رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

عشق من خاطره عشق من از ياد مبر

يادم ای شاخ گل نسترن از ياد مبر

 

آن گل ياس سپيدی که به دستم دادی

ای گل ياس سپيد چمن از ياد مبر

 

خاطرات خوش این عشق جنون‌آسا را

مبر ای بوی خوش یاسمن از ياد مبر

 

چون ببوسد لب مهتاب گل روی تو را

بوسه‌ام ای گل مهتاب تن از ياد مبر

 

چون پر نرم نسيمی بنوازد رويت

نغمه نرم غزل‌های من از ياد مبر

 

ياد باد آنکه مرا يار عزيزت خواندی

ياد اين يار عزيز کهن از ياد مبر

 

از غمت سوخته‌ام با ستمت ساخته‌ام

اين همه سوختن و ساختن از ياد مبر

 

عالم و هر چه در او هست ببر از يادت

ليک دل دادن و عاشق شدن از ياد مبر

 

من از یاد نمیبرم....تو خود دانی!:ws37::icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
چه ذوقی میکنی حالا!

خودتم دوست موست نداری؟

ذوق می کنم چون آدم احساس آزادی میکنه.همه چی خوبه.هیچ نگرانی ای نیست

دوست موست تا منظورت چی باشه :banel_smiley_4::ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ولی من پست مست عاشقانه میدم......:girl_yes2:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

 

 

وقتی با تو و بی تو بیقرارم

بگو چگونه میشود با تو باشم و از تو دور

بگو چگونه میشود که درد و درمانم تو باشی

بگو چگونه میشود با وجود این همه فاصله

هنوز نتوانستم کسی را جایگزین تو کنم

گفتی رهایم کن

اما دریغ

مگر عهد عاشقان شکستنی ست

:ws37::icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است

  • Like 5
لینک به دیدگاه

كلید را در كفش می گذارم

تا زمانی كه برگشتی

پشت در نمانی !

غافل از اینكه

تو نرسیده قصد رفتنی دوباره می كنی !

و اینبار كفش را می بری ...!

حالا این من هستم

كه پشت در مانده ام !!؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه
كلید را در كفش می گذارم

 

تا زمانی كه برگشتی

 

پشت در نمانی !

 

غافل از اینكه

 

تو نرسیده قصد رفتنی دوباره می كنی !

 

و اینبار كفش را می بری ...!

 

حالا این من هستم

 

كه پشت در مانده ام !!؟

سلام اين شعر هاي خوشگل خودت ميگي:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هنوز عشق تو امید بخش جان من است

خوشا غمی که ازاو شادی جهان من است

 

چه شکر گویمت ای هستی یگانه ی عشق

که سوز سینه ی خورشید در زبان من است

 

اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا

که همچنان به رهت چشم خون فشان من است

 

نمی رود ز سرم این خیال خون آلود

که داس حادثه در قصد ارغوان من است

 

بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا

فروغ روی تو آرایش روان من است

 

حکایت غم دیرین به عشق گفتم ، گفت

هنوز این همه آغاز داستان من است

 

بدین نشان که تویی ای دل نشسته به خون

بمان که تیر امان تو در کمان من است

 

اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست

ز طرفه ها که درین بحر بی کران من است

 

زمان به دست پریشانی اش نخواهد داد

دلی که در گرو حُسن جاودان من است

 

به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق

که مرغ خوش سخن ِغم ، هم آشیان من است

  • Like 7
لینک به دیدگاه

سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام

برای برگشتن تو به انتظار مانده ام

سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام

تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام

به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو

هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام

گناه از تو بود و من نیازمند بخششت

چرا که من از ابتدا تو را ز خود نرانده ام

گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است

به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بغل بغل تو … درست پشت زمان گم شده است…

 

و سهم من… رویای یک بغل پر از تو و بودنت… بودنت و جریان روینده ی تو… و من با داس، روبرویت!

خودمونیم هنوز تکلیفم با خودم هم مشخص نیس!پست هام یکی در میون همدیگرو نقض میکنن!:ws3:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...