رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

جواد جان باید با الف میگفتی ...:ws3:

 

آنکه از چشم تو افکند مرا بي تقصير

چشم دارم به همين درد گرفتار شود ...

 

بله جودی جان درست میگین شما:w02: ٬ پیام دادن تو چندتا سایت مگه هوش میذاره واسه ادم :ws3:

 

در آب و آذرم از چشم ودل به روز و به شب

نه هيچ جاي مقام و نه هيچ روي مفر ...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است

بنويسيد که يک مرغ مهاجر بودهاست

بنويسيد زمين کوچه ي سرگردانياست

او در اين معبر پرحادثه عابر بودهاست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است

بنويسيد که يک مرغ مهاجر بودهاست

بنويسيد زمين کوچه ي سرگردانياست

او در اين معبر پرحادثه عابر بودهاست

 

ترسم از پرده برون افتم چو گل کاين باد صبح

زان گلستانها که روزي با تو بودم ياد داد...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دامن کشان ز ديده ي من مي روي به ناز

اما به دوستي قسم ، از دل نمي روي

با سرگراني از بر من مي روي ولي

دانم ز يار غمزده ، غافل نمي روي ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دامن کشان ز ديده ي من مي روي به ناز

اما به دوستي قسم ، از دل نمي روي

با سرگراني از بر من مي روي ولي

دانم ز يار غمزده ، غافل نمي روي ...

 

يارب که داد آينه آن بت پرست را

کو ديد حسن خويش و زما برد دست را ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
[/b]

يارب که داد آينه آن بت پرست را

کو ديد حسن خويش و زما برد دست را ...

 

 

اه اگر راهی به دریاییم بود

از فرو رفتن چه پرواییم بود؟

گر به مردابی ز جریان ماند اب

از سکوت خویش نقصان یابد اب

  • Like 2
لینک به دیدگاه
با نام حق کنم آغــــــاز شعر خویش

شاید که از سر لطفش روم به پیش

 

شصت پای من از این غصه ورم خواهد کرد

شصت پایم به شکاف سر کفش عادت داشت...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید

:icon_gol:

 

دیده بگشود به هر سو نگریست

دید گردش اثری زین ها نیست

ان چه بود از همه سو خواری بود

وحشت و نفرت و بیزاری بود

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دیده بگشود به هر سو نگریست

دید گردش اثری زین ها نیست

ان چه بود از همه سو خواری بود

وحشت و نفرت و بیزاری بود

 

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست خانه ی اینه را روشنی از روزن نیست

دیده ی شوخ تو را اینه در زنگارست دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست خانه ی اینه را روشنی از روزن نیست

دیده ی شوخ تو را اینه در زنگارست دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیست

 

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟

وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه؟

پر كن قدح باده كه معلومم نيست

اين دم كه فرو برم برآرام يا نه؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه
هدهد رهبر چنین گفت ان زمان

انکه عاشق شد نیندیشد ز جان

چون دل تو دشمن جان امدست

جان بر افشان ره به پایان امدست

 

 

 

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی

پروانه مراد رسید ای محب خموش....

  • Like 2
لینک به دیدگاه
شربتی از لب لعلش نچشیدم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

 

تو گفتی خروسان شاطر به جنگ

فتادند در هم به منقار و چنگ

یکی بیخود از خشمناکی چو مست

یکی بر زمین میزند هر دو دست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
تو گفتی خروسان شاطر به جنگ

فتادند در هم به منقار و چنگ

یکی بیخود از خشمناکی چو مست

یکی بر زمین میزند هر دو دست

 

 

تو را افسون چشمانم ز ره بردست و میدانم

چرا بیهوده می گویی دلی جون استخوان دارم!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...