aseman70 790 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۴ باز هم من هستم و... تو و تو و تو و چندین نفر دیگر هم آن سوی ماجرا... نمیخواهم اعتراف کنم که بزرگ شده ام.. برگردانید مرا به کودکیم...همین چند سال قبلی ام..دلم تنگ شده...میخواهم بخندم.. آیا جایی هست که شادی بفروشند؟؟ خنده حراج کنند؟؟..میخواهم بخرم!..میخواهم بخندم.. 7 لینک به دیدگاه
soha1410 1551 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۴ بالا آوردیم از این همه روشن فکری و مدرنیسم نفهم بودن رو هم گاهی اوقات انسان ها باس تست کنن..... شاید بیشتر به کارشون بیاد تا اینکه بخوان کرسی ای در روشن فکری داشته باشن اولش سخته بابا.....یه کم که قبول کنی تو هم نمیفهمی، واقعا میفهمی که نمیفهمی، نه اینکه مث الان نفهمی که این فهمیدن هم از همون نفهمی ای هست که نفهمیدیش..... حاجی می خوامت با تموم نفهمیات 6 لینک به دیدگاه
Sepandarmaz 1327 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۴ گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را زمیان وز نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده به کام دل رسیدی آسان 9 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۴ امروز با بچه ها دور هم جمع شدیم تا برا دوستم که شنبه از ایران میره یه جشن بگیرم... اللهی تا 2سال بهش ملحق بشم صلوات 11 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۴ بعد از امتحان اومدم خوابگاه و یه دل سیر خوابیدم! 3 ساعت!!! خیلی حال میده! کلا چند روزه سرم به طور خفیفی از صبح که بیدار میشم تا شب درد میکنه! اما خب! 14 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۴ تو این گرما مهمون ناخونده کسی نشید . حتی خونده هم چندساعت بیشتر نباید آدم بره خونه کسی .. امشب شب آزادیمونه .نزدیک دو هفته مهمون داشتیم مجبور بودیم به نسبت همیشه پوشیده تر باشیم . جیگرمون گل زد از گرما ... منکه خودم سعی میکنم نرم جایی که مجبور باشند بخاطر حضورم تو این هوا به خفقان بیفتند. .. بیاید به یکدیگر رحم کنیم . 13 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ سلام تجربه ی مهم گشتم تا این تاپیک رو پیدا کردم! چون خونده بودمش توی آخرین ارسال ها نبود.... جاش رو هم بلد نبودم! اما گشتم تا پیداش کردم فقط برای اینکه یه نکته ی خیلی خیلی مهم رو بگم... شاید یه تجربه ی خیلی خوب! و اونم اینه: همیشه سعی کنین تودار باشین! و خیلی هم رک نباشین تودار بودن یه حس مرموزی دوست داشتنی ای رو به فرد مقابلتون القا میکنه! و هرچی هم با طرف روبروتون رو راست تر نباشین و همه پنهانتون رو رو نکنین بهتره! این رو تجربه میگه! حتی اگه خدا هم هستین (استغفر الله) جلوی کسی رو نکنین! این بود یک تجربه 15 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ من اگر برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام می نویسم… نه عاشقـم !، نه شکست خورده … فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …! در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ، فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم … 13 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ برای نبودن که . . . همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی میتوانی همین جا پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم قصه می نویسم و گـــــــــــاهی دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم . 8 لینک به دیدگاه
aseman70 790 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ دنبال جایی برای نبودن میگردم..سراغ دارید؟؟ 7 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ دوتا خواب هست که زندگی آدم رو نابود میکنه یکی خواب غفلت یکی خواب بعد از 8 صبح (بهتره بگیم بعد نماز صبح) اگه میخواین تو زندگی به جایی برسیم بهتره این دوتا رو نداشته باشیم 14 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ با اینکه اکثر اوقات واسه هر روزم از شب قبل برنامه میچینم که چکار کنم همیشههههههه یکی دوتا از کارا انجام نشده باقی میمونه:icon_pf (34): از بس مثل حلزون کارامو انجام میدم خیلی سعی میکنم سرعتمو بالا ببرم ولی تا الان که موفق نبودم. همیشه هم دقت و وسواس خوب نیست. 18 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ خالم پنجره راه پلشون پاک میکرد صبح.... هی دیدم پچ پچ با خودش حرف میزنه!!!!لبخند میزنه!!!!! رفتم ببینم تو کوچه کسی هست !!!! نبود خب کوچه 9صبح خلوت.... نشد بالاخره ....