moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ دلِ چون آينهي اهل صفا ميشكنند كه ز خود بيخبرند اين زخدا بيخبران 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر بر آن سرم که ننوشم مي و گنه نکنم اگر موافق تدبير من شود تقدير 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ رفته چون مه به مجاقم كه نشانم ندهند هر چه آفاق بجويند كران تا به كران 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ دل من دار كه در زلف شكن در شكنت يادگاري است ز سر حلقه شوريده سران 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانتکه جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت من عاشق این شعر شهریارم...مرسی تا یکی قطره چشیدم منش از چشمهی قاف کوه در چشمه و دریا به سبو میبینم 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ بلبل از فضل گل آموخت سخن ور نه نبود..... این همه قول و غزل تعبیه در منقارش. منظور اینکه ما هم از اینکه با شما هم کلام شده ایم این اشعار به یادمون میافته. من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال و منظر دوست اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ بلبل از فضل گل آموخت سخن ور نه نبود..... این همه قول و غزل تعبیه در منقارش. منظور اینکه ما هم از اینکه با شما هم کلام شده ایم این اشعار به یادمون میافته. من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال و منظر دوست اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست مرسی..ترک زبانای عزیز خوش سخن اند مثل شهریار... تو از آن دگری، رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهان دگرم 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ مرا تا جان بود جانان تو باشی زجان خوشتر چه باشد آن تو باشی به هر زخمی مرا مرهم تو سازی به هر دردی مرا درمان تو باشی 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ یارب چها به سینه این خاکدان در است کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ ای دلت شاه سراپرده عشق جان تو زخم بلا خورده عشق 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ بهر یک جرعه می منت ساقی نکشیم اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ آن دفع گفتنــت که بروشه به خانـــه نیست آن نـــــاز وباز تـــــندی دربـــانم آرزوسـت 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادستدل سودا زده از غصه دو نیم افتادست تاج سر من خاک سر پای کسی است کو چشم مرا به عیب من بینا کرد 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب بر گردِ پیاله آیتی هست مقیم کاندر همه جامدادم خوانند آن را 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده