رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

مرا به آغوشی عادت دادی که هیچگاه از آن من نخواهد شد

شانه هایی را تکیه گاه ام قرار دادی

که قبل تر تکیه گاه کسی بود

دلی را به من دادی

که جایی در آن نبود برای من .:sigh:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چه سنگین گذشت عصر بارانی ام

 

 

گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را

 

 

وامروز دوباره شکست

 

 

تکه ای از شکسته های قلبم

 

 

درآن گوشه ی پاییزی

 

 

گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود

 

 

تا حرفهایم

 

 

در بستری از بغض بخوابند

  • Like 5
لینک به دیدگاه

در قلب من ...

صدای پای کسی می آید

مثل افتادن شبنم بر آب

مثل روئیدن رؤیا در خواب

مثل آن لحظه که باران آمد

چتری از عطر گل یاس

که پروانه به سر وا می کرد

مثل آن لحظۀ دزدانۀ عشق

که کسی جا می ماند

که کسی دل می برد

و خدائی که تماشا می کرد

مثل جیر جیر آن پنجرۀ مهتابی

که نسیم دل تنها

به باغ خاطره ها وا می کرد

مثل نجوای صنوبر در باد

شکل تمرین پریدن

که به خاطر دارند جوجه ها در لانه

مثل ترکهای حبابی بر آب

که پر از نفس ماهیهاست

شکل آن کولی زنگوله به پا

که دلش را می رقصد در مهتاب

در قلب من

صدای پای کسی می آید !

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه میشه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی میاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه ام نمی جوشم

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

باز شب شد چقدر تنهايم گفته بودي كه شبي مي آيم

 

باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم

 

كنج اين پنجره ها شب همه شب منم و گريه و هاي و هايم

 

پشت اين پنجره ها تا به سحر پنجه بر پيكر شب مي سايم

 

نكند بيهوده عمر خود را پشت اين پنجره مي فرسايم

 

نكند بيهوده تكرار شود قصه ي چشم به راهي هايم

 

باز چون ديشب و شب هاي دگر مي روم پنجره را بگشايم

 

باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

پروردگارا!

به من آرامش ده

تا بپذیرم آنچه راکه نمی توانم تغییر دهم

دلیری ده

تا تغییر دهم آنچه را که می توان تغییر دهم

بینش ده

تا تفاوت این دو را بدانم

مرا فهم ده

تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن

مطابق میل من رفتار کنند

  • Like 4
لینک به دیدگاه

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

 

کاری از من و پسر عموم ---->

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مي خوام از دوست داشتن بگم

 

از دوست داشتن تو و خودم بگم

 

دوست داشتن براي من يه واژه بود

 

مثل موج تو دريا سرگردون بود

 

به وقت تنهايي سراغش ميرفتم

 

وقت خوشي فراموشش مي كردم

 

تو روزاي ابري

 

پشت پنجره واسي آدم برفي بيچاره

 

دل مي سوزندم

 

چون خودمو مثل اون تو حصار مي ديدم

 

وقت بهار

 

دنبالت مي گشتم

 

دنبال اداي دوست داشتن گلها

 

زير بارون مي رقصيدم

 

اما هيچي ازش نمي فهميدم

 

اما با اومدن تو

 

همه چيز عوض شد

 

رنگ گلها

 

خواب زندگي

 

رنگ ديگي شد

 

دفتر مشقم هر شب با اسم تو پر شد

 

رنگ نقاشيام رنگ چشماي تو شد

 

شبا تو خواب روياي من

 

نوازش دستهاي گرم تو شد

 

تو خواب و بيداري

 

تو زندگي و رويا

 

فقط يه آرزوي كوچيك دارم

 

يه آرزوي كوچيك و محال دارم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من در تاریکی شب توی پستوی اتاقم در دنج خلوت تنهایی بی صدا نشستم

تنهایی من شاید بزرگترین تنهاییست

و حال من وصف ناشدنی

من به روزنه ایمان ندارم

تاریکی آخرین حال من است

و نارنجی پاییز رنگی که روی بوم سیاه نقاشی پاشیده می شود

این شاید درد مرا التیام باشد

و شاید مرا یاری کند تاریکی را بیشتر بفهمم ..

  • Like 1
لینک به دیدگاه

لگیر دلگیرم از غصه می میرم مرا مگذار و مگذر

 

با پای از ره مانده در این دشت تب دار

ای وای می میرم

سوگند بر چشمت که از تو

تا دم مرگ دل بر نمی گیرم

مرا مگذار و مگذر

بلله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست

بی جرم و تقصیرم مرا مگذار و مگذر

آشفته تر زآشفتگان روزگارم

از غم به زنجیرم مرا مگذار و مگذر

با شهپر اندیشه دنیا گردم اما

در بند تقدیرم

مرا مگذار و مگذر

 

[FLASH=http://sound-code.majiddownload.com/90-91/1368140422.mp3][/FLASH]

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...