رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

یجورهایی از ته دل خوشحالم که باز تونستم برم ورزش مورد علاقه ام .هرچند مجبورم یه روز درمیون تو بدترین ساعت روز تو اوج گرما برم بیرون تا به باشگاه برسم ولی ارزششو داره کاملا. امیدوارم دیگه مجبور نشم ولش کنم. .. به احترامش نیوکونگ فو یارمی \@ ماشاله از بچه های این دور و زمونه .. شیطون یعنی زلزله بتمام معنا .. شکر خدا . سلامت باشند هی بریزند ما جمع میکنیم . اصلا با بچه های بی تحرک و کم تحرک نمیتونم کنار بیام . بچه باید اکتیو باشه و باهوش ..

لینک به دیدگاه

دو روز پیش عصرونه یه کیک کوچولو درست کرده بودم مشغول خوردن، بابام اومد آشپزخونه یه بشقاب آورد و با لحن شیرینی گفت به این پیرمرد یکم کیک نمیدی؟

 

خندم گرفت خودشم خندید،

 

روبه روم نشسته بود و بهش نگاه میکردم، به موهایی که خاکستری بر مشکی غالب شده، به سیبلش که یکم دیگه کوتاه کنه شبیه سیبیل هیتلر میشه :)

 

به روزایی که مدرسه میرفتم و همیشه صبح ها خودش میبردتم، عصرا موقع برگشتن میومد دنبالم، به اینکه همیشه از شادی خودش به خاطر شادی ما گذشت ..

 

به این فکر کردم که وقتی بعضی شبا به خاطر کارش دیر میاد خونه چقدر نگران میشم ...

 

بعضی آدم ها وقتی هستند بودنشون زیاد محسوس نیست عادیه، همین که نباشن میفهمی چقدر با ارزش بودن ...

لینک به دیدگاه

چقدر ریا و تظاهر؟حالم داره بهم میخوره از این همه ادعای توخالی و پوچ شیطان هم جلو حلیه گری بعضی از آدما کم آورده لعنت به این ریا

میگن ماه رحمت ماه مغفرت ماه بخشش ماه مهمانی خدا....مهمونی های آنچنانی غذاهای رنگاورنگ افطارهای آنچنانی از اول فامیل تا آخرش همه مرفه

با این توصیفات میان از سیب زمینی بگیر تا گوشت گرون میکنن تا کسی که نیاز داره نتونه بخره آخه بیشعور ماه رمضون نباشه که فقیر بیچاره بهتر زندگی میکنه وجدان ندارن اینا شعور ندارن دور انسانیت یه خطر قرمز کشیدن هر چی بگم بازم کمه

روز به روز از این آدما متنفر تر میشم ...از اینم دلم میسوزه پولشو داشته باشی اما نذارن قد علم کنی ای لعنت به انسان بی وجدان

لینک به دیدگاه

من یه دوستی دارم این با یک دختر خانومِ 5-6 سال بزرگتر از خودش دوست بود.

خب خوشحال بودن.

ولی میدونستن که نمیتونن با هم ازدواج کنن. (نمیخواستن)

تا اینکه چند وقت پیش برای دختر خانوم خواستگار اومد و در نهایت احترام رابطه اشون رو تموم کردن.

این دوست من خب خیلی ناراحت بود.

یعنی دیدمش گفتم این حداقل تا 2-3 ماه حالش خرابِ.

دیدم هفته بعدش اومده میگه امیر میخوام برم خواستگاری!

کی؟:w58:

آره یه دختری رو دیدم چند ماهِ زیر نظر دارمش دیروز رفتم بهش گفتم قضیه رو!

 

-------------

دوتا نکته :

1- چقدر راحت یکی رو با دیگری عوض میکنن. اونم برای ازدواج!

خب دیگه خانوم شماره 11 ما بهتره از هم جدا شیم. خانوم شماره 12 با من ازدواج میکنی؟!

به همین راحتی.

 

2- یعنی همون زمانی که با اون خانوم قبلی رابطه داشته چشمش دنبال یکی دیگه بوده.

 

خب من هنگ کرده بودم.

بعد چند روز بهش زنگ زدم حرف دلمو زدم.

گفتم فلانی من اون حال تو رو دیدم گفتم یه چند ماهی رو قراره سخت بگذرونی!

گفت : آهااااا!

ببین امیر فرق من و تو تو همینِ!

من حرفه ای با قضیه برخورد کردم ولی تو نتونستی!

 

دیگه واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم ولی تو دلم بهش گفتم این اسمش حرفه ای گری نیست!

 

ولی در کل دختر این مدلی هم پرِ! یعنی عمده دختر و پسرا این مدلین الان.

کلاً رفیقای من که همه همینن.

نمیدونم چرا فکر میکنم هیچکدومشون با عشق ازدواج نکردن!

نمیخوام بگم حسودیم میشه بهشون!

حاضرم تا آخر عمر درد تنهایی رو بکشم ولی این مدلی زندگی نکنم و نمیکنم!

ولی واقعاً خوش بحالشون؟!

چقدر راحتن این آدم ها تو زندگیشون!

