رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ﭼــﻪ ﺑــﺪ ﺣـﺎﻟﯿــﻪ ! 

ﻭﻗﺘــﮯ ﻧﺘـﻮﻧــﮯ ﺑـﻪ ﮐﺴــﮯ ﺑﻔﻬﻤـﻮﻧــــﮯ 

ﭼـﻪ ﺣـﺎﻟــــﮯ ﺩﺍﺭ ﮮ

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا ب حال هیچ شعری انقدر ب وصف حالم نزدیک نشده بود...

 

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

 

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

 

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

کو به تایید نظر حل معما می‌کرد

 

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

 

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

 

بی دلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

 

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

 

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

 

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تا کي غم آن خورم که دارم يا نه

وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه

پرکن قدح باده که معلومم نيست

کاين دم که فرو برم برآرم يا نه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

جيب هايم را مرور ميكنم

كيفم را زير و رو ميكنم

تمام خودم را ميگردم

تا باور كنم

فقيرتر از آنم

كه بهاى شكستن دلت را

بپردازم !‎ ‎

  • Like 2
لینک به دیدگاه

رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم

365 حسرت را همچنان می کشم به دنبالم

قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم

دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم

یک نفر از غبار می آید مژده تازه تو تکراریست

یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم

باز در جمع تازه اضداد حال و روزی نگفتنی دارم

هم نمی دانم از چه می خندم هم نمی دانم از چه می نالم

راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست

به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم

دوستانی عمیق آمده اند چهره هایی که غرقشان شده ام

میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم

چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمی خوانم

شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم ....

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...