رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

روزگاریست همه عرض بدن می خواهند

همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند

دیو هستند ولی مثل پری می پوشند

گرگ هایی که لباس پدری می پوشند

در میخانه ببستند خدایا مپسند

که در خانه تزویر وریا بگشایند:putertired:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود

شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود

چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب

روز پیری به لباس شب تار آمده بود

  • Like 1
لینک به دیدگاه
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

 

 

 

سرمایه ی عیش تنگ دستان دهنت

سر رشته ی دل های پریشان مویت

  • Like 1
لینک به دیدگاه
تاکه از طارم میخانه نشان خواهدبود

طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

 

 

 

 

در پردهی اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچ کس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست

می خور که چنین فسانه ها کوته نیست

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو مرا جان وجهانی چه کنم جان وجهان را

تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم

چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

  • Like 1
لینک به دیدگاه
تو مرا جان وجهانی چه کنم جان وجهان را

تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم

چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

 

 

 

انگار که هر چه هست در عالم نیست

پندار که هر چه نیست در عالم هست

  • Like 1
لینک به دیدگاه
تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

 

 

 

تا راه قلندری نپویی نشود

رخساره به خون دل نشویی نشود

سودا چه پزی تا که دلسوختگان

آزاد به ترک خو نگویی نشود

  • Like 1
لینک به دیدگاه
دلبرا در دل سخت تو وفا نیست چرا

کافران را دل نرمست و تو را نیست چرا

 

اجزای پیاله ای که در هم پیوست

بشکستن آن روا نمی دارد مست

 

 

 

در دير مغان آمد يارم قدحی در دست

مست از می و ميخواران از نرگس مستش مست

 

در نعل سمند او شکل مه نو پيدا

وز قد بلند او بالای صنوبر پست

 

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد

چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
دوش به خونی گریست که ز موجش

عقل به اندیشه ها گذاره ندانست

 

 

تو زر نه ای ای غافل نادان که تو را

در خاک نهند و باز بیرون آرند:icon_pf (34):

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...