بویی از مرام و معرفت و عشق نبردن!

حالشم میبرن.

ببخشید طولانی شد.:icon_gol:

لینک به دیدگاه

یوقتایی دیدید یه درد از پشت چشمانتون تیر میکشه تا قلبتون چه ارتباطی هست بین چشم و قلبمون ....

میدونین نگاهامونو زیبا کنیم شاید به جای تیر کشیدن از پشت چشامون یه را ه سبز باز بشه تا قلب و دوطرف سریبز و زیبا و برسه به جایی که حد و نهایت نداره در خوبی ....

این نگاه رو یکم پالایش کنیم بعد تلاقی بدیم به چشمهایی که دردی دارند شاید و با نگاه خوبمون بهترشون کنیم

تمام

لینک به دیدگاه

 

حاضرم تا آخر عمر درد تنهایی رو بکشم ولی این مدلی زندگی نکنم و نمیکنم!

 

 

خیلیییییی خیلی معذرت که نقل قول شد.:icon_gol:

 

ولی با امیر موافقم شدید

 

هر چند از نظر خانواده ام و حتی دوستانم داشتن این طرز تفکر به ضرر خودم تمام میشه

 

اما من اینجور ضرر کردنو دوست دارم:w16:

 

 

 

 

ا لانم برم برای فاینال زبان بخونم تا یه ضرر دیگه نکردم:ws3:

لینک به دیدگاه

دلم گرفته دوست دارم گریه کنم

 

امروز آخرین امتحان کارشناسی بود ... تموم شد :sad0:

 

 

از همین الان دلم برای بچه ها تنگ شده :5c6ipag2mnshmsf5ju3 برای برادرها و خواهرهای خوبم که 4 سال باهاشون زندگی کردم :sigh:

لینک به دیدگاه

افرادی که انرژی مثبــــــ ـت دارند اغلب مهربونـــــن و با عاطفه هستند ...

 

به زمین و زمــ ـان مهربـ ـانی میکنند ..

 

غصه دارند اما آن را قصه نمیکنند تا خلق مردم را تنگ نکنند ...

 

شاید از نامردی ها دلتنگ شوند

 

اما لبخند میزنند و خود را حفظ میکنند ..

و نامردی هارا به خدا میسپارند ...

 

این افراد اغلب افرادی خوش سیما

 

و خوش خلق اند و دنبال نقاط مثبت هستند ..

 

در برابر ناملایمات خم به ابرو نمی اوردند ...

انها در بلند مدت یک نیروی بدست می اورند که از همه لحاظ مورد قبول اطرافیان هستند ..

 

و به قول روانشناسا ... کاریزما ..... دارند ...

 

" امیدوارم یکیشون باشید . "

لینک به دیدگاه

هستین ؟؟؟

باشین حتما.

بچه ها ذهن از ادم خیلی انرزی میگیره پس اگه کنترلش نکنین و بهش سمت و سو ندین بیشترین انرزی رو ازتون میگیره یادتون باشه .....

همین گفتم لال از دنیا نرم:w16:

لینک به دیدگاه

میگن نسل سوخته دهه 60 یعنی ماها هستیم اما من میگم نسل سوخته پدر مادرهای الان هستن چون درصد بالایشون با اینترنت و کامپیوتر و تکنولوژی سرو کار ندارن و آشنا نیستن

دلم براشون میسوزه خیلی زیاد خیلیاشون فکر میکنن بچه هاشون میان نت به خاطر درساشون و خیلیاشون اصلا نمیدونن چیکار میکنن بچهاشون اما در واقعیت خبر ندارن که درصد بالایی از همین جوونا دوست پیدا میکنن ارتباط برقرار میکنن اونم چه ارتباطاتی آشنا میشن قرار ازدواج میذارن

با بد و یا خوب بودن این آشنایی ها کاری ندارم و به من مربوط نیست فقط اینو میگم پدر مادرای الان نسل سوختن .......

لینک به دیدگاه

منم با نسل سوخته بوذن پدر و مادرامون موافقم.

چون هم دوران بچگی، جوونی و میانسالیشون رو صرف کمک خرج بودن خانواده و نگهداری پدر مادراشون کردن و م عمرشونو صرف تامین و نگهداری بچه هاشون کردن.

لینک به دیدگاه

درسته پدر و مادرهای الان نسل سوخته هستن ولی دل خوشی که اونا تو زندگیشون داشتنو هیچ وقت نسل های ما و بعد از ما نمیتونن تجربه کنن

لینک به دیدگاه

یک بیلچه کوچلو عقب ماشین برداشتم و ماسه های ساحل رو کنار زدم. نزدیک های غروب بود. چراغ های معابر و خیابان ساحلی ذاشتند کم کم روشن میشدند. خیلی طول نکشید. یک قبر کم عمق ساختم و توی آن دراز کشیدم ارام ماسه های خیس اطراف را روی بدنم ریختم و دل به صدای دامن گیر دریا سپردم.

موج بود و دریا و اسمان و افتاب سوخته غروب...

طبیعت خیلی طبیعی بود.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...