uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۳ من شبیه یوسفم راه سقوطم چاه نیست ******چون بیندازی مرا در چاه بالا می بری 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۳ ﭼــﻪ ﺑــﺪ ﺣـﺎﻟﯿــﻪ ! ﻭﻗﺘــﮯ ﻧﺘـﻮﻧــﮯ ﺑـﻪ ﮐﺴــﮯ ﺑﻔﻬﻤـﻮﻧــــﮯ ﭼـﻪ ﺣـﺎﻟــــﮯ ﺩﺍﺭ ﮮ 3 لینک به دیدگاه
Sepandarmaz 1327 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۳ از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی .... 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۳ اگه برگردی پیشم برات پروانه میشم.... .... ..... 4 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۳ تا ب حال هیچ شعری انقدر ب وصف حالم نزدیک نشده بود... سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما میکرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد این همه شعبده خویش که میکرد این جا سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۳ خدايا ! ايوب را به زمین بياور...! ميخواهم از صبر برايش بگويم..... 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۳ به تلوتلوخوردن هایم نخند ،،، اول وآخرمستی هایم پراز درد است....! 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۳ من گنــگ خواب ديده و عـالم تمام کـر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش ... 3 لینک به دیدگاه
ra.ar 967 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۳ تا کي غم آن خورم که دارم يا نه وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه پرکن قدح باده که معلومم نيست کاين دم که فرو برم برآرم يا نه 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۳ جيب هايم را مرور ميكنم كيفم را زير و رو ميكنم تمام خودم را ميگردم تا باور كنم فقيرتر از آنم كه بهاى شكستن دلت را بپردازم ! 2 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم 365 حسرت را همچنان می کشم به دنبالم قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم یک نفر از غبار می آید مژده تازه تو تکراریست یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم باز در جمع تازه اضداد حال و روزی نگفتنی دارم هم نمی دانم از چه می خندم هم نمی دانم از چه می نالم راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم دوستانی عمیق آمده اند چهره هایی که غرقشان شده ام میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمی خوانم شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم .... 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ غیرت دارم روی خاطراتمان! برای هر کسی تعریفشان نمیکنم... تو فقط مرد باش و انکارشان نکن... 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ سر به شانه های تو هم نشد مهم نیست! سر به فلک میگذارد این تنهایی... 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ دستم ب سمت تلفن می رود! و بازمی ګرد همچون کودکی ک ب او ګفتند:"شیرینی رو میز مال میهمانهاست." 3 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ تنهایی تموم وجودمه منو تنها بزارین **********این تموم بود و نبودمه منو تنها بزارین 3 لینک به دیدگاه
ra.ar 967 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۳ این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم می گیریزی زمن و در طلبت بازهم کوشش باطل دارم 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۳ بازهم دیدمش... نه اینکه بغض کنم، نه! فقط از دور؛ هزار سال پیر شدم 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۳ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺭ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.!!! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده