سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ فکر می کردم فقط من دلم هوای هدیه گرفتن کرده... عجیــــــــــــــــــــب دلم دیوونه بازی می خواد... با کسی که پایه باشه ... نه با هر کسی و هر دیوونه بازیی... 19 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ آسمون همه جا همین رنگه رنگ آسمونتو خودت عوض کن............. 10 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ داریم پیر میشیم عمرمون داره میره، به بطالت، به بیهودگی، به اسارت چرا الان که بهترین موقعیته واسه اعتراض صدایی از هیشکی در نمیاد؟ یعنی چی میتوونه مارو تکون بده؟ فاطی کماندو؟ خفقان؟ بی عدالتی؟ نه؟ دلار 10 تومن چی؟ گرونترین مرغ دنیا چی؟ :ws28::ws28: مردیم ما؟ 15 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ هی........ یه زمانی یکی از بچه های این جا تاپیک زد و از دست دوستش شکایت کرد .... این که بی وفاست و بی معرفته و سرده و داره بهش با توجه کردن بیش از اندازه به دیگران خیانت می کنه و غیره خلاصه که خیلی شاکی بود اما من هم سریع رفتم جبهه گرفتم که تو نباید به دختره شک کنی و اون هنوز به تو هیچ تعهدی نداره و شما فقط دوستین و ...... اما الان خودم در موقعیتی قرار گرفتم که متوجه می شم اون زمان اصلا اون گفته ام صحت نداشت آخه دل بستن و متعهد موندن قلبی هیچ ربطی به امضای پای عقد نامه نداره همون طور که دل کندن هم ربطی به امضای پای طلاق نامه نداره وقتی یه کم بیش از حد با دیگران صمیمی می شم یه حس خیلی خیلی بدی بهم دست می ده ... یه حسی مثل خیانت همیشه امیدوارم بودم که اگر در موقعیتش قرار گرفتم خودم رو نبازم و اول و آخر به فکر خودم باشم اما حالا می بینم احمق تر از اونی هستم که فکر می کردم وفاداری به کسی که حتی نمی دونی احساسی بهت داره یا نه غیر از حماقته محضه ، آیا ؟! همین .... 26 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ دقت کردید همیشه بعد از اتمام یه مسابقه ای تازه متوجه میشی مثلا عکس بهتری هم داشتی یا کار بهتری هم برای ارایه داشتی مثل اون قضیه هست که میگه توی دعوا یه لیوان آب بخور و یکم تحمل کن حتما فحش بهتری به ذهنت میرسه ها حالا این شده قضیه من:icon_pf (34): 14 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ صدای فریاد می آد تو سَرَم.... انگار باز یک نفر خودکشی کرده تو مغزم.... تیغ کشیده رو رگ هاش... خونمردگی ش نصیبِ سیاه و خاکستری های مغزم شده.... باز بوی تعفُن می آد..... انگار یکی خودکشی کرده تو مغزم.... پ.ن:به یادِ آنان که دنیا رو با برزخ عوض کردن.... 11 لینک به دیدگاه
ya~ya 820 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ دلم خفن هندونه میخواد :(50):امیدوارم میرم خونه داشته باشیم 11 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ این جمله رو خوندم خوشم اومد : فردا بودن همانقدر احتمال دارد که فردا مردن... نقاط بحرانی تابع زندگی می توانند اکسترمم های بهینه دو جهان باشند... جالب بود خوشم اومد ... عین حقیقت هست کاش درکش کنیم 8 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ من این پریشانی را دوست ندارم ... 16 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ به تقدیر بگویید : اسباب بازی هایت بی جان نیستند. آدمند!!! کمی آرامتر....! 9 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ ادم رو هی مسخره خودت میکنی مگ یه نفر چقد تحمل داره هااااااااااااااا همش باید یه لنگ پا وایستم منتظرت اونم اخرش الاف باید برگردم [FLASH=width=50 height=25] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 11 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ اوومممممممممم فک میکنم خیلی از بچه هایی که تو این تاپیک دلنوشته مینویسن...اگه جای من بودن الان منهدم شده بودن...حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیــــــست. اما من خوشحالم....امید دارم....حالم خوبه. 18 لینک به دیدگاه
millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ صبر و صبر و صبر دل بی آزار من نمی داند که خون گریه کند یا بخندد گاه می گویی فراموش می کنم گاه می نشینی و گریه می کنی گاه فریاد می زنی و زمین و زمان را به هم می بافی بعد می نشینی فکر می کنی خب! چه کار می توانم بکنم؟ هیچ! هیچ! اصلا دست من نیست دست تو نیست دست ما نیست . . . هیچ هیچ تنها صبر باید کرد 11 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یعنی توی دنیا جایی هست که از دست جماعت خاله زنک بشه راحت زندگی کرد؟جوری که آدم خودش دلش میخواد؟ 21 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ آدمای مغرور رو درک کنید! ازشون بدتون نیاد! خیلی حرفا رو نمیتونن به زبون بیارن! خیلی احساسا رو باید تو خودشون دفن کنن! گفتن خیلی حرفا واسشون خیلی سخت تر از ریختن حرفا تو دلشونه! ولی وقتی یه چیزایی رو میگن؛ از ته دل میگن! 22 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ زندگی شیرین می شود وقتی که دیگه بعد از شستن چهار تا هم که نه بیشتر ظرف بعدش نتونی بشینی و کمرت میشکنه خدا نمیتونم خسته شدم ... میفهمی ااینو دیگه نمیشه تحمل کرد.. خودت فقط یکم مردونه بشین و فکرکن بعد بهم بگو چه دلخوشی ای داشتم تا حالا ... خودت میدونی طاقت درد دیگه ندارم واقعا 6 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یادشس بخیر قدیما الان وقتشه که بریم کتاب های مدرسمونو که ثبت نام کردیم و از کتابفروشیا بگیریم دیروز تو خیابون مامان بابا ها رو دیدم که با بچه هاشون داشتن کتاباشونو می گرفتن و لوازم التحریر می خریدن یاد قدیما افتادم آخ چه دوران خوبی بود! 16 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ :icon_razz: واسه آدم اعصاب نمیزارن به قرآن..... امروز تو دانشگاه صبرم تموم شد و زدم به سیم آخر و کلی داد و بیداد کردم هنوز خالی نشدم.....هنوز یه کمی از داد هایی که باید میزدمو خانومی کردم نزدم ته دلم مونده پشیمون نیستــــــــــــــــــــــــم:5c6ipag2mnshmsf5ju3 10 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ ینی چقدر میشه یه ادم رو دوست داشت؟ چقدر میشه تحمل کرد یکی که از همه واست عزیزتره هیچ به روی خودش نیاره که تو داری تو وجود خودت داغون میشی اما به روی خودت نمیاری؟ چون دوسش داری، عاشقشی، همه زندگیته باید تحمل کنی، همه بی مهری هاشو همه حرفاشو. 1000 بار دلتو بشکنه اما بازم پیشش لبخند بزنی چون دوسش داری. اما همیشه حواست باشه که حرفات نرنجونتش، چیزی نگی که دلخور شه اما خودت نابود میشی.................... اخرشم منت میذاره و ترکت میکنه اما بازم دوسش داری 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده