PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، ۱۳۹۰ مشق فرار میکنم صبحها سه بار شبها چهار بار و هر هفت بار تو در خوابمی. رسول رخشا 10 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۰ آدم ها گاهی ادعای چیزهایی را دارند که استعدادش را ندارند... مثل تو که ادعای عشق... مثل من که ادعای باور تو بیا دیگر این حرف ها را نزن... ... این کلمات را نپیچان....... حرف تازه ای بزن... آنقدر تکراری نباش... حالم را بهم نزن... چیز جدیدی به من بگو... تو دوستت دارم را به " همه " می گویی.. 13 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ از سيگارهاي ِ پاكتت من آنم كه وقتي روشنش ميكني بايد زير پايت بيندازي چون تاكسي نگه داشته است چون صدايت كردهاند از سيگارهاي پاكتت من به درد ِ زير پا افتادن ميخورم به درد ِ له شدن علیرضا روشن 12 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۰ همیشه تو می خندیدی و حواست نبود حالا من می خندم و حواسم نیست بیخیال میشم ، بیخیال همه چی 11 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۰ حالم خیلی خوب است... فقط دلم کمی نه.... زیاد.... بهانه ات را میگیرد...! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ با توام ! چتر دلت را ببند ... بگذار باران ببارد ... خيس تر از اين كه نمي شوي ! . . . تو را آب برده است ...! 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ میخواهی بروی؟ خب برو... انتظار مرا وحشتی نیست شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود برو... برای چه ایستاده ایی؟ به جان سپردن كدامین احساس لبخند میزنی؟ 8 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ تـــو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟ دلم تنها تـــو را دارد ولی با او نمی مانی تمام سعی تـــو كتمان عشقت بود در حالی كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟ 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۰ نمی دانی آه! باز هم با رگه هایی ازاضطراب در دل می گذرم از کنارت حتی نمی خواهی ببینی قطره های عرق پیشانی ام را زمانی در حوالی فروردین روز تولدم لبخند شیرین هدیه می دادی وکنون.... این باور عجیب در ذهن خاکستری من نمی گنجد که تو رفته ای ویا خواهی رفت قریب به اتفاق از پشت پرچین خاطرات برایت اشک می ریزم هرچند شب خنده هایم را شکسته ای هرچند به لبخند هایم بدهکاری هر چند دلم را میخکوب دیوار سترگ اندوه کرده ای اما... اما باز هم دلم برایت تنگ می شود باز هم گاه گاهی خواب تورا می بینم بازهم قلبم برای تو می زند و تو ای کاش همه این هارا می دانستی 5 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۰ [TABLE=class: uiGrid fbPhotoPageInfo] [TR] [TD=class: vTop fbPhotoUfiCol]" تـــو " دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ، کلمه ی کـــوتاهی کـــــ ـــ ـه برای گفتنش .. جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و ناتمـــــ ــــ ــام ماند [/TD] [/TR] [/TABLE] 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۰ چه کرده ای " تو " با دلم ؟ که از تو پیش دیـــــــــــــــــگران گلایه هم که می کنم شـــــــــــــــــــعر حساب می شود ! 12 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۰ سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند " همه چیز " زیر سر من است 11 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ کسی مرا زخم نمی زند مگر چشم های تو! (رضا کاظمی) 10 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۰ شگفتی من همه از باد است که به گیسوی تو می پیچد اما ابله است و ماندگار نمی شود (علیرضا روشن) 10 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۰ زياد نيست آوازهايم ... قدري ديگر بنشين .. بگذار وقتي ميروي چيزي برا گفتن نداشته باشم و آوازي براي خواندن ! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ بوی باران می دادی بوی دلتنگی های یک خیابان خیس و خلوت در شب با زخم های خط کشی شده و چراغ های بی خواب ... بوی باران می دادی می خواستم تو را قدم بزنم .... احسان موحد 9 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ ديگر تقدير را براي نيامدنت بهانه نکن مرد باش و بگو نخواستی نيامدی 8 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ نپرس هیچ نپرس از دلم، همین "چه خبر؟!" همین "چه می کنی این روزها..؟!" سوال بدی است... 11 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ یادش بخیر کودکی! قهر میکردیم تا قیامت ...... و لحظه ای بعد قیامت می شد 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ جای تو آنقدر خالی ست که من بلد نیستم توی این همه جای خالی ... . . . زندگی کنم ...! 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده