PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ باور نمی کنم دستهای سرد تو هم… … بال هایم از این فراخ تر نمی شوند. … 4 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من... 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شدو جان نیز هم 1 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ در كوچه پس كوچه های این رابطه سال خورد هیچ پیدا نیست حتی اطمینان 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن 3 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ یادم می آید میگفتند دانشمندی(اسمش از یادم رفته،این روز ها اسم تو فقط در ذهنم می ماند)میگوید: "عشق همچون ساعت شنی ست،همچنان که دلت را پر می کند مغزت را خالی میکند" نگاه میکنم به خودم،مأیوس میشوم! ساعت را بر میگردانم! یادم آدم اسمش انیشتین بود!!! 4 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ باورم ندارد... به تمسخر میگیردم... میگویم سفید،سیاه تحویلم میدهد... میگویم روز،شب را نشانم میدهد.... میگویم برو،که کنارم بماند برای همیشه اما اینبار میرود... سال های زیادی گذشته اند و من هر روز رو به آیینه می ایستم و میگویم بمیر، اما بعد از این همه سال هنوز زنده ام!!!! 5 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ جرعه جرعه سر میکشم قهوه ی تلخ ته فنجانم را من که از فال نمیدانم تو بگو پایان غم انگیز سرنوشتم را... 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ رقیب من ! تو می دانی آن نازنین یارت ــ عشق نافرجام من ــ هر نیمه شب در خواب من پرسه می زند ؟! که هر شب سر همان قرار همیشگی می آید و من از ترس خیانت از خواب می پرم ؟! 7 لینک به دیدگاه
Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ دیگه نمینویسم چون نباید بنویسم لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ گفتی که : « چو خورشید ، ز سوی تو پر چون ماه شبی می کشم از پنجره سر ! » اندوه که خورشید شدی تنگ غروب ! افسوس که مهتاب شدی وقت سحر ! 4 لینک به دیدگاه
aida.comix 1809 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ همیشه که نباید برای کسی که دوست دارم شعر بنویسم!!!! فقط میخواهم بگویم : "ببخش مرا مهربانم از بابت تمام نامهربانی هایم... حلالم کن..." 3 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ وقتی تمام بدنم از دل تنگی درد می کند کجاست مخدر نگاهت ؟ کجاست؟ 7 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۸۹ باز امشب یاد تو را، افراط کرده ام میدانی که من یک دائم الخمرم! 8 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۸۹ تو زندگی میکنی پیر میشوی تمام میشوی من عاشقت میمانم عاشقت میمانم عاشقت میمانم !!! 5 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۸۹ من اگر آنقدر که به یاد تو هستم به یاد خدا بودم آن دنیا نیمی از بهشت به نام من بود!!! 11 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۸۹ زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار مارا شرابخانه قصور است و یار حور 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۸۹ . . . در این شهر کوه ها به هم می رسند ...! 8 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۸۹ دستهایت را اگر امتداد بدهم، به انتهای آرامش میرسم 7 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۸۹ دوباره نمیخوام ، چشای خیسمو کسی ببینه یه عمره حال و روزه من همینه، کسی به پای گریه هام نمیشینه باز هم دلم گرفت و گریه کردم ، بازم به گریه هام میخندم باز هم صدای گریه مو شنیدن، همه به گریه هام میخندن دوباره یه گوشه، میشینم و واسه دلم میخونم هنوز تو حسرت یه همزبونم، ولی نمیشه و اینو میدونم بازم دوباره، دلم گرفته،.... دوباره شعرم، بوی غم گرفته کسی نفهمید ، غمم چی بوده، دلیل یک عمر ماتمم چی بوده..... 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده