوار بلندت را میبینند ولی به دنبال همان آجر لق دیوارت هستند ...که تورا فرو ریزند و تو را انکار کنند و از رویت رد شوند...:4564:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

پایانی ندارد..

می گذرد..

گاهی با عشق به زنده بودنت...

گاهی با مهر به لبخندت...

گاهی با غم به دوریت..

نظاره کن...

ثانیه هایم را...

 

می گذرد بی آنکه حتی ذره ای از وجودت در درونم کاسته شود..

چه روزهایی می گذرانم..

وصف حالم را فقط ستارگان می دانند...

تو چه میدانی؟؟؟

  • Like 7
لینک به دیدگاه
پایانی ندارد..

می گذرد..

گاهی با عشق به زنده بودنت...

گاهی با مهر به لبخندت...

گاهی با غم به دوریت..

نظاره کن...

ثانیه هایم را...

 

می گذرد بی آنکه حتی ذره ای از وجودت در درونم کاسته شود..

چه روزهایی می گذرانم..

وصف حالم را فقط ستارگان می دانند...

تو چه میدانی؟؟؟

 

تقدیم به خواهر خوبم آرزو:icon_gol:

 

تو چه میدانی حال وروز کسی را که دگر هیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند؟

تو چه میدانی حال و روز کسی را که دگر اشکی برای جاری کردن نداشته باشد؟

تو چه میدانی حال وروز کسی را که به هر طرف نگاه میکندسیاهی میبیند؟

تو چه میدانی؟؟؟؟

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تا شب زلف تو سرفصل غزل خوانی‌هاست

زندگینامه ی من شرح پریشانی‌هاست

با تو من پنجره‌ای روبه طراوت دارم

که بهار نفسش گرم گل افشانی‌هاست

  • Like 6
لینک به دیدگاه

آرامم!

 

دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم

 

به‌حالِ تو قدم می‌زنم

 

 

 

آرامم!...

 

دارم برایِ تو چای می‌ریزم

 

کم رنگ وُ

 

استکان باریک

 

پر رنگ وُ

 

شکسته قلم

 

 

 

آرامم!

 

دارم برایِ تو خواب می‌بینم

 

خوابی خوب

 

خوابی خوش

 

خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو!

 

صدایِ جانَ‌م گفتنِ تووُ

 

برایِ تو مُردنِ،

 

من!

 

 

 

آرامم،

 

به‌خوابی پراز خیلی دوستت دارم!

 

پر از کجا بودی

 

پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است

 

دارم برایِ تو خواب می‌بینم

 

 

 

آرامم!

 

کنارِ تو حرف می‌زنم

 

چای می‌ریزم

 

تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ

 

لبت را می‌بوسم

 

دستت را می‌گیرم و به‌سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ

 

دل، به‌دریا می‌زنم

 

 

 

وَ به تو سلام می‌کنم

 

سلام علاقه‌یِ خوبم

 

علاقه‌ جانِ من

 

من به خیالِ تو

 

آرامم.

 

 

 

می‌دانی؛

 

من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

مادرم فکر می کند خوبم ، زندگی بر مدار می گذرد

روزهـای همیشه سـرد ِ من ، در لباس ِ بهار می گذرد

صبح ها فکر می کنم که شب است ، عصرها فکر میکنم که شب است

مدتی می شود که فهمیدم ، زندگی توی غار می گذرد

دورم از او که دووسـتـش دارم ، او که تکــرار ... نه ! نخواهد شد!

بعد از این روزهای سرشارم ، تا ابد بی قرار می گذرد

حق ندارم که عاشــقـش باشــم ، حق ندارم که حرف هم بزنم

مــادرم ! خوب نیستم اما ، خوب ِ من روزگار می گذرد ...

طاهره نوروزیان

 

 

 

  • Like 10
لینک به دیدگاه

heart.gif
مرا ببر به راه دور به سرزمین سوت و کور

 

به دشت تشنه غروب به خاک پاک بی غرور

 

مرابه خانه ای ببرکه یاس درآن نفس زده

 

به باغ پرستاره ای که ماه در آن قدم زده

 

مرا ببر به قصر عشق جدا شو از غریبگی

 

سکوت را بهانه کن در این سراب خستگی

 

در این سکوت دلپذیر هوا پر از ترانه شد

 

نوای دل نشین یار صدای بی بهانه شد

 

مرا ببر مجال نیست برای دل قرار نیست

 

جز این نگاه عاشقت شفای درد ما چیست؟
heart.gif

  • Like 10
لینک به دیدگاه

 

 

پُرم از اتفاقات آمده و نیامده

حقیقت و سراب

شبهاي پر از خیـــال و هـــراس

روزهايي پر از تـردید و انتظــار

انگار تقدیر هم صبر مرا محک می زند

هر چه من دَم نمی زنم ، ضرباتش را کاری تر می زند

آرام بگیر ، خستگی در کن

خیالت آسوده باشد ،

جای زخم هایت به این زودی التیام نمی یابد

  • Like 8
لینک به دیدگاه

مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق

گرت مدام میسر شود زهی توفیق

 

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

 

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

 

(حافظ)

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...