رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

فکر می کردم فقط من دلم هوای هدیه گرفتن کرده...

 

عجیــــــــــــــــــــب دلم دیوونه بازی می خواد... با کسی که پایه باشه ... نه با هر کسی و هر دیوونه بازیی...:hanghead:

  • Like 19
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

داریم پیر میشیم :ws28: عمرمون داره میره، به بطالت، به بیهودگی، به اسارت :ws28: چرا الان که بهترین موقعیته واسه اعتراض صدایی از هیشکی در نمیاد؟ :ws28: یعنی چی میتوونه مارو تکون بده؟ :ws28: فاطی کماندو؟ خفقان؟ بی عدالتی؟ :ws28: نه؟ دلار 10 تومن چی؟ گرونترین مرغ دنیا چی؟ :ws28:

 

:ws28::ws28::ws28::ws28:

مردیم ما؟ :ws52:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

هی........ :sigh:

یه زمانی یکی از بچه های این جا تاپیک زد و از دست دوستش شکایت کرد .... این که بی وفاست و بی معرفته و سرده و داره بهش با توجه کردن بیش از اندازه به دیگران خیانت می کنه و غیره

خلاصه که خیلی شاکی بود

اما من هم سریع رفتم جبهه گرفتم که تو نباید به دختره شک کنی و اون هنوز به تو هیچ تعهدی نداره و شما فقط دوستین و ......

اما الان خودم در موقعیتی قرار گرفتم که متوجه می شم اون زمان اصلا اون گفته ام صحت نداشت

آخه دل بستن و متعهد موندن قلبی هیچ ربطی به امضای پای عقد نامه نداره همون طور که دل کندن هم ربطی به امضای پای طلاق نامه نداره

وقتی یه کم بیش از حد با دیگران صمیمی می شم یه حس خیلی خیلی بدی بهم دست می ده ... یه حسی مثل خیانت

همیشه امیدوارم بودم که اگر در موقعیتش قرار گرفتم خودم رو نبازم و اول و آخر به فکر خودم باشم اما حالا می بینم احمق تر از اونی هستم که فکر می کردم

وفاداری به کسی که حتی نمی دونی احساسی بهت داره یا نه غیر از حماقته محضه ، آیا ؟!

 

همین .... :hanghead:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

دقت کردید همیشه بعد از اتمام یه مسابقه ای تازه متوجه میشی مثلا عکس بهتری هم داشتی یا کار بهتری هم برای ارایه داشتی:banel_smiley_4:

مثل اون قضیه هست که میگه توی دعوا یه لیوان آب بخور و یکم تحمل کن حتما فحش بهتری به ذهنت میرسه ها:whistle:

حالا این شده قضیه من:icon_pf (34):

  • Like 14
لینک به دیدگاه

صدای فریاد می آد تو سَرَم....

انگار باز یک نفر خودکشی کرده تو مغزم....

 

تیغ کشیده رو رگ هاش...

خونمردگی ش نصیبِ سیاه و خاکستری های مغزم شده....

 

باز بوی تعفُن می آد.....

انگار یکی خودکشی کرده تو مغزم....

 

 

پ.ن:به یادِ آنان که دنیا رو با برزخ عوض کردن....:ws37:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

این جمله رو خوندم خوشم اومد :

فردا بودن همانقدر احتمال دارد که فردا مردن...

نقاط بحرانی تابع زندگی می توانند اکسترمم های بهینه

دو جهان باشند...

 

جالب بود خوشم اومد ... عین حقیقت هست کاش درکش کنیم :a030:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ادم رو هی مسخره خودت میکنی :hanghead:

 

مگ یه نفر چقد تحمل داره :hanghead:

 

 

هااااااااااااااا:w000:

 

همش باید یه لنگ پا وایستم منتظرت اونم اخرش الاف باید برگردم :banel_smiley_4::w000:

 

:sad0:

 

[FLASH=width=50 height=25]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/FLASH]

  • Like 11
لینک به دیدگاه

اوومممممممممم فک میکنم خیلی از بچه هایی که تو این تاپیک دلنوشته مینویسن...اگه جای من بودن الان منهدم شده بودن...حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیــــــست.

اما من خوشحالم....امید دارم....حالم خوبه.:icon_gol:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

صبر و صبر و صبر

دل بی آزار من نمی داند که خون گریه کند یا بخندد

 

گاه می گویی فراموش می کنم

 

گاه می نشینی و گریه می کنی

 

گاه فریاد می زنی و زمین و زمان را به هم می بافی

 

بعد می نشینی فکر می کنی

 

خب!

 

چه کار می توانم بکنم؟

 

هیچ! هیچ!

 

اصلا دست من نیست

 

دست تو نیست

 

دست ما نیست

 

.

 

.

 

.

 

هیچ

 

هیچ

 

تنها صبر باید کرد

  • Like 11
لینک به دیدگاه

آدمای مغرور رو درک کنید!

ازشون بدتون نیاد!

خیلی حرفا رو نمیتونن به زبون بیارن!

خیلی احساسا رو باید تو خودشون دفن کنن!

گفتن خیلی حرفا واسشون خیلی سخت تر از ریختن حرفا تو دلشونه!

 

ولی وقتی یه چیزایی رو میگن؛ از ته دل میگن!

  • Like 22
لینک به دیدگاه

زندگی شیرین می شود وقتی که دیگه بعد از شستن چهار تا هم که نه بیشتر ظرف بعدش نتونی بشینی و کمرت میشکنه:sigh:

 

خدا نمیتونم خسته شدم ... میفهمی ااینو دیگه نمیشه تحمل کرد..

 

خودت فقط یکم مردونه بشین و فکرکن بعد بهم بگو چه دلخوشی ای داشتم تا حالا ... :4564: خودت میدونی طاقت درد دیگه ندارم واقعا

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یادشس بخیر قدیما

الان وقتشه که بریم کتاب های مدرسمونو که ثبت نام کردیم و از کتابفروشیا بگیریم

 

دیروز تو خیابون مامان بابا ها رو دیدم که با بچه هاشون داشتن کتاباشونو می گرفتن و لوازم التحریر می خریدن یاد قدیما افتادم

آخ چه دوران خوبی بود!

  • Like 16
لینک به دیدگاه

:icon_razz:

 

واسه آدم اعصاب نمیزارن به قرآن.....

 

امروز تو دانشگاه صبرم تموم شد و زدم به سیم آخر و کلی داد و بیداد کردم:sigh:

 

هنوز خالی نشدم.....هنوز یه کمی از داد هایی که باید میزدمو خانومی کردم نزدم ته دلم مونده:hanghead:

 

پشیمون نیستــــــــــــــــــــــــم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 10
لینک به دیدگاه

ینی چقدر میشه یه ادم رو دوست داشت؟ چقدر میشه تحمل کرد یکی که از همه واست عزیزتره هیچ به روی خودش نیاره که تو داری تو وجود خودت داغون میشی اما به روی خودت نمیاری؟

چون دوسش داری، عاشقشی، همه زندگیته باید تحمل کنی، همه بی مهری هاشو همه حرفاشو. 1000 بار دلتو بشکنه اما بازم پیشش لبخند بزنی چون دوسش داری.

اما همیشه حواست باشه که حرفات نرنجونتش، چیزی نگی که دلخور شه اما خودت نابود میشی....................:sigh:

اخرشم منت میذاره و ترکت میکنه:4564:

اما بازم دوسش داری:sigh:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...