Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۱ من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پردوست کنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو هرکسي مي خواهد واردخانه پر عشق و صفایم گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن شستو شوي دلهاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست بر درش برگ گلي مي کوبم رويآن با قلم سبز بهار مي نويسم اي يار خانه ي ما اينجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست؟ 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۱ سُنَتِ بیداریِ لحظه ها... عادت شده در این روزها... خوابِ غفلت از چشمانم رفته... با اشکی که نه از غم..از شادی بر گونه ها آمده 3 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۱ در امید به رویم بسته بود و بسته تر شد صدای قلب من امشب خدایا آهسته تر شد ز دست آشنایان خسته بود و خسته تر شد دلم دیگر نگوید قصه های عاشقانه از آن بی مهری یار و از این رنج زمانه زبان دل بسته بود و بسته تر شد دلم لبریز از غم،چنان پاییز از غم چو مینای شکسته،خون ز دل می ریزه از غم خدایا سرد و تاریکه دگر کاشانه ی دل کسی جز غم کجا سر زد بر این ویرانه ی دل چه شبهایی که غم مهمان من بود تا سحر شد نمی بینم وفا در جمع مشتاقان دریغا نمی پاشد ز هم دنیا چرا دیگر خدایا به درگاهت چه کردم اشک و آهم بی اثر شد؟ 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ تو مي آيي باران در پر گنجشكها مي رقصد برف در تن عريان درخت و شوق در نگاه عابران 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ آسمان ها دلگیرند وقتی زیر همین آسمانی و من حتی سایه ات را حس نمی کنم شاید خورشید من دیگر نمی تابد 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ عاشق نیستم شکست عشقی ندارم فقط بارانی ام ..... غریبه ام ..... گوشه دنجی دارم و .... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ دلـَــ م تنـــگ شــده؛ براے عكــس هايـے كه پـــــاره كردم و سوزاندمشـــان بـــراے دفتر خاطراتـَــ م كه مدت هاســت ديگر چيزے در آن نمى نویســم حــــــــــتىٰ براے آدم هاے حســودے كه، دورو بـَـرَم ميچرخيدند و خـــيلے ديــر شناختمشان بــراے بيخيالــــے و آرامشــے كه ديگر مدت هاست نـــــدارمـش براے كسے كه اين روزهـــا عجـــيب نبودنش را حس ميكـــنم. خنده هايـے كه دارم فــرامـــــوششـــــان ميكـــــنم و بـــــراے خــودم كه حالا ديگـــر خيلے عوض شده ام !! 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ شهر هوای باران دارد من هوای گریه رفیق گرمابه و گلستانیم ما ..... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ کـوچـﮧهآ رآ بَلَد شُـدَم .. رَنگـهآے چِرآغِ رآهنـ ـمآ .. جَدوَلِ ضـ ـَرب . . . دیگَر دَر رآه هیـچ مـَدرِسـﮧ اے گـُم نمـے شَـوَم ... اَمّآ گـآهـے مـیآטּ آدَم هآ گـُم مـے شَـوَم . . . آدَم هـآ رآ بَـلَد نیسـتَم ! 1 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ من نبودم کسی در خانه ات را کوبید من نبودم کسی که به تو سلام داد من نبودم کسی که سالها عاشق تو بود...... و هر کجا که می رفتی دنبالت می کرد.... دروغ گفتم من بودم!. من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستی ببینی. با این حال آری!من بودم که عاشق تو بودم هنوز هم عاشقت هستم حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم....... و تو گریه می کنی و می گویی "چرا این را زودتر نگفتی؟!"........... 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ من فقط ستاره تو بودم ارزوی ستاره ات خوشبختی توست میدانم با رفتنم اسوده ای پس میروم ستاره ات برمیگردد به اسمانش هر گاه که با ستاره ات سخن داشتی کافیست به اسمان نگاه کنی و ستاره ات را صدا کنی ...... 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۱ نمـــی دانم چــــرا ؟ این روزهــــا در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد تـــا مــــی گویــــم:خوبــــــــم چشمـــــانم خیس مــــی شـــــود! 2 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ یه ستاره توی آسمون بود که بهم چشمک میزد.. فقطم خودش بود... که من داشتم بهش نگاه می کردم..!! اون شد ستاره ی من..!! ستاره ی خود خودم..!! چند روز بعد، شب بود و من دوباره رفتم دم پنجره ی اتاقم و پرده رو کنار زدم.. و خیره شدم به جای ستارم! اما ستارم نبود... ستاره ی نازنین من نبود..!! آخه یعنی چی..؟؟؟ پیش خودم گفتم نکنه اون چشمکایی که زده یعنی که داره می ره... اما نه... نه..!! من ستارم رو تازه پیداش کرده بودم و می خواستم باهاش دوست بشم..!! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ خدایا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست ؛ سر راهمان قرار نده .... تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد ، و روزهای خوشش برای دیگری ... !!! 5 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمی کند! کسانی هستند که هرگز تکرار نمی شوند ... و حرفهایی هست که معنیشان را خیلی دیر می فهمیم خیلی دیر ... 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ همه هستی من آیه تاریکی است که تو را در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این آیه تو را آه کشیده ام٬ آه من در این آیه تو را به درخت و آب و آتش پیوند زده ام سهم من این است سهم من آسمانی است که آویختن پرده ای آن را از من میگیرد در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشق است به بهانه ساده خوشبختی خود مینگرد به نهالی که تو در باغچه ی خانمه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره میخوانند. آه... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ و انگــــــار هــــــــزار ســــال است که در حاشـــــــیه ی این رود رد گلــپونه های وحشــــــی را دنبال می کنم من ... هراز گاهی می ایســـــــتم پشت سرم را می پایم امـــا نشــــانی نیســـت ... تنهــــا هوایی مه آلود...مبهم ! همــــین!! تو نیستی تو سال هاست که نیســـــتی امــــا چــــــــــرا من از آب و آینــــه ، از رود ، از گلپـــونه ها ، از شـــب ، از ســـتاره ، از ســــــپیده ، از پرنــــــده ، از پـــــــــــرواز .... بی وقفـــــــه ســــــراغ تـــــــو را می گیرم هنــــــــــوز ...؟!! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ سیگار می کشم ، یعنی برای دیدن خورشید روز نو میل ام نمی کشد ... سیگار میکشم یعنی سکوت من از شب تاریک تر شده .. راه عبور من از تو باریک تر شده ... سیگار میکشم ، یعنی نه عاشقم و نه تنها اما گسسته ام ... سیگار میکشم یعنی هنوز حس میکنم که باز راهیست سوی تو ... از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها ... از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند ، سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی ... سیگار میکشم یعنی که در تمام غزل ها من می نوشتمت ، اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی بی تو نشسته ام ... اینجا کنار آتش سرد وجود خویش ... آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست... 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ هی! عمو! زندگی همین است! همین تلوزیون آر.تی.آی سیاه و سفید! همین میگرنهای موروثی! همین هار شدن بخاری نفتی! همین جست خیزها و خندههای بی دلیل! همین برفها و کلاغها که لهجهی لری داشتند انگار! حسین پناهی 2 لینک به دیدگاه
s.z.e 811 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ عــادت نــــدارم درد دلم را ، به همـــه کس بگويم ..! ! ! پس خاکـــش ميکنم زير چهره ي خنــــدانم.. ، تا همـــــه فکر کنند . . . نه دردي دارم و نه قلبــــــــــي ... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده