armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ مرا میبینی و هر دم زیادت می کنی دردم تو را میبینم و میلم،زیادت میشود هر دم 2 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ مرا میبینی و هر دم زیادت می کنی دردمتو را میبینم و میلم،زیادت میشود هر دم ما بی غمان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ مزن بر صف رندان نظری بهتر از این بر در میکده می کن گذری بهتر از این 1 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ نسیم قــــــدس به عشـــاق باغ مژده دهد كه دل ز هر دو جهان، بى نیاز باید كــرد 3 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست 3 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستمست از می و میخواران از نرگس مستش مست تا تونی دلی بدست اور دل شکستن هنر نمباشد 3 لینک به دیدگاه
marjan17 4150 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث 3 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث ثلث نویسان در میکده با قلم ثلث نوشتند ثلث 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۸۹ ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد مقام اصلی ما گوشه خرابات است خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد 1 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۸۹ دوش دیدم كه ملائك در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۸۹ دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم 1 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۸۹ مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا 1 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۸۹ افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد در پای اجل بسی جگرها خون شد کس نامد از ان جهان که پرسم از وی کاحوال مسافران عالم چون شد لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۸۹ در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک باران صبحگاه ندارد صفای اشک گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟ 3 لینک به دیدگاه
kimia 4172 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ کاش چون نای شبان میخواندم به نوای دل دیوانه تو خفته برهودج و مواج نسیم میگذشتم ز در خانه تو 3 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ وقت سحر، به آینهای گفت شانهای کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست... 3 لینک به دیدگاه
kimia 4172 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ تا که بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی همنفسی تا که خفتیم همه بیدار شدند تا که مردیم همگی یار شدند قدر ان شیشه بدانیم که هست نه در ان موقع که افتاد و شکست 3 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۸۹ تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۸۹ تا سلسله ی ایوان بگسست مداین را در سلسله شد دجله چون سلسله شد پیچان 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده