رفتن به مطلب

تو می‌خندی! حواست نیست ...


MEMOLI

ارسال های توصیه شده

تابم می‌دهی

در گوشم انعکاس فریاد زنی‌ست که کمک می‌خواهد ...

تابم می‌دهی

پیشانی‌ام به آبی ته حوض می‌خورد ...

ماهی‌ جامانده از دریا

ماهی تنگ می‌شود ...

تابم می‌دهی

در آینه زنی دل‌تنگ

به زخم پیشانی‌اش نگاه می‌کند ...

.

.

.

تابم می‌دهی

پایم می‌رود

دلم می‌ماند ...!

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 323
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 3 هفته بعد...

هی تو !

که وسوسه ی خواب های عاشقانه رهايت نمی کند ...

بيا و بازی های کودکانه ات را فراموش کن

که برد هيچ گاه به تساوی تقسيم نخواهد شد ...!

لینک به دیدگاه

دست های خالی کودک

حسرت در آغوش کشیدن عروسکی مو طلایی را با خود یدک می کشید ...

و دست های خالی من

حسرت فضای با تو بودن را !

.

.

.

من و آن کودک هردویمان

هیچ چیزی نداریم ...!

لینک به دیدگاه

هر چه خود را

به خواب می زنی

شب را بیشتر امتداد می دهند !

باد درهای دنیا را

بیهوده می زند

خدا کلیدها را گم کرده است ...

برف بر زمین دراز می کشد

وکودکان شهرم تنها

میخ اخبار می شوند !

کلافه می شوم

زمانی که حتی تیک تاک ساعت

صدای قدم های تو را می هد ...

زمانی که حرفایم

از چشم هایم لبریز می شود ...

زمانی که نمی دانم

تو از کدام خیابان این شهر

چمدان حرفهایم را با خود می بری ...

زمانی که می فهمم

این شهر چقدر خیابان دارد ...!

لینک به دیدگاه

قدم

قدم

قدم هایم

لی لی کنان

گم می شود

در این هوای مه گرفته از نیستی

گم می شوم در تو ...

آسمان

معلق

پا در هوا

در نگاه ِ من‌ ،به تو می رسد ...

و در یک آن

هول می شود از نگاه ِ تو

و می بارد

نم نم ...

نفس نفس

من

تاب نمی آورد

بودن ِ بی تو را

زمان می ایستد

برای لحظه ای

همه در خواب عمیقی

غرق می شوند

فقط

من می مانم و تو !

نه

انگار

تو هم ...

نمی مانی !

چشم می گذارم با خیالی کودکانه ...

دریغ !

که تو

خیلی پیش

با صدایی

رفته ای ...!

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

همیشه لبخند

از لبهایت شروع نمی شود

گاهی

چشم هایت

دست هایت

گوش هایت

به من می خندند

من امروز

از همان خیابانی آمده ام

که تمام شبش را گریه کرده ای

اما گاهی

گیر کردن بند کفشی زیر پاهایت

تو را به خنده می اندازد

و من از لابه لای این آشفتگی ها

خنده ات را دوست دارم ... !

لینک به دیدگاه

آسمان دلم امشب آبی است

 

نفسم تازه و گرم

در درون دله من غوغایی است

دیدگانم به سپیده است

به فردای دگر

گویی امشب گیسوی نقره ای ماه قشنگ

همه بر بام دلم میریزد

گویی امشب صور افلاکی

همه با میل دلم میچرخند

همه گویند بهوش

همه گویند که فردا سبز است

روزی دگر است

مردمان گوش کنید

قلب من یک طرفه است

و پر است از امید

روی آن این واژه است

که ورود همگی آزاد است

:سعیدبورنجان شیرازی

لینک به دیدگاه

من تو را بوسیدم تو مرا

و در من دلهره قد علم کرد

دلهره لحظه رفتنت

و حالا تو رفته ای

و من ماندم و دلهره ام

دلهره ء بی تو مردنم

و روزی میمیرم

ولی دلهره همچنان استوار مانده است بر جا

دلهرهء بوسیدن تو

بوسهء تو بر لب او

بوسهء او بر لب تو

و آتش عشق بر جان من شعله ور می ماند

لینک به دیدگاه

ای بسا آرزوت میکردم

خوب شد آمدی صفا کردی

آفتاب از کدام سمت دمید؟

که تو امروز یاد ما کردی؟

از چه دستی سحر بلند شدی

که تفقد به بینوا کردی؟

قلم پا به اختیار تو بود

یا ز سهوالقلم خطا کردی

بی وفایی مگر چه عیبی داشت؟

که پشیمان شدی وفا کردی

شب مگر خواب تازه دیدی تو؟

که سحر یاد اشنا کردی؟

هیچ دیدی که اندر این مدت

از فراقت به ما چها کردی؟

دست بردار از دلم ای شاه

که تو این ملک را گدا کردی

با تو هیچ آشتی نخواهم کرد

با همان پا که آمدی برگرد...

لینک به دیدگاه

این روزها برای نفس کشیدن

بهانه ای ندارم

بهانه لازم نیست برای زندگی !

بی بهانه خواهم زیست

تو ای بی بهانه ترین لحظات هستی من

بهانه ای برای این بی بهانگی بیاور ...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...