Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ تلوزیون داشت حرم امام رضا(ع) رو نشون میداد. دلم یهو رفت اونجا،چقدر دلم میخواست اونجا بودم. از همینجا به همتون میلاد امام رضا(ع) رو تبریک میگم. بچه های مشهد حای ما هم زیارت کنید 10 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ ساعت 5 عصر خوابیدم یه خوابِ وحشتناکی دیدم که ساعت 6:30 از خواب پریدم فقط میدونم دویدم برقو روشن کردم الان میترسم بخوابم 12 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ خیلی خوشحالم چون رفیقام خوشحالن... الان بهم زنگ زدن و جامو خالی کردن...دم مرامشون گرم که هرجا میرن و هرجا که خوشن جای مارو هم خالی میکنن... 9 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ از هر کی بپرسی از زندگیش چی میخواد جوابش راحته چون میخواد شاد باشه ولی بعضی وقتا واقعیت خیلی سخت تر از اونه که خودمون را شاد نشون بدیم لبخند بزنیم، بخنیدم، بخندونیم، امیدوار باشیم نیمه پر لیوان را ببینیم ... ممکنه سلامتیمون را از دست داده باشیم کسی بهمون خیانت کرده باشه شغلمون را از دست داده باشم و هزار مشکل شخصی و درونی دیگه خیلا ازش خبر ندارن هر کسی تو زندگی براش پیش میاد وقتایی که دلش میخواد خودش باشه نه یه دروغ یه دورغ متحرک. دلش میخواد ناراحت باشه فیلم بازی نکنه و حتی گریه کنه، من میگم اشکال نداره، خب گریه کنه هر چفد که دلش بخواد! وقت برای شاد بودن هست برای لبخند زدن برای امیدوار بودن برای دیدن نیمه پر زندگی . هر چی باشه فردایی هم هست فردایی متفاوت تر ... مهم اینه ادم خودش باشه خودی که میشناسیمش نه تو رویاهامون نه تو اروز هامون باش راحتیم، باش اشناییم... 17 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۱ از فردا دوباره بر میگردم به عصر حجر نه موبایلی دیگه دارم نه چیزی میشم مثل مردمان عصر حجر چقد سخته بی موبایلی 7 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ امروز پیش دوستم بودم... اومدم خونه اس ام اس زده احساس میکنم از تو متلاشی هستی... بخا دقیقا همین جمله رو گفت... یعنی اینقد تابلوئم 10 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ 1. این تاپیکای "بدویید بیاید به فلانی تبریک بگید " رو میبینم یاد اعلی حضرت شاهنشاه میفتم که یه گوشه وایمیساد تک تک میومدن جلوش دست بوسی و عرض تبریک و ارادت برای خدمات عرضندش:biggrin: 2. آرش از هر کی بپرسی از زندگیش چی میخواد، اصلا هم جوابش راحت نیست.....هر چند با بقیه حرفات موافقم 3. چرا بعضیا میان پُست میدن آخرش مینویسن " البته این نظر من بود " ؟؟؟ مگه اگه اینو نگن کسی فک میکنه نظر همسایه بالاییشون بوده؟ 4. یکشنبه هوا خیلی پاییزی شده بود، دوباره امروز اما گرم بود.... 5. حقیقت چیه؟ واقعیت کدومه؟ گاهی این سوالا بدجور که نمیتونم توصیفش کنم تو ذهنم میچرخه 6. چرا فک ردن راحته؟ نسخه پیچیدن برا همه آسونه؟ اما عمل کردن این قد سخت؟ 7. 8. چه قد دل مشغولیه ادما با هم فرق داره......یکی فقط تمام ذکر و خیرش اینه که مخ طرف رو بزنه سر و سامون بگیره.......یکی دنبال یه لقمه نونه از صبح زود تا بوق سگ......یکی پیدا کردن پول دیه شوهرش که هفته دیگه قراره اعدام شه.........یکی بستن چمدون مسافرت بعدی بعد از خالی کردن چمدون مسافرت قبلی همین چن روز پیش.........یکی فکر دوا درمون مرض بچه ش و پیدا کردن یه دونه از آمپولای نایاب مریضی سرطانش.......یکی دنبال کار........یکی دنبال بحث و کل کل و پیدا کردن عمق زندگیش......یکی دنبال هپلی هپو کردن پول بقیه ........یکی پیدا کردن دو گرم تریاک.........یکی روونه دادگاه ها برای گرفتن حقش........و یکی و یکی و یکی های دیگه...... 9. 10. یکی هست تو میدون ونک میشینه زیر یه درخت و همیشه داره سنتور میزنه..........خیلی هم قشنگ......اگه میرفت تو یه گروه ارکستر کار میکرد که خیلی بیشتر در میاورد. عجبا..........شایدم برای شاد کردن مردمی میزنه که یه خورده اون ور تر از جلو گشت ارشاد رد شدن.........ولی وقتی گشت اونجا نبود ( در زمان های قدیم) اون باز هم بود که ؟!!! بدم نمیاد یه روز بشینم کنارش و باهاش حرف بزنم و داستانشو بشنوم!!!!! 11. 23 لینک به دیدگاه
ho0da 2321 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ عشق، دوستی و انسانیت !!!! کلمات شعارگونه ای هستن که ساخته توهمات چند تا آدم خوش خیالن... . . انسان پست ترین موجودی بود که می شد آفریده بشه...... 8 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ شايد اينو خيلي شنيدين كه تاريك ترين لحظهي آسمون شب، دقيقا قبل از طلوع خورشيده. نميدونم تجربهش كردين يا نه... من زياد اون لحظه رو ديدم. ولي مفهوم واقعيشو وقتي متوجه شدم كه از تو آسمون داشتم اين لحظه رو ميديدم... يه طرف ماه بود كه تنهاي تنها تو تاريكي ميدرخشيد. يه طرف زميني كه ابرا روشو پوشونده بودن. اون وسطم يه هالهي تاريك و روشن، مرز اين دو تا دنيا شده بود. اولش ابرا تاريكتر از آسمون به نظر ميومدن. ماه تنها بود... هرقدر طلوع خورشيد نزديك تر ميشد افق تبديل ميشد به يه خط خيلي باريك. آسمونم از ابرا تاريك تر شد...تاريك تر و تاريك تر... ماهم ديگه تنها نبود... توي يه لحظه تاريكي اونقدر عمق داشت كه حس ميكردي حتي نگاه كردن بهش هم باعث غرق شدنت ميشه... خلاء محض... حس ميكردي تا تهشو داري ميبيني... بي اختيار به ماه خيره شده بودم تا اينكه اولين تابش خورشيد يهويي چشمامو سوزوند و مجبورم كرد روكش پنجره رو بكشم پايين... دلم ميخواست ماه بودم... تنهايي تمام شب و محو شدن بعد از خورشيد، ميارزيد به عمق و شكوه اون لحظهي شگفت انگيز... چقدر ساكنان آسمون خوشبختن... 12 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ وجدانن اگه بـــذارم تــــو روی منو کم کنی! انـقــــد میخنــــدم , انقــــد با درد میخنــــــــدم , انـقــــد به روی خودمــــ نمیارم , انـقــــد شــــــــــــرررررر میشــــم , خطِ قرمــــز رد میکنــــم, ممــــنوعه زیــــــر پــــا میــــزارم, تــــابو میشکنــــــــم, havale.ir جلوت میــــزارم ک جلـو پاهــام زانــــــــــــو بزنـــــــــــی! تو دنیایی؟ روزگاری؟ زندگـــــــی؟ اسمت هرچــــی ک هس. . . بــایـــــــد جلوم سر خَـــم کنی , زانـــو بشکــــنی . . قراره هــــرجــوری ک پیش بری, هــــر بلایی, اتفاقی, شرایطی پیش بیاری... من بــــاید تا هستم ازت لــــذت بـبــــرم. تو زشتی, کثیفی, بی عدالتی, قفســــــــی. . ولی حالا ک اینجام؟ حالا ک هیچی سر جاش نی؟ میگردم هرچی لذتِ چـــنگ میزنم و کم نمیــــارمــــ ، گــــور بابای هســــتــــ و نـیــــس! عرق سگی هم آتیش میزنه میره پایین, ولی اگه آدمِ خوردنش باشی, میخوریو سمباده ب گلــو کشیده شنگــول میشی! سَــــر مـیـــکِشـــمت زندگـــی, هــــر چــــقدرم تـــــــلخ و ســــوزنـده باشی، باهات مــستــــــــ میکنم, پای سر درد و گــنگیِ فردا صبحِتم وایمیسم, تا تویِ بطری دارمت, میــــرم بــــالا سلامتیـــــــــــ هـــــــــرچیــــــــــ خستگـــــــیـو غـــــــــــم و نــــکبـتـــــــــــِ هــــــــمــــه بــیــــنیــــــــــــم بــــــــــــاااااااو , اصـــن همیـــــنـیـــــــــــــ کــــــــ نـیـــــــــــــــ 15 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ از الان 12 ساعت بی موبایلی بی تکنولوژی ای بی ........................... شرو میشه سخته هه اما یه چیزش خوبه سر کار ادم بره یه گوشه قایم بشه حالا همه بگردن دنبالت اگر تونستن پیدات کنن موبایلی نیست که زنگ بزنن کجایی:hapydancsmil: خخخخخخخ 12 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ بعضی ترانه ها رو که ادم گوش میکنه میگه خدایا من کی درد و دل کردم براش که همچین آهنگی رو برام خوندش [flash= width = 100 height = 40] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 18 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ کاش یاد بگیریم قضاوت نکنیم،با زبونمون کسی رو نرنجونیم کاش آدما یادشون میومد که وجودشون پاک و پر از احساسات زیباست،نه خشم،نه دروغ،نه کینه و نفرت و نه قضاوت کاش اون لحظه ای که میخوایم در مورد یکی صحبت کنیم، یک دقیقه سکوت کنیم و به حرفی که میخوایم بزنیم فکر کنیم،ببینیم اصلا ارزش داره؟ کاش اون موقعی که با زبونمون دل یه آدم دیگه رو میرنجونیم،یه دقیقه سکوت کنیم کاش اون زمانی که قضاوت میکنیم ، قبلش یه دقیقه سکوت کنیم و به کارمون فکر کنیم 22 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ چه حس خوبیه یه دوست...فقط یه دوست اول صبح که بیدار می شی یه پیغام بده و بگه: خوبی؟....فقط همین... 19 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ چقدر خوبه که اومدم اینجا. تو این انجمن ادمایی رو دیدم انگار با همه فرق دارن، از جنس دوستای الکی نیستن. خدایا شکرت واسه همه ی این دوستایی که گذاشتی تو زندگیم. ندیدمتون اما بهتون احساس دارم، چند تا از بچه های اینجا واقعا محشرن. مرسییییییییییییییییییی 12 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ عید همگی مبارک الان شاهچراغ بودم کلی براتون دعا کردم اگه تونستین امشب واسه منم دعا کنین، خیلی داغونم انشاله خدا همه ی بیمارا رو شفا بده،مریض ما رو هم شفا بده... 15 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۱ چقد آدم تو شب تولد امامش آرومه.... بغض دارم همچنان اما با همیشه فرق داره... حسش میکنم تو زندگیم... 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۱ تویی که تو رگ هات یخ حریان داره لطفا احساسات را واسه خودت نگه داره شده یه با زندگی را با همه زیبایاش انکار نکنی و زیبا ببینی . شده یه بار از تو پیله افکارت بیرون بیای و دنیا را پرواز کنی . لازم نیست هیچ نسخه ای پیچده بشه چون زندگی ادما اینقد پیجیده هست که نیاز به پیجیدگی جدید نداره تو فقط انکار نکن چه خوب چه بد، با انکار کردن حقیقت تغییر نمیکنه زندگی شادی میخواد دیدن شنیدن و حس کردن و بویدن میخواد گاهی وقتا حتی یه مزه جدید تنها چیزی که به زندگی بودن میبخشه به همین سادگی تو اینا را انکار میکنی و فقط تاریکی جلو چشمت را گرفته چسبدی به افکار منفی که یه عمر به زور تو کلت چپوندن تا بترسی تا خسته بشی از ادما از خودت ... بعد بیای با این کلمات ترسو بودنت را، خستگی هات را انکار کنی و بگردن دیگرون بندازی نه عزیز من بزار زندگی ساده تر حریان داشته باشه اینقدر سخت و زشتش نکن دوده ی نفرتی که بر اینه قلبت بر صفحه سفید ذهنت نشسته دنیات را تیره و تار میکنه پشت سدی که ساختی بیرون بیا قبل ازاونکه سد بشکنه و تو هرچقد شنا گر ماهری باشی ... 9 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۱ بعضی از بچه ها اینجا پیام سرخ پوستی میدن یعنی با یکی جرفشون میشه میان اینجا براش یه چی مینویسن بقیه هم هرچی نوشته شون رو زیر رو رو میکنن هیچی دسگیرشون نمیشه مثله سرخ پوست ها که با اتیش و دو به هم پیام میدن هیچکی هم نمیفهمه چی میگن به هم 12 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۱ حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت شده حکایتِ من که فردا کلاس دارم 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده