رفتن به مطلب

باز بوی بـاورم خـاکستری ست...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 424
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عاشقانه

 

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر تو ام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم ز آلودگی‌ها کرده پاک

 

ای تپش‌های تن سوزان من

آتشی در سایۀ مژگان من

ای ز گندم‌زارها سرشارتر

ای ز زرین شاخه‌ها پُر بارتر

ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها

با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

 

این دلِ تنگِ من و این بار نور؟

هایهوی زندگی در قعر گور؟

 

ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم

هر کسی را تو نمی‌انگاشتم

 

درد تاریکی‌ست دردِ خواستن

رفتن و بیهوده خود را کاستن

سرنهادن بر سیه‌دل سینه‌ها

سینه آلودن به چرکِ کینه‌ها

در نوازش، نیش ماران یافتن

زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کفِ طرارها

گم‌شدن در پهنۀ بازارها

 

آه ای با جان من آمیخته

ای مرا از گور من انگیخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان

آمده از دوردست آسمان

از تو تنهاییم خاموشی گرفت

پیکرم بوی همآغوشی گرفت

جوی خشک سینه‌ام را آب، تو

بستر رگ‌هام را سیلاب، تو

در جهانی این‌چنین سرد و سیاه

با قدم‌هایت قدم‌هایم به‌راه

 

ای به زیر پوستم پنهان شده

همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته

گونه‌هام از هُرم خواهش سوخته

آه، ای بیگانه با پیراهنم

آشنای سبزه‌زارانِ تنم

 

آه، ای روشن طلوع بی‌غروب

آفتاب سرزمین‌های جنوب

آه، آه ای از سحر شاداب‌تر

از بهاران تازه تر، سیراب تر

عشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ست

چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست

عشق چون در سینه‌ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم، من نیستم

حیف از آن عمری که با «من» زیستم

 

ای لبانم بوسه گاه بوسه‌ات

خیره چشمانم به راه بوسه‌ات

ای تشنج‌های لذت در تنم

ای خطوط پیکرت پیراهنم

آه می‌خواهم که بشکافم ز هم

شادی‌ام یک‌دم بیالاید به غم

آه می‌خواهم که برخیزم ز جای

همچو ابری اشک ریزم هایهای

 

این دلِ تنگِ من و این دود عود؟

در شبستان، زخمه‌های چنگ و رود؟

این فضای خالی و پروازها؟

این شب خاموش و این آوازها؟

 

ای نگاهت لای‌لای سِحر بار

گاهوار کودکان بی‌قرار

ای نفس‌هایت نسیم نیم‌خواب

شُسته از من لرزه‌های اضطراب

خُفته در لبخند فرداهای من

رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شعور شعر آمیخته

این همه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی

لاجرم شعرم به آتش سوختی فروغ فرخ‌زاد

از مجموعۀ «تولدی دیگر»

لینک به دیدگاه

دلم مي خواست

هر روز صبح

پله ها را

با هم

پايين مي آمديم

تا لب حوض

تا بوسه آب به دستهايت

و برگشتني

- توي بغلت -

پله ها را

دو تا يكي

بالا مي رفتيم

...

من

يك شمعداني ام

توي گلداني كه

در حلقه فلزي نرده هاي راه پله

گير كرده است...

لینک به دیدگاه

عادت می كنی

به نام فروردین

به نام كوچك ات

به نام كوچه ها...

عادت می كنی به كفش های تازه

خیابان های تازه تر...

به تمام شهر عادت می كنی !

اما

فقط

عادت می كنی ...!

لینک به دیدگاه

شتاب مكن

 

كه ابر بر خانه ات ببارد

 

و عشق در تكه ای نان گم شود

 

هرگــز نتــوان

 

آدمـی را به خانه آورد

 

آدمی در سقـوط كلمات

 

سقــوط می كند

 

و هنگام كه از زمین برخیزد

 

كلمات نـارس را

 

به عابران تعـارف می كند

 

آدمی را توانایـی عشق نیـست

 

در عشق می شكنــد و می میــرد

لینک به دیدگاه

شب را در آغوش میگیرم

تا باور کنم با منی

وحشتم از روز هاست

که با خیالت در کوچه ها پرسه میزنم

نکند در عطر بهار نارنج پنهان شوی؟!!

من با سایه تو زندگی میکنم

میترسم....

نکند هوا ابری شود...!

لینک به دیدگاه

شاعر: مهتا حسینی

 

تنها ترین من با تو چه آسودست

این ابر پابرجا بی تو چه آلودست

تو عمق خورشیدی از نسل تابیدن

بی تو چه قدر دور رویای خوابیدن

دور از منی اما نزدیك تر از روحی

آروم و خوش قلبی با اینكه یك كوهی

فردا برای ماست امروز طاقت كن

خیال بارون و با خنده راحت كن

یك لحظه ی آروم به عشقمون فكر كن

دعای لبخند رو روی لبات ذكر كن

دستام و باور كن كه بی تو می لرزه

چیدن دستات هرگز نمی ترسه

شروع من این جاست ادامه ی من باش

حقیقته این عشق فقط نگو ای كاش

صدات زدم عاشق نگو كه نشنیدي

برگردنگاهم كن ديدم كه خنديدي

لینک به دیدگاه

تو حجم بسته ی رازی ، اگر درست بگویم

تو ارتفاع نمازی ، اگر درست بگویم

تو عقل سرخ شهابی ، تو فصل سبز نیازی

تو شرح گلشن رازی ، اگر درست بگویم

 

دل گرفته ی ما را ، غمت گرفته به بازی

خوش است آینه بازی ، اگر درست بگویم

 

تو نفی فاصله هایی ، میان عشق و دل من

ولی چه دور و درازی ، اگر درست بگویم

 

دلا به حال تو افسوس میخورم که نرفتی

تویی به ماندن راضی ، اگر درست بگویم

 

دل مسافر من به یاد ساقه ات ای گل

شکسته خواند نمازی ، اگر درست بگویم

لینک به دیدگاه

من امشب می میرم

منو کی میتونه نگه داره؟

تو نمیتونی!

ستاره ها نمی تونن!

میرم به آسمونا

چشمام

چشمام هم نمی تونن من رو نگه دارن

من امشب می میرم

یه شعر می نویسم

و برای تو خواهم مرد

به یک دلیل خواهم مرد

من امشب میمیرم فقط برای تو

حتی ستاره ها هم من رو نمی تونن برگردونن

تو هم نمی تونی

چشمام هم نمیتونن من و بگیرن

چشمانم می گریند

میمیرم

امشب میمیرم

لینک به دیدگاه

بالاپوش کهنه ام

 

گرم است

 

آنگاه که خیال تو

 

می گذرد..

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...