رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تو را افسون چشمانم ز ره بردست و میدانم

چرا بیهوده می گویی دلی جون استخوان دارم!

 

 

من و تو هر دو فرزند جهانیم

ابر یک حال بودن چون توانیم؟

تن ما نیز گردان چون بهار است

که گاهی کودک و گاهی جوان است

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من و تو هر دو فرزند جهانیم

ابر یک حال بودن چون توانیم؟

تن ما نیز گردان چون بهار است

که گاهی کودک و گاهی جوان است

 

تا نگرید ابر کی خندد چمن؟

تا نگرید طفل کی نوشد لبن؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نهان این شب اگر باد

این وقت روز چه می بارد

باید تعادل خود را از دست داده باشد توفان

این وقت روز که شب هم

با گورهای کهنه نمی ماند

کو تا سحر که باد تازیانه نباشد

پشتم چه تیر می کشد اکنون

می خواهم از کنار زمین سیر بگذرم

دستی میان آمدنت تا من شمشیر می شود ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو کجایی؟

من این سوال را فقط از خدا می پرسیدم

و تو تنها کسی بودی که جواب آن را می دانستی.

و من می دانستم رفتن تو اول تنهایی من است

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو در من آن تب گرمی که آبم می کند کم کم

نگاهت نیز چون مستی خرابم می کند کم کم

منم آن کهنه دیواری بجا از قلعه های سنگ

که باد و آفتاب آخر خرابم می کند کم کم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

می گوید از لحظه هایی که می توانست باشد و نبود

و خاطراتی که سال ها ست که بویه تازگی می دهد

طعم انتظار تلخ است این را خوب می دانی

تلخ تر از بادام های تلخی که از باغچه ی همسایه می دزدیدیم

و تلخ تر از اضطراب دویدن باغبان از پی مان

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نفس برآمد و کام از تو بر نمی آيد

فغان که بخت من از خواب در نمی آيد

صبا به چشم من انداخت خاکی از کويش

که آب زندگيم در نظر نمی آيد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دیوارهای خالی اتاقم را

از تصویرهای خیالی او پر می کنم

خدای من زیباست

خدای من رنگین کمان خوشبختی ست

که پشت هر گریه

انعکاسش را

روی سقف اتاق می بینم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در خلوتي از باغهاي احمد آباد

هرگز فراموشم نخواهد گشت ، هرگز

پيراهني سربي كه از آن دستمالي

دزديده بودم چون كبوترها به تن داشت

از بيشه هاي سبز گيلان حرف مي زد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مرا عمری به دنبالت کشاندی

سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس

که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت

پس

از مرگم سرکشی هم فشاندی

گذشت از من ولی آخر نگفتی

که بعد از من به امید که ماندی:ws38:

 

شعر بعد از من...فریدون مشیری:ws37:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین

در یکتای که و گوهر یک دانه ی کیست

گفتم آه ز دل دیوانه ی حافظ بی تو

زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه ی کیست

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دست تو

چه قدر تاخیر دارد

وقتی که چای گرم می شود

و تو

چای سرد را تعارف می کنی

دو سه ماه دیگر این اطلسی

که تو کاشته ای

گل می

دهد

من به ساعت نگاه می کنم

تو می میری

شمع روشن را به اتاق آوردند

اطلسی گل داده است

قطار در سپیده دم

کنار اطلسی منتظر تو

در باد ایستاده است

گل اطلسی بر سینه تو بود

وقتی تو را

برای دفن می بردندhanghead.gif

 

احمدرضا احمدی:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

در آب ها که می نگریم

از آن کرانه ساکت

پسین جمعه پاییز

که عاشقانه می گذریم

در آبهای زلالی که طرح نیمرخ ما

دو ماهی همراه

سبکخرام شنا می کنند سوی بوته نور

در آبها که صدف ها

به سوی جنگل شیلاب

گرفته کوله تقدیر خود به پشت

روانند

در آبگیر زلالی

که ماهیان و وزغ ها را

مظفرانه نشان می دهی و می گویی

نگا

نگاه کن آب آینه ست

 

منوچهر آتشی:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...