رفتن به مطلب

لبخند ميزند ... تلخ !


MEMOLI

ارسال های توصیه شده

اخم می کنم

 

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند ...

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 400
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

وقتی خوب فکر میکنم

وقتی خاطراتمان را مو به مو مرور میکنم

فقط یک چیز دستگیرم میشود

لبخند تلخی که روی لبانم نقش مبندد

مدام به رخم میکشد که :

برای ماندن ؛ نیامده بودی

.

.

.

نه؟

پ.ا

  • Like 7
لینک به دیدگاه

از هیاهوی واژه ها خسته ام

من سکوت را از اوراق سپید آموختم

آیا سکوت، روشن ترین واژه ها نیست ؟؟؟

همیشه در تنهایی مرگ را مجسم دیده ام

آیا مرگ، آرام ترین واژه ها نیست ؟؟؟

تا چشم گشودم، از چشم زندگی افتادم

شبی ــ شاید امشب ــ زیر نور یک واژه خواهم نشست

و هم زمان در آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت

پایان

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هركسي دستمالي دارد

هر كسي آرزويي دارد

هر دستمالي مي تواند آرزويي باشد

من دستمال آرزو هايم را چكاندم

همين سه وا‍ژه از آن چكيد

زنده باد خانواده و رفيق

اما من مي گويم

زنده باد عشق عشق عشق

كه زيباترين واژه ي زندگيم بود،

هست و پس ازرفتنم

باز زيباترين خواهد بود

  • Like 7
لینک به دیدگاه

با چشیدن ثانیه های شیرین هم ,طعم خاطرات تلخ فراموش نمی شود

 

اما تو ...

 

حتی خیلی اندك , به فراموشی بسپار

 

آنچه كه ...

 

به زندگیت طعم " بی طعمی " می دهد!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

در این شهر صدای پای مردمیست که همچنان که تو را میبوسند ،

طناب دار تو را میبافند ،

مردمی که صادقانه به تو دروغ میگویند ،

خالصانه خیانت می کنند در این شهر هر چه تنها تر باشی پیروز تری !!!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...