رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

میخواهم دور بشوم از هیاهوی نامردان این شهر

هدفون به گوش

یک به یک رد میکنم

خاطرات اهنگی را که با تو در شب زمستانی

در یک اتاق گذرندام...

لعنت به آهنگ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست

تو ڪـﮧ باشی ..

هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه!

هر ثانیه را .. عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است !!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

زنده ام !

به صدای گنجشک

نفس کبوتر

خنده مادر .....

هر روز با اشاره ی یک گل

نوید دوباره آغاز شدنم را

به گوش تمامی پروانه ها ، می رسانم

و آنوقت

آن قدر زنده می شوم که ماهی های گرفتار

در کهنه تور فرسوده ماهیگیری جوتم

با تمام وجود می خندند........

  • Like 3
لینک به دیدگاه

پرواز می کردیم

تا کافه توی برف

هی حرف پشت حرف... هی حرف پشت حرف...

حالا تو این لحظه

رو بام تهرانیم

بارون شروع میشه

تو بیت پایانی...

تو والس میرقصی با موج با مهتاب در باد

من والس میرقصم کنج اتاق خواب در یاد...

تو مه فرو میریم... سال هزار و چند... با تو...

هر روز

پرواز از تجریش

تا دربند

با تو....

 

 

با این همه خاطره چیکار کنم......

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ

 

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ ...

 

ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ

 

ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥ

 

ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ

 

ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ

 

ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ....

 

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــﻦ

 

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ ..

 

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به که می نویسم

 

و در پی چه هستم

امشبم را مست خواهم کرد

آنقدر...

که ساقی گوید

"یک جام دگر بگیر و من نتوانم"

خواهم گشت تا سپیده ی صبح

"مست و دیوانه..."

که بیابم خود را

بیابم نسیمی را

که بگیرم آغوش

که توانم بدهم جان...

من دگر هیچ نمی خواهم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آید كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :

ازین عشق حذر كن !

لحظه ای چند بر این آب نظر كن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ، كه دلت با دگران است

تا فراموش كنی ، چندی ازین شهر سفر كن !

با تو گفتم :

حذر از عشق ؟

ندانم

سفر از پیش تو ؟

هرگز نتوانم

روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد

چون كبوتر لب بام تو نشستم

تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم

باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشكی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت !

اشك در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه كشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم !

بی تو ، اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

به چـشـمـهـایـت بگــو . . .

نـگـاهـم نـڪـنـنـد .

بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم

سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !

نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .

نـه !

حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم…!!!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

صــــــــدای پچ پچ غــــــــــم...خواب من بهم خورده ست

 

دو ساعت است که اعصاب من بهم خورده ست

 

صــــــــدای پچ پچ غـــــــم...هیس ! هیس ! ...ساکت باش

 

سکوت در دل بی تاب من ...بهم خورده ست

 

تو قاب عکس مرا دیده ای...نمی دانی

 

نشاط چهــــــــره در قاب من ؛ بهم خورده ست

 

غم تو را نسرودم ، وگــــــــرنه می دیدی

 

که وزن ، در غزل ناب من بهم خورده ست

 

هجـــــــای چشم تو را وزن ها نمی فهمند

 

دو ساعت است که اعصاب من بهم خورده ست...

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من آسمان احوالم این روزها آفتابی ست...

 

اما از پَسِ کوه..ابر سیاه پیداست...

 

نمی دانم طوفان ست...یا سایه ی کوه منعکس شده در ابرهای سپید...

 

باید منتظر بود...باید متظر ماند..:icon_redface:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در میان بهشت نشسته ام و سیب را میان انگشتانم میرخانم

به تو فکر می کنم

به این لحظه های پر از تردید

به "آری"

به "نه"

بی تو بهشت را دارم

با تو عشق را

و این دوراهی عجیب مرا گیج میکند

سیب را روی خاک میگذارم

دوستم داشتی گازش بزن............

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دوباره نم نم بارون منو یاد تو میندازه

وهر قطره که میباره واسم خاطره میسازه

دوباره نم نم بارون و باز دلتنگی های من

شب و سرما و پاییز و دوباره گریه های من

چه شب هایی کنار من به این بارون نگاه کردی

چه شیرین حرف میگفتی نگو که اشتباه کردی

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛

 

پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو

 

پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو

 

پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن

 

در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــو

 

پــُـر از حــس پــرواز

 

پــُـر از تــو . . .

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...