رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

فكرشو بكن يه مشت بچه همه صب وقتي بيدار ميشن ميبينن تو جا شاشيدن بعد روشون نميشه بلند شن هميجوري تو جاشون غلط ميخورن تا يكيشون بلند ميشه دسته جمعي ميزنن زير خنده ...

گاهي وقتا فك ميكنم حكايت ماست

  • Like 5
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

جمعه به این نتیجه رسیدم که گاهی وقت ها لازمه که بگی لعنت به این زندگی و بعد پشیمون بشی...

لازمه که یه اتفاق بد تو زندگی ات بیوفته و بعد فراموش کنی

لازمه که درد بکشی و بعد درمون بشی...

 

خدائیش عجب سیستم جالبیه.

به قول بابابزرگ خدابیامرزم

رو سنگ سفت (بوووووق) عاشقی یادت بره

  • Like 17
ارسال شده در

بعضی وقتا دلم میخواد به خاطر غرور بیجای بعضی از دخترای فیس و افاده ای با سر برم تو دیوار!

 

آخه آدم دردشو به کی بگه؟

 

چرا بعضیا جرات میدن به خودشون داشته های دیگران و نداشته های خودشون رو تخریب کنن

 

ازش به چه نتیجه ای میرسن؟:JC_thinking:

  • Like 8
ارسال شده در

زندگی کردن، تلف بود،ن پلاسیدن و نطفه ای را پرورش دادن برای زندگی کردن و این تکرار تکرار است و من تکرار تکرارم:sad0:

  • Like 11
ارسال شده در

خدایا یه بار شد بگی: ای کسانی که ایمان آوردید، حال‌تون چطوره؟:ydm47612zsesgift969

حال نداریم تفریحی نداریم...:viannen_38:

به سلامتی پسربچه ای که با کفش پاره میره مدرسه

دوستاش مسخرش میکنن

یه لحظه به فکر پدرش می افته و به دوستاش میگه

درسته کفشام داغونه ولی توش خیلی راحتم...

  • Like 10
ارسال شده در

بشمار...یک...دو....سه....

خاطره های موندنی....

بشمار یک...دو... سه....چهار....

خاطره های رفتنی...

بشمار...یک... دو...سه...چهار...پنج....شش...هفت...هشت...نه....ده......حوصله ندارم بشمرم...و الا آخر

خاطره های بینا بین...

و زندگی شده همین خاطره ای بینابین...

در حالی که ما به همون یک...دو...سه...خاطره ی موندنی پابرجاییم....

ولی یک چیز هست که این یک...دو...سه...خاطره به ما میده...اونم امیده....

امید به تکرار شدن این یک...دو...سه...یا....اضافه شدن به اینا...تا طول شمارشش برسه به خاطره های بینابین...

امیدوارم...

  • Like 10
ارسال شده در

یکی از سخت ترین کارای دنیا اینـه کـه

 

برای دیگران توضیح بدی دقیقا چـه مرگتـــه...

  • Like 14
ارسال شده در

عاشق این حسم که بعضی اهنگا رو فقط من دوست دارم

خوشم میاد وقتی هیچکی نمیگه قشنگه!

اهنگایی که همیشه بکر میمونن!

  • Like 9
ارسال شده در

تجربه نامیست که انسان ها بر روی اشتباهاتشون میگذارند

:icon_razz:

  • Like 12
ارسال شده در

فال حافظ گرفتم این اومد

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

[/TD]

[TD=width: 202] وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

[/TD]

[TD=width: 202] طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

[/TD]

[TD=width: 202] کو به تایید نظر حل معما می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

[/TD]

[TD=width: 202] و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

[/TD]

[TD=width: 202] گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] بی دلی در همه احوال خدا با او بود

[/TD]

[TD=width: 202] او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

[/TD]

[TD=width: 202] سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

[/TD]

[TD=width: 202] جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

 

[/TD]

[TD=width: 202] دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 25]

[/TD]

[TD=width: 279] گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

[/TD]

[TD=width: 202] گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 11
ارسال شده در

بهترین...روزم...تو...من...ما....

بدترین روزم...من...من....تنهاییی....

تفاوت حالم....دو حرف در یک کلمه...تو...

حتی اگه نتیجه اش...یعنی تنهایی بشه 2.5 ساعت....

 

من...تو..ما....

همه اش دو حرفیم...نه زیادیم ..نه کم...هیچکدوم از هم سر نیستیم....

مساویه مساوی....

جای اینکه مثه ماهای الکیه این روز ها که فخر می فروشن به هم....دعوا میکنن سر تعریف از خود....

ما دعوامون وقتی که میخوایم به اون یکی بگیم...نه تو بهتری....

کاش....ما...معنی واقعی شو به همه نشون می داد...

این همه مای قلابی دور برمون هست که فک میکنیم.... معنی ما رو می دونیم...

ولی...

 

خوش به حال اونایی که وقتی به هم نگاه می کنن...

به جای دیدن خودشون توی چشمایش...یا دیدن خودش...ما رو ببینن.....

نه کم...نه زیاد....

  • Like 9
ارسال شده در

بچه که بودم شمردن ستاره ها لذت دیگه ای داشت! :ws37:

  • Like 8
ارسال شده در

من کتایون میخوام یه اعترافی بکنم:

تا حالا هیچوقت...یعنی هیچوقت ساعت 1:30 بامداد این جا نبودم...

یعنی من حالم خوبه یا بد؟:ws38:

  • Like 8
ارسال شده در

حالم خوبه یا نه؟...

حال دلم ابریه...

حالم ابری از یک انتظاره زیاد...با یک دیدار کم...و دوباره شروع انتظار....

همیشه یکی در میونه...دیدارو انتظار...ولی سهم ما از دیدار همش یک نگاه...یک لبخند....یک سلام.....یک خداحافظی...

سرشار از یک هایی که نمی شه دو....همون یک می مونه....

تک...

ولی...شیریته ای دیدار هنوز زیره زبونمه....

حال دلم الان صافه...صافه...

من خوبم...

ممنون از پست قبل که بهانه شد واسه این واژه ها...

  • Like 8
ارسال شده در

من همان خسته ترین واژه ی ملموس غروبم ؛ کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا می فهمید ...:sad0:

  • Like 12
ارسال شده در

وقتایی که منتظری

انگار به سنگینی تمام عالم وزنه گذاشتن پای عقربه های ساعت تا هر چی می تونن کند تر حرکت کنن

 

وقتی نگرانی دیگه حتی امیدی به گذشتن کند ثانیه ها هم نداری!

فقط دل دل می کنی که اتفاقی نیوفته!

 

چقدر بده وقتی نگرانی و هیچ کاری از دستت بر نمیاد جز زل زدن به ثانیه شمار و نجواهای معنوی...

 

انتظار شاید سخت ترین مجازات دنیا باشد %281024%29.gif

  • Like 15
ارسال شده در

نمی دونم تجربه داشتی....تجربه قدم زدن تو راه رویی بلند...

یک راهروی تاریک و طولانی...که تهش یک روشنیه...و تو تنها قوت قلبت رسیدن به اونه...

با آرامش نور اونه که صدای تق تق...کفش خودتو که منعکس میشه تو فضا تحمل می کنی...

چند وقته دیگه گذرم به این راهرو ها نمی خوره...

راهرویی که الان هر روز دارم رد می شم ازش...

نورانیه...

چون دیگه تو این راهرو تنها نیستم...

هست یک نفر که رو پاگرد پله ته راهرو منتظرم واساده...

به جای پخش صدای تق تق کفشم...

صدای اونه که بعد از یک روز تو امتداد راهرو...با لبخند میگه خسته نباشی...

 

 

خسته نباشین...

  • Like 7
ارسال شده در

خیلی سخته تاوان سفاهت و بی عرزگی دیگران و پرداختن

و سختر که خودت متهم بشی...

 

نامردی تنها کلمه ای که اینروزا توذهنم میاد

  • Like 8
ارسال شده در

شعر هایم همه از حنجره ی دلتنگی است

ومرا

با نفس ت پیوندی است !

  • Like 6
ارسال شده در

دوستت دارم:icon_redface:

به جنگل سوخته جانم سوگند

نهال ععشقت را تا ابد باغبانم:texc5lhcbtrocnmvtp8

  • Like 7
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...