ArAm 29 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم حاصلم دوش بجز ناله ي شبگير نبود... 3 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 3 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ دل خسته ام از اينجا از آدماي دنيا همين امروز و فردا دل ميزنم به دريا 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ یک چند بکودکی باستاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ مژده بده مژده بده یار پسندید مرا سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا کعبه منم قبله منم سوی من آرید نماز کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 1 لینک به دیدگاه
farzaneh.y 2170 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ افلاک که جز غم نفزايند دگر ننهند به جا تا نربايند دگر ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه می کشيم نايند دگر 1 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ ایوللللللل با خال بود روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد ابر از رخ گلزار همیشوید گرد بلبل به زبان حال خود با گل زرد فریاد همیکند که می باید خورد 2 لینک به دیدگاه
farzaneh.y 2170 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ دل خون شد و كس محرم اين راز نيافت در روي زمـيـن هــم نـفـسـي بــاز نيافت 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود انچه ما پنداشتیم... 3 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ مائیم که اصل شادی و کان غمیم سرمایهی دادیم و نهاد ستمیم پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم آئینهی زنگ خورده و جام جمیم 2 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ مست گشتم ز ذوق دشنامش یا رب آن می بهست یا جامش طرب افزاترست از باده آن سقطهای تلخ آشامش بهر دانه نمیروم سوی دام بلک از عشق محنت دامش آن مهی که نه شرقی و غربیست نور بخشد شبش چو ایامش 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ شمع رویت را دلم پروانهای است لیک عقل از عشق چون بیگانهای است 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شدهست 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده