رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان

بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

 

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم

در دهر چه صد ساله چه یک روزه شویم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من و تو آشنای فصلهای مشترک بودیم

کنون طرح جدایی بین ما بیگانه میریزد

چنان ساقی به ساغر باده را مستانه میریزد

که گویی خون دل از شیشه در پیمانه میریزد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفير

ندانمت که در اين دامگه چه افتادست

 

 

تا چند حدیث پنج و چارای ساقی

مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
يا رب اين کعبه مقصود تماشاگه کيست

که مغيلان طريقش گل و نسرين من است

 

 

تا چند ز تنگنای زندانِ وجود

ای کاش سوی عَـــــــــــــدم دری یافتمی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين

در يکتای که و گوهر يک دانه کيست

 

تا کی ز قدیم و محدث امّیدم و بیم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من و شعر وجوبار

رفتیم و رفتیم

به آنجا رسیدیم آنجا که دیگر

نه جای پای کس بود

و نه آشنا بود

 

 

 

در خواب بُدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گُل شادی نشکفت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلی دیرم دمی بیغم نمی بو

غمی دیرم که هرگز کم نمی بو

 

خطی دیرم مو از خوبان عالم

که یار بیوفا همدم نمی بو

 

 

 

 

 

 

وقت سحر است خیز ای طرفه پسر

پر باده ی لعل کن بلورین ساغر

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...