MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 14 تیر، 2011 نه ... این زمین را نمی خواهم ! که می دانم زندگی یک جایی دورتر از این یک وجب خاک خوابیده است باید پیدایش کرد یک مشت آب به صورتش پاشید تا بیدار شود ... نه ! من این زمین را نمی خواهم یک بلیط یک سره می خواهم بروم تا برنگردم من ...! 8
- Nahal - 47858 ارسال شده در 14 تیر، 2011 روی زخم هایم نمک پاشیدی و رفتی حالا اما من می خندم شاید روزی زخم شدی 8
Sanaz. 445 ارسال شده در 17 تیر، 2011 تو آن حادثه ی گوارایی که در بیقرار ثانیه ها آوار گشتی ناگاه بر شانه هایم آه مجالی هر چند برای تجربه ی دستانت نیست اما این ایستگاه آخر را بگذار برایت دستی تکان دهم... 8
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 20 تیر، 2011 همین کافیست ! با همین یک صندلی ِخالی جای خودم و تو را مدام عوض میکنم ... 7
Sanaz. 445 ارسال شده در 20 تیر، 2011 سیگار روشنت را در جنگل خشک و آشفتهی من انداختی بعد پرسیدی: "مزاحمتان که نشدم؟" خندیدم، "نه! اصلا" 11
sweetest 4756 ارسال شده در 22 تیر، 2011 درد دارد … وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زده ای . . . 11
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 22 تیر، 2011 این روزا ادما همش بر سر هم داد میزنن به خاطر حرفای پوچ با کینه فریاد میزنن این رواز شاخه های غم دارن همش گل میکنن عاشقا این جدایی رو به زور تحمل میکنن این روزا وقتی خسته ام شقایقو بو میکنم میرم کنار پنجره راز دلو رو میکنم... 7
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 24 تیر، 2011 عذاب می کشم با مداد رنگی بیست و چهار رنگ ام ! اما ... باز هم رنگ کم می آورم برای کشیدن بی رنگی هایم ...! 9
Yuhana 12780 ارسال شده در 24 تیر، 2011 خاطرات کودکيـم را ورق مي زنـم و يک به يک ، عکسها را با نگاهـم مي نوشم عکسهـاي دوران کودکيـم طعـم خوبـي دارنــد .... 8
zahra22 19501 ارسال شده در 25 تیر، 2011 برف آمد و پاییز فراموشت شد آن گریه های یکریز فراموشت شد انگار نه انگار که با هم بودیم چه زود همه چیز فراموشت شد.. 8
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 27 تیر، 2011 وقتی تصاویر شاد را، دیگر تنها در خواب میتوان دید، گمان میکنید بیدار شدن از خواب آسان است؟ 6
نیمه ماه 2908 ارسال شده در 28 تیر، 2011 کاش بگذرد این تکرارها این روز ها تکرار تلخ تکرار است که تمام شدنی نیست. کاش بگذرد این تکرار تا به فردا برسیم، فردایی روشن و پر نور و جذب کننده انسان به سوی زندگی. می گذرد آیا این تکرارهای تلخ در پس نبودن؟ به کدامین اعتبار دو روز زندگی را به مدارا نشسته ایم؟؟؟؟ 6
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 29 تیر، 2011 آرزویم اینست ... نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد... نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز... و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد... به همان اندازه که دلت میخواهد. 5
ermia_rooz 4760 ارسال شده در 30 تیر، 2011 رنج تلخ است ولی وقتی آنرا به تنهایی میکشیم تا دوست را به یاری نخوانیم، برای اوکاری میکنیم و این خود دل راشکیبامیکند. طعم توفیق رامیچشاند. و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن وچه زشت است زیباییها را تنهادیدن وچه بدبختی آزاردهنده ایست "تنها" خوشبخت بودن در بهشت تنها بودن سخت تر ازکویر است 8
sheydaie 251 ارسال شده در 3 مرداد، 2011 شیخ به پاره ای از مریدانش دستور داد تا برای رسیدن به صبر، چهل روز در بیابان معتکف بشدندی، مریدان شوریده حال شدندی و از شیخ پرسیدندی که یا شیخ، راه دیگری هم برای به دست آوردن صبر موجود باشد؟ شیخ فرمود آری یک ساعت استفاده از اینترنت پر سرعت ایران مریدان همی نعره ای کشیدندی و راه بیابان پیش گرفتندی . 7
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 4 مرداد، 2011 مداد رنگی هایش را بر می دارد می خواهد خودش را آبی کند ... آبی کم رنگ به رنگ آرامش آسمان ... . . . کودک درون من هنوزنمی داند سیاهی بر هر رنگی غالب است ... 13
ارسال های توصیه شده