رفتن به مطلب

باز بوی بـاورم خـاکستری ست...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

شب را دوست دارم

چرا که در تاریکی

چهره ها مشخص نیست

و هر لحظه

این امید

در درونم ریشه می زند

که آمده ای

ولی من ندیده ام ...!

  • Like 7
  • پاسخ 424
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

تو هم شبیه دیگران هستی

شیفته پرواز

اما هیچ کس شبیه تو نیست

آن ها هیچ کدام

بال ندارند ...

 

  • Like 8
ارسال شده در

او مرا از چشمش انداخت

 

و من بلندش کردم تا اوج

من روشنش کردم

اما او

خاموشی ام را جشن گرفت

...!

 

  • Like 7
ارسال شده در

چگونه در این چشم های زیبا

 

جا داده ای

 

این همه دروغ را؟!

 

.

 

.

 

.

  • Like 6
ارسال شده در

قرار بود

کلاغ هم

 

کنار قناری و شباویز

 

حق داشته باشد

 

بخواند

 

حالا کجائید نغمه های شاد ؟

 

فقط کلاغ مانده

 

قاری غمهای بی قرار ما

 

سینا به منش

  • Like 4
ارسال شده در

این روزها ...

یا به تو می اندیشم

یا به این می اندیشم

که چرا؟ به تو می اندیشم

  • Like 5
ارسال شده در

از

 

بــــا

 

بــی

 

تــــو

 

بـــودن

 

خـســتـــه ام .. !!

  • Like 6
ارسال شده در

تو ُ موریانه ِ ی ِ ذهن ِ من ْ میشوی ْ ٬

 

و من ْ تماشا ْ میکنم ْ ٬

 

این ْ آب ْ شدن ْ ها را ْ ... !

  • Like 6
ارسال شده در

حالا كه رفته ای

 

 

كل دنیا..

 

 

مرخصی گرفته اند برای خراب شدن روی سرم؛

 

 

چه خوب كه ویرانیم را

نمی بیني .. !.!!

  • Like 2
ارسال شده در

 

هیچ کس ندانست که کوه چون سنگ بود تنها شد ؟

یا چون تنها بود سنگ شد ؟

  • Like 6
ارسال شده در

نگاهم را نوازش كن

توی قلب نازكت جایی برای حرفهایم باز كن

و رویا را به دستانم بسپار

آن وقت شانه های خسته ی شب را ببوس

و دست سنگین ماه را بر پلك هایت گذار

امشب توی خواب به دنبالم بیا ...

  • Like 6
ارسال شده در

آدم ، گاهي ، بايد ، شك ، كند ، به خودش ...

كه ، شايد ، نبوده ، و ، نباشد ، هيچ وقت ...

.

.

.

از بس كه ديده نمي شود !!!

  • Like 15
ارسال شده در

آسمان هم دلش گرفته از من .. !

کوچه هم دیگر رد پایم را نمیخواهد

درختان میگریزند از من ,

جوی آب هم موسیقی دلنوازش را گرفته از من , حتی به قیمت خشکیدنش!

پنجره هم دیگر رویی به من نمیکند

شب دوستم بود ,ولی خسته شده ازم

همیشه میگفتم رفاقت را از غم یادبگیر که تنهایم نگذاشته هیچوقت

اما انگار غمم از من خسته شده!

انگار همه میخواهند مرگم را ببینند

به چه گناهی؟؟؟!

چه دیدنیست لحظه رهاییم ....

  • Like 4
ارسال شده در

چه غم انگیز است زندگی. چه غم انگیز است بار سختی ها را به تنهایی به دوش کشیدن و رنج ها را در سکوت و انزوای محض گریستن. و چه تلخ است خنده آن زمان که می خندی تا گریه هایت را پنهان کنی .و چه سخت است آرام و بی صدا در درون خود شکستن و چه عجیب است زندگی−همان کودکی که ما را بسان عروسکی بازیچه خود قرار داده و هر زمان به سویی می کشد− و تو آن زمان که رنج دیگران بر اندوهت می افزاید اما هیچ کس از رنج تو آگاه نیست، آن زمان که در اوج اندوه پناهی جز سایه گاه دیوار سرد و خا موش نمی یابی،آن زمان که بار غصه بر شانه هایت سنگینی می کند و انتظار کمک هیچ گاه به پایان نمی رسد،آن زمان که آرزوها را در گور سرد خاطرت دفن می کنی و بر چهره ات سیلی می زنی تا زیر ضربه های غم،خم به ابرو نیاوری،آن زمان که صدای گنگ و مبهم خنده در گلویت می شکند و بر سر بغض های کهنه ات هجوم می آورد اما دستی نیست تا گره از بغض هایت بگشاید، آن زمان که در کوچه پس کوچه های تاریک زندگی ات تک ستاره ای فا نوس راهت نیست، آن زمان که هیچ کس صدای فریاد های بی صدایت را نمی شنود، آن زمان که هیچ کس تو را حس نمی کند و آن زمان که هم زبان تو همدل دیگری است، تنهایی را با تمام وجود حس می کنی.

4.jpg

  • Like 7
ارسال شده در

من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟؟؟

  • Like 7
ارسال شده در

باور تلخیست

این همه شوق

به عطر پیرهنت

وقتی حتی٬ رهگذر نبوده ام

کوچه یی را

در کنار تو...

  • Like 6
ارسال شده در

من و تلفن

 

هر دو خاموشیم

 

روزهاست

 

كسی از ما

 

صدایی نشنیده است!

  • Like 9
ارسال شده در

45-i-love-you-more-than.jpg

 

گریه میکنم بی آنکه شانه هایم بلرزند.

اشک میریزم بی آنکه گونه هایم تر شود.

آه ميكشم بي آنكه دلم بشكند.

ديگرنگران نيستم.

مرگ نزديك است...

اینها تاوان لحظه لحظه های سادگی من است.

این تنهایی ها قاموس زندگی من است.

همیشه برای یافتن حقیقت لحظه ها ، راهی سخت در پیش است .

ديگر نگران نيستم

مرگ نزديك است...

این کاغذ و این قلم ، تنها بازمانده های جاوید روزگار من هستند.

هیچ کس فرصت با ما یکی شدن را نخواهد داشت .

بیهوده در انتظار مباش اي دل...

ما بذرهای خیالمان را ، در زمین های بی مترسک گندم پاشیده ایم

و جز خرمن انتظار چیزی درو نخواهیم کرد .

تو ای دل ساده و اي دل مرده...

اندکی درنگ کن.

نگذاركسي يا چيزي با نگاهش تارو پودهای بافته خیالت را به اتمام برساند

آری !

پايان اين تنهايي ها مرگ است...

هیچ کس این فاصله ها را مقصر نیست.

مشکل از دل ماست که به خواب زمستانی فرو رفته

بهاری شو ای دل

که از اینهمه سرمایت سخت هراسانم...

  • Like 5
ارسال شده در

من خودم خدای چرخ و فلک‌های ساکن‌ام...

  • Like 6
ارسال شده در

بگذارید بروم

من از این شهر شلوغ

من از این خلق دو رو

گذری خواهم کرد

می روم خسته و زار

تا که در تنهایی

ذره ای عشق بیابم به خدا

به خدایی که مرا ، زگل و خار شناخت

ز دلم یک غنچه

از وفا ، عشق نهاد

ولی افسوس

که دیگر هیچ جا

قطره ای باران نیست

سهراب ، آه کجایی که ببینی

شیشه ی چرک دلم را دیگر

قطره ای آب نشست

و وفا ، عشق ، صفا همه تنها ماندیم

ما در این شهر شلوغ

در میان این همه سنگین دل

تک و تنها ماندیم

بگذارید بروم

من گذر خواهم کرد

این زمین آلودست

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...