خودش صدام کرد برم پیشش.... میگه تمنا نگاه کن اون دختر و پسرو 7امین باره این کوچه رو میرن و میان.... دست تو دست هم.... بنده خداها نمیدونم چرا کوچه گردی میکردن....!!!! منم که کنجکاو!!!! رفتم کنار پنجره و نگاشون کردم.... شاید 20؛23ساله بودن....دختره اروم دست پسره رو میگرفت دختره رو جدول جوب راه میرفت پسره رو زمین... انقدر جالب بود کاراشون... خالم برگشته میگه تمنا جان فیلم اسمش چیه زل زدی... حرفاشونم انقدر جالب بود بخدا.... منتظر بودن وقت امتحانشون برسه برن دانشگاه... پسره ام اییییش هرچند دقیقه دست دخترو میبوسید.... شرمنده بی ادب حرف زدم ولی به جون خودم تا حالا از نزدیک از این صحنه های عاشقانه داخل کوچه ندیده بودم!!!!! ایشالا که به راه راست هدایت بشن.... مادر و پدر طفلی که ذوق میکنه بچه شو فرستاده شهر دیگه درس بخونه.... کاش قدر دختربودنت میدونستی...نه تو کوچه....بانو.... 12 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ یه مدت بود تصمیم گرفتم کاری به کار کسی نداشته باشم...به خودم فکر کنم ولی مگه ارومم میگیره تا ببینم یکی ساکته ناراحته میرم سراغش...میگم خوبی؟...قیافمو میبینه شروع میکنه...خب اخه مگه مریضی سوال میپرسی تو که روحیشو نداری...ولی به خدا انقد به یه دختر کوچیکتر ازخودم کاراش اخطار دادم...احساس میکنم داره بهم بی احترامی میشه..دارم تصمیم میگیرم برم با مامانش حرف بزنم ولی میترسم براش بد شه..میخام نگم میترسم دیر شه...بچه نیستن که گودزیلان به قول خودشون در چندراهیم الاننمیرم خوبه چن شب پیشا هم زنداداشام داشتن با هم حرف میزدن ، منم این شکلیگفتم نمیخایم تو بدونی...گفتم خوشحالم میکنه بگید توروخدا...گفتن نه!!منم سریع محل ترک کردم...بعدا فهمیدم بله یکی از زوج های فامیل دارن جدامیشن و اونا داشتن در مورد اینکه چطور یه بزرگتر وواسطه کنن حرف میزدن... ولی خداییش چرا انقد طلاق راحت شده...چون در شرف زن گرفتن برای خواهر زادم هستیم میگم ...روی هر دختری که دست میزاریم صحبت که میکنیم کم کمش یه دوره نامزدیو رفتهخیلی بده!به نظرم کلمه جدایی پر از انرژی منفیه هر چند یه دختر به روی خودش نیاره و ما بگیم چقد بی درده ...قضاوت نکنیم بهتره از دلش خبر نداریم که:icon_pf (34): علتش هر چی که بوده حتما ارزش رنج جداییو داشته... یه کم بیشتر مراقب خودتون باشید:hapydancsmil:و حواستون به خدا خیلی باشه خیلی گلید 17 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ خستمممممممممممم دلم میخواد 3 روز استراحت مطلق کنم ولی 3 ساعتم نمیشه 15 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۴ یه رفیق همکلاسی داشتیم ظاهر خوبی داشت یه دختر برا ازدواج انتخاب کرده که فکر میکنه پایینتر از خودشه ازنظر ظاهر تا بتونه کاملا زور بگه بجورایی دختررو اسیر خودش کنه یه انتظارایی داره یه چیزایی از دختره خواسته که من شنیدم هاج و واج مونده بودم انگار داره دختر و دعوت میکنه به زندانی حبس ابد بودن اونم انگار اسیر شده میدونه جلو پاش چاهه اما همچنان داره میره.....من 100تا دختر کور و کچل داشته باشم به ادمی نمیدمش که فکر میکنه زن باید تو خونه بمونه هیچ کس و هیچ چیزو نبینه به غیر خودش....هیچ وقت تو زندگی کسی دخالت نکردم اما واقعا دلم برای بی حواسی و عاقل نبودن دختره سوخت خانواده اش چطور میخوان مخالفتشونو تا ته ببرن خدا داند....پسر داریم تا پسر هر پسری پسر نیست 20 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۴ دارم فک میکنم به حکمتشچرا باید مامان وبابا بمیرن یه بچه 6 ساله زنده بمونه !!!کاش اونم باهاشون میرفت..خیلی سخته از دست دادن دوتاشون دقیقا وقتی خیلی بهشون نیاز داری...دقیقا تو یک روز فردا روز بدی خواهد بود برای این خانواده..خدایا صبر بهشون بده همش نوشته هام پیام میدن ببخشید....ولی خداییش حیف نیس وقتی داریمشون مراقبشون نباشیم واینکه خواهشا با احتیاط رانندگی کنید ..به خاطر خودتون و خانواده هاتون...وقتی منتظر مسافری و مسافرت نمیرسه...خیلی بده خیلییی خدایا شکرتبازم مراقب همه باش بهمون یاد بده قدر داشته هامونو بدونیم و با همون چیزی که داریم لذت این زندگیو ببریم:hapydancsmil: 14 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۴ گاهی ادم یه چیزایی میشنوه که از تعجب کلا هنگ میکنه طرف میاد از یه نفر که دستش به خون هزاران کس الوده ست هزاران خانوار رو بی سر پرست کرده مردمی رو در فقر و بدبختی گذاشته ازش قدیس میسازه و طلب شفا ای کاش میتونستیم واژه انسانیت را درست هجی کنیم. 17 